eitaa logo
مِجری🏴🏴🏴
1.3هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.7هزار ویدیو
23 فایل
مِجری به معنی صندوقچه ی آهنی یا چوبي قفل دار قدیمی با روکش مخمل است که کارکرد گاوصندوق هاي کنونی را داشت. "منطقه جلگه بهاباد یزد" راههای ارتباط با ما: خانم زینب صادقی آموزگار @Teachr84 خانم سهیلا صادقی احمد آباد @s_sadeqi1997
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مِجری🏴🏴🏴
# عکس دکتر شفایی قدیمی‌ها منطقه خیلی از این پزشک گرامی که از اولین پزشکهای وارد شده به بهاباد بودند صحبت می کنند. در داستان وخاطره ی بالا برایمان گفتند که برای درمان سوختگی باباحاجی😂😂 دکتر شفایی پارچه پنبه ای می سوزاندند واز پودر وخاکستر بجا مانده اون پماد یا مرهم برای درمان سوختگی استفاده می کردند که برایمان جالب بود خدا بیامرزه دکتر شفایی باباحاجی و. ننو را 🤲 🆔@MEJRi403
همراهان گرامی اگر موافق باشند روزانه عکس سه تا چهار صفحه از کتاب شازده حمام تالیف محمد حسین پاپلی یزدی را بذاریم کانال مطالعه کنیم با هم ✅ ایشون خاطرات زندگیشون ( از سالهای حدودا دهه‌ی ۱۳۳۰ به بعد) را موضوع بندی کرده و بصورت داستان داستان در کتاب آوردند. 🆔@MEJRi403
مقدمه ی کتاب👆👆 🆔@MEJRi403
ادامه ی داستان فردا انشاءالله # از استقبالتون از بخش مطالعه ی کانال ممنون و خوشحالیم🌷🌷 🆔@MEJRi403
۳ ژوئیه،‏ ۱۱.۴۹​.aac
حجم: 3.8M
صوت اذان به موذنی جناب آقای کاظم دهقان.کریم آباد التماس دعا🤲 🆔@MEJRi403
✍🏻 افسانه ها یا واقعیتها؟؟؟ از گذشتگان شنیدیم عده ای از اهالی قدیم به دست راهزنها کشته شدند از گذشتگان شنیدیم مرحوم خالو ممد ( دهنودشت) در قدیم با حیوانی درنده درگیر شده وجنگیده و پیروز شدند لطفا اگر اطلاعاتی موثق وتکمیلی من باب حوادث بالا در اختیار دارید با ما به اشتراک بذارید🙏🙏🙏 🆔@MEJRi403
مِجری🏴🏴🏴
✍🏻 گویش محلی اصطلاحات: ✅ چالش: اصطلاح پنبه دزد دست به ریشش می کشد را توضیح دهید 🆔@MEJRi
✍🏻 جواب چالش امروز # اصطلاحات ارسالی همراهان گرامی: تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد. شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی خودش انبار کرد. صبح که شد تاجر پنبه خبردار شد که ای دل غافل تمام پنبه هایش به غارت رفته است. به نزد قاضی شهر رفت و گفت : خانه خراب شدم . قاضی دستور داد که مامورانش به بازار بروند و پرس و جو کنند و دزد را پیدا کنند. اما نه دزد را پیدا کردند و نه پنبه ها را .  قاضی گفت:به کسی مشکوک نشدید؟ ماموران گفتند: چرا بعضی ها درست جواب ما را نمی دادند ما به آنها مشکوک شدیم. قاضی گفت: بروید آنها را بیاورید. ماموران رفتند و تعدادی از افراد را آوردند. قاضی تاجر پنبه را صدا کرد و گفت به کدام یک از این ها شک داری؟ تاجر پنبه گفت به هیچ کدام. قاضی فکری کرد و گفت: ولی من دزد را شناختم. دزد بیچاره آن قدر دست پاچه بوده و عجله داشته که وقت نکرده جلو آیینه برود و پنبه ها را از سر و ریش خودش پاک کند. ناگهان یکی از همان تاجرهای محترم دستگیر شده دستش را به صورتش برد تا پنبه را پاک کند .  قاضی گفت: دزد همین است. تاجر گفت: همین حالا مامورانم را می فرستم تا خانه ات را بازرسی کنند. یک ساعت بعد ماموران خبر دادند که پنبه ها در زیر زمین تاجر انبار شده است و او هم به جرم خود اعتراف کرد. از آن به بعد می خواهند بگویند که آدم خطا کار خودش را لو می دهد می گویند : پنبه دزد ، دست به ریشش می کشد ✅ جواب ارسالی آقای رحمانی صحیح بود تشکر 🙏🙏🙏 🆔@MEJRi403