eitaa logo
مِجری🧿🧿
1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
727 ویدیو
6 فایل
مِجری به معنی صندوقچه ی آهنی یا چوبي قفل دار قدیمی با روکش مخمل است که کارکرد گاوصندوق هاي کنونی را داشت. "منطقه جلگه بهاباد یزد" راههای ارتباط با ما: مالک کانال: خانم زینب صادقی آموزگار @Teachr84 خانم سهیلا صادقی احمد آباد @s_sadeqi1997
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مِجری🧿🧿
65.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# زندان (گودال کره) در بیابون وقتی بزی بازی در بیاره و بچش و قبول نکنه وبخوات از زیر شیر دادن به کره ش در بره میندازنش داخل این زندان‌ها تا هیچ راه فراری نداشته باشه وقبول دارش شه 🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
عکس قدیمی این عکس متعلق به سال‌های جنگ است اونروزها یه دوره کار کنان معدن کوشک رو می بردند جبهه از جمله آسید علی اکبر هاشمی خدابیامرز مرحوم محمدعلی صادقی و در این تصویر مرحوم حاج شکر الله پورجنایی را می بینید در حال خدمت به مردم جنگ زده روحشون شاد خدا همنشین ابالفضل العباس قرارشون بده انشاءالله 🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
✍🏻اشعار بومی بخون بلبل که جوونم تازه میشه مکان ومنزلم دروازه میشه اگر دروازه بان در را ببنده یقین دارم دلم صد پاره میشه 🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
✍🏻اشعار قدیمی: قد بالا بلندنت چوی چینی کدوم باغت برم که گل بچینی کدوم باغت برم که سایه باشه همش هم زنجفیل تازه باشه گل سرخم چرا از من رمیدی مگر حرف بدی از من شنیدی که من حرف بدی باتو نگفتم چرا مهرو محبت را بریدی چویِ یعنی چوب 🆔@MEJRi403
جناب آقای محمد باقری  انتخاب بجا و شایسته جنابعالی به سمت سرپرستی فرمانداری شهرستان بهاباد، که نشان از درایت، لیاقت و توانمندی شما دارد را صمیمانه تبریک و تهینت عرض نموده و رجای واثق داریم تعهد و کارآمدی های برجسته شما نوید بخش دستیابی هر چه بیشتر به قله های رفیع پیشرفت و توسعه خواهد بود.  بدین گونه مقدم آن فرهیخته علمی و با تجربه را گرامی داشته و حرکت به سمت افق های روشن توام با سعادت و تداوم توفیقات همکاران شما را از پیشگاه ایزد منان در مسیر منتهی به کسب رضایت الهی و خدمت صادقانه مسالت داریم انجمن شعر و ادب شهرستان بهاباد . ┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄ 🆔@MEJRi403
چنان آزرده دل گشتم ،سر انجام ز سوریه خبر بشنیدم و شام شنیدم شورش وفتنه بپا شد به کوی حضرت زینب جفا شد چه روز و روزگاری شام دیده بسا ایام نافرجام دیده سر مولا حسین بر نیزه دیده صدای خطبه زینب شنیده اسارت رفتن،دخت علی را اهانت ها به اولاد نبی را امان از شام و ظلم مردمانش نگاه‌های زنان و دخترانش چه توهین ها که شد اهل کساء را حسین و اهل بیت مصطفی را امان از شام امان از شام شیعه چه رفتاری شده با نام شیعه ببین زینب چه رفتاری که دیده از آن گرگان بَد یوسف دریده یقین منجی به میدان خواهد آمد سرِ خون شهیدان خواهد آمد ♦️زینب صادقی کریم آبادی 🆔@MEJRi403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 نهج البلاغه ┄═❁✦❀•🌿🌺🌿•❀✦❁═┄ 📜 🔹 ♦️ستايش خداوندی را سزاست که از اسرار نهان ها آگاه است و نشانه های آشکاری در سراسر هستی بر وجود او شهادت می دهند. هرگز برابر چشم بينندگان ظاهر نمی گردد. نه چشم کسی که او را نديده می تواند انکارش کند و نه قلبی که او را شناخت می تواند مشاهده اش نمايد. در والايی و برتری از همه پيشی گرفته. پس از او برتر چيزی نيست و آنچنان به مخلوقات نزديک است که از او نزديک تر چيزی نمی تواند باشد. مرتبه بلند او را از پديده هايش دور نساخته و نزديکی او با پديده ها او را مساوی چيزی قرار نداده است. عقل ها را بر حقيقت ذات خود آگاه نساخته، امّا از معرفت و شناسايی خود باز نداشته است. پس اوست که همه نشانه های هستی بر وجود او گواهی می دهند و دل های منکران را بر اقرار به وجودش واداشته است. خدايی که برتر از گفتار تشبيه کنندگان و پندار منکران است. ┄═❁✦❀•🌿🌺🌿•❀✦❁═┄ 📜 ( به هنگام حرکت برای جنگ با شامیان در نخیله کوفه در ۲۵ شوال سال ۳۷ هجری قمری بیان فرمود.) 🔹 ♦️"ستايش خداوند را سزاست! هر لحظه که شب فرا رسد و پرده تاريکی فرو افتد. ستايش مخصوص پروردگار است! هر زمان که ستاره ای طلوع و غروب کند. ستايش خداوندی را سزاست! نعمت های او پايان نمی پذيرد و بخشش های او را جبران نتوان کرد. پس از ستايش پروردگار! پيشتازان لشکرم را از جلو فرستادم و دستور دادم در کنار فرات توقّف کنند، تا فرمان من به آنها برسد، زيرا تصميم گرفتم از آب فرات بگذرم و به سوی جمعيّتی از شما که در اطراف دجله مسکن گزيده اند رهسپار گردم و آنها را همراه شما بسيج نمايم و از آنها برای کمک و تقويت شما ياری بطلبم. ┄═❁✦❀•🌿🌺🌿•❀✦❁═┄ 📜 🔹 ♦️ای کوفه! تو را می نگرم که چونان چرم های بازار عُکّاظ کشيده می شوی، زير پای حوادث لگدکوب می گردی و حوادث فراوان تو را در بر می گيرد. من به خوبی می دانم، ستمگری نسبت به تو قصد بد نمی کند، مگر آن که خداوند او را به بلايی گرفتار سازد يا قاتلی بر او مسلّط گرداند. ┄═❁✦❀•🌿🌺🌿•❀✦❁═┄ 🆔@MEJRi403
نام و نام خانوادگی: رضا اسماعیلی تولد: ۱۳۷۳/۷/۲۶، افغانستان. شهادت: ۱۳۹۲/۱۱/۸، دمشق، سوریه. گلزار شهید: مشهد، بهشت رضا علیه‌السلام، قطعه ۳۰ رضا اسماعیلی، جوان ۱۹ ساله افغانستانی و ساکن مشهد بود. رضا نایب قهرمان وزن ۵۵ کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی بود و در دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل می‌کرد. چهره‌اش از معصومیت خاصی برخوردار بود. گذشت و گذشت تا اینکه سوریه شلوغ شد. اوایل بی‌تفاوت بود، هنوز خبری نبود، اما کم‌کم‌ توجهش جلب شد. یک روز شنید حرم خانم زینب(س) را در دمشق تهدید کرده‌اند. گفته بودند خرابش می‌کنیم و جسارت می‌کنیم و تا نزدیکی‌هایش هم رسیده‌اند. کسی نمی‌داند رضا آنروز شاید سر ساختمان بود، شاید هم باشگاه، شاید هم پیش همسر تازه‌ عروسش… اما هرکجا بود طاقت نیاورد. بلند شد و رفت.  چاره‌ای جز این نداشت. نمی‌توانست بنشیند و نگاه کند. هر روز این خبر را بشنود که حرم عقیله بنی‌هاشم را تهدید می‌کنند و دم نزند که سوریه به ما چه مربوط؟ رضا رفت به رزم. اما یک عادت داشت بدون سربند «یا علی ابن‌ ابیطالب» به رزم نمی‌رفت. عشقش همین یک سربند بود و با همین سربند هم اسیرش کردند...   در عملیات بازپس‌گیری شهرک شیعه نشین "زمانیه" واقع در غوطه شرقی از چنگال گروه‌های تکفیری که درگیری شدیدی هم رخ داد حضور داشت. .   درباره نحوه شهادت شهید رضا اسماعیلی٬ برخی صفحات شخصی اعضای گروهک تروریستی جبهة‌النصرة در شبکه‌های اجتماعی مدعی شدند که سر شهید ابتدا به صورت نیمه و با رد شدن خودروی این تکفیریون وحشی از روی آن جدا، و سپس با چاقو به صورت کامل بریده شد. 🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
سلام و عرض ادب🌹 گفتم حالا که همه دارند از گذشتگان خود یادی می کنند من و چندتا اقوام هم عکسی از پدربزرگ و مادربزرگمان هم بفرستیم برای👈 مِجری ❤️مرحوم کربلایی حسین جنائی ❤️و همسرشان حاجیه سکینه محمدی شعری همیشه برام می خواندن👇 خداوندا چه سازم با دل تنگ فلک بر شیشه بختم زده سنگ تو که بار خودت را شیشه داری چرا بر بار مردم میزنی سنگ ارسالی جمعی از نوه ها☺️ 🆔@MEJRi403
هدایت شده از مِجری🧿🧿
ارتباط‌👇👇 تصویر👈 شماره 1 «پدربزرگ» و تصویر👈 شماره 2 «خانه های قدیمی» مرحوم پدربزرگم همیشه به نماز اول وقت و همسایه مسجد بودن و رفتن به مسجد تاکید داشتن همیشه در مسجد حضور داشتند و نمازشان را در مسجد می خواندن زمانی که چشم هایشان کم سو شد گاهی ما نوه ها دستشان را می گرفتیم و به مسجد می بردیمشون و از اونجایی که ما گاهی سر وقت اذان نمی آمدیم و دیر می شد خودشان تصمیم گرفتند از طریق دیوارهای قدیمی که خانه ی خودشان هم میان آن خانه ها بود راه مسجد را بروند و نیاز به کسی نداشته باشند پس قبل از اذان دست به دیوارهای کاهگلی می گذاشتند و راه مسجد را طی می کردند و چند نفری گفتند شما دیگر نمی خواهد بروید مسجد گفتند من پاهام هنوز سالمه و در ادامه گفتند مگر می‌شود من همسایه مسجد باشم، صدای اذان بشنوم و نمازم را در خانه بخوانم 🆔@MEJRi403