eitaa logo
مِجری🧿🧿
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
731 ویدیو
6 فایل
مِجری به معنی صندوقچه ی آهنی یا چوبي قفل دار قدیمی با روکش مخمل است که کارکرد گاوصندوق هاي کنونی را داشت. "منطقه جلگه بهاباد یزد" راههای ارتباط با ما: مالک کانال: خانم زینب صادقی آموزگار @Teachr84 خانم سهیلا صادقی احمد آباد @s_sadeqi1997
مشاهده در ایتا
دانلود
دید موسی یک شبانی را به راه کو همی گفت ای خدا و ای اله   تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه  سرت   ای خدای من فدایت جان من جمله فرزندان و خان و مان من   تو کجایی تا سرت شانه کنم چارقت را دوزم و بخیه زنم ( چارق یعنی کفش)   جامه ات  شویم شپش هایت کشم شیر پیشت آورم ای محتشم   ور تو را بیماریی آید به پیش من تو را غمخوار باشم همچو خویش     دست ِ کت بوسم بمالم پای کت وقت خواب آید بروبم جای کت   گر ببینم خانه ات را من دوام روغن و شیرت بیارم صبح و شام   هم پنیر و نان های روغنین خمرها چغرات های نازنین   سازم و آرم به پیشت صبح و شام از من آوردن ز تو خوردن تمام    ای فدای تو همه بزهای من ای به یادت هی هی و هی های من   زین نمط بیهوده می گفت آن شبان گفت موسا با کی استت ای فلان ؟!   گفت با آن کی که ما را آفرید این زمین و چرخ از او آمد پدید     گفت موسی، های خیره سر شدی ! خود مسلمان ناشده کافر شدی   این چه ژاژ است این چه کفر است و فشار پنبه ای اندر دهان خود فشار   گند کفر تو جهان را گنده کرد کفر تو دیبای دین را ژنده کرد   چارق و پا تابه لایق مر تو راست آفتابی را چنین ها کی رواست ؟!   گر نبندی زین سخن تو حلق را آتشی آید بسوزد خلق را   آتشی گر نامده است این دود چیست جان سیه گشته روان مردود چیست ؟!   گر همی دانی که یزدان داور است ژاز و گستاخی تو را چون باور است؟!   دوستی بی خرد خود دشمنی است حق تعالی زین چنین خدمت غنی است   با که می گویی تو این با عم  و خال ؟! جسم و حاجت در صفات ذوالجلال !؟   شیر او نوشد که در نشو و نماست چارق او پوشد که او محتاج پاست   ور برای بنده است این گفتگوی آن که حق گفت او من است و من خود او   آن که گفت انی مرضت لم تعد من شدم رنجور و او تنها نشد   آن که بی یسمع و بی یصبر شده است در حق آن بنده این هم بیهده است   بی ادب گفتن سخن با خاص حق دل بمیراند سیه دارد ورق   گر تو مردی را بخوانی فاطمه گرچه یک جنس اند مرد و زن همه   قصد خون تو کند تا ممکن است گر چه خوشخوی و حلیم و ساکن است   فاطمه مدح است در حق زنان مرد را گویی بود زخم سنان   دست و پا در حق ما آسایش است در حق پاکی  حق آلایش است   لم یلد لم یولد او را لایق است والد و مولود را او خالق است   هرچه جسم آمد ولادت وصف اوست هر چه مولود است او زین سوی جوست   زانکه از کون و فساد است و مهین حادث است و محدثی خواهد یقین   گفت : ای موسی دهانم دوختی ! وز پشیمانی تو جانم سوختی   جامه را بدرید و آهی کرد تفت سر نهاد اندر بیابان و برفت   🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷   وحی آمد سوی موسی از خدا ـ بنده ی ما را زما کردی جدا ؟!   تو برای وصل کردن آمدی نی برای فصل کردن آمدی     تا توانی پا منه اندر فراق ابغض الشیاء عندی الطلاق   هر کسی را سیرتی بنهاده ایم هر کسی را اصطلاحی داده ایم   در حق او مدح و در حق تو ذم در حق او شهد و در حق تو سم   در حق او نور و در حق تو نار در حق او ورد و در حق تو خار   در حق او نیک و در  حق تو بد در حق او خوب و در حق تو رد   ما بری از پاک و ناپاکی همه از گرانجانی و چالاکی همه   من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم     هندیان را اصطلاح هند مدح سندیان را اصطلاح سند مدح     من نگردم پاک از تسبیحشان پاک هم ایشان شوند و دُرفشان    ما برون را ننگریم و قال را ما درون را بنگریم و حال را   ناضر قلبیم اگر خاشع بود گر چه گفت لفظ ناخاضع بود   زانکه دل جوهر بود  گفتن عرض پس طفیل آمد عرض جوهر غرض   چند ازاین الفاظ و اضمار و مجاز سوز خواهم سوز با سوز ساز   آتشی از عشق در خود برفروز سر به سر فکر و عبارت را بسوز   موسیا آداب دانان دیگرند سوخته جان و روانان دیگرند   عاشقا ن را هر زمان سوزید نی است بر ده ویران خراج و عشر نیست   گر خطا گوید ورا خاطی مگو گر شود پر خون شهید آن را مشو   خون شهیدان را از آب اولی تر است این خطا از صد صواب اولی تراست   در درون کعبه رسم قبله نیست چه غم ار غواص را پا چیله نیست     تو ز سرمستان قلاووزی مجو جامه چاکان را چه فرمایی رفو؟!   ملت عشق از همه دین ها جداست عاشقان را ملت و مذهب خداست   لعل را گر مهر نبود باک نیست عشق در دریای غم غمناک نیست   بعد از آن در سر موسی حق نهفت رازهایی کان نمی آید به گفت   بر دل موسی سخن ها ریختند دیدن و گفتن به هم آمیختند   چند بی خود گشت و چند آمد به خود چند پرّید از ازل سوی ابد   بعد از این گر شرح گویم ابلهی است زان که شرح این ورای آگهی است   ور بگویم عقل ها را برکند
ور نویسم بس قلم ها بشکند   ور بگویم شرح های معتبر تا قیامت باشد آن بس مختصر   لاجرم کوتاه کردم من زبان گر تو خواهی از درون خود بخوان   چون که موسی این عتاب از حق شنید در بیابان در پی چوپان دوید   بر نشان پای آن سرگشته راند گرد از پره ی بیابان برفشاند   گام پای مردم شوریده خود هم زگام دیگران پیدا بود   یک قدم چون رخ ز بالا تا شکیب یک قدم چون پیل رفته بر اریب   گاه چون موجی برافرازان علم گاه چون ماهی روانه بر شکم   گاه بر خاکی نوشته حال خود همچو رمالی که رملی برزند   گاه حیران ایستاده گه دوان گاه غلطان همچو گوی از صور جان   عاقبت دریافت او را و بدید گفت مژده ده که دستوری رسید   هیچ آدابی و ترتیبی مجو هر چه می خواهد دل تنگت بگو   کفر تو دین است و دینت نور جان ایمنی وز تو جهانی در امان   ای معاف یفعل الله ما یشا بی محابا رو زبان را برگشا   گفت ای موسی از آن بگذشته ام صد هزاران ساله زان سو رفته ام   تازیانه برزدی اسبم بگشت گنبدی کرد و ز گردون برگشت   محرم ناسوت ما لاهوت باد آفرین بر دست و بر بازوت باد   حال من اکنون برون از گفتن است آن چه می گویم نه احوال من است   نقش می بینی که در آیینه ای است نقش توست آن نقش  آن آیینه نیست 🆔@MEJRi403
ما برون را ننگریم وقال را ما درون را بنگریم وحال را 🆔@MEJRi403
مِجری🧿🧿
# صفحات پایانی داستان را داخل کانال نمیذاریم اگر علاقمند بودید کتاب را بیابید نکات نامتعارفی داشت که از انتشارش معذوریم🙏🙏 مطالعه ی داستان بعدی کتاب با عنوان آفتاب لب بوم را شروع می کنیم👇👇
داستان آفتاب لب بام کتاب شازده حمام اثر محمد حسین پاپلی یزدی 🆔@MEJRi403
قبلا هم گفتیم اگر اهل مطالعه وعلاقمندید می تونید نرم افزارهاي کتابخانه ی مجازی را روی گوشی نصب وکتابهای مورد نظرتون را داخلش سرچ ودر صورت علاقه با قیمتی ناچیز خریداری وداخل همون کتابخانه ی مجازی مطالعه نمایید نرم افزارهایی مثل طاقچه ،کتابراه .آی کاپ،پاتوق کتاب فردا و........ 🆔@MEJRi403
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌿🌸🌿🌸 🌿🌸🌿🌸 🌸🌿🌸 🌿🌸 🌸 نهج البلاغه ┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄ پس از ستايش پروردگار، همانا من شما را از دنيا می ترسانم، زيرا در کام شيرين و در ديده انسان سبز و رنگارنگ است، در شهوات و خواهش های نفسانی پوشيده شده و با نعمت های زودگذر دوستی می ورزد، با متاع اندک زيبا جلوه می کند و در لباس آرزوها خود را نشان می دهد و با زينت غرور خود را می آرايد، شادی آن دوام ندارد و کسی از اندوه آن ايمن نيست. بسيار فريبنده و بسيار زيان رساننده است، دگرگون شونده و ناپايدار، فناپذير و مرگبار و کشنده ای تبهکار است و آنگاه که به دست آرزومندان افتاد و با خواهش های آنان دمساز شد می نگرند که جز سرابی بيش نيست که خدای سبحان فرمود: «زندگی چون آبی است که از آسمان فرو فرستاديم و به وسيله آن گياهان فراوان رويد، سپس خشک شده، باد آنها را پراکنده کرد و خدا بر همه چيز قادر و تواناست». کسی از دنيا شادمانی نديد جز آنکه پس از آن با اشک و آه روبرو شد؛ هنوز با خوشی های دنيا روبرو نشده است که با ناراحتی ها و پشت کردن آن مبتلا می گردد؛ شبنمی از رفاه و خوشی دنيا، بر کسی فرود نيامده جز آنکه سيل بلاها همه چيز را از بيخ و بُن می کَنند. هر گاه صبحگاهان به ياری کسی برخيزد شامگاهان خود را به ناشناسی می زند، اگر از يک طرف شيرين و گوارا باشد، از طرف ديگر تلخ و ناگوار است. کسی از فراوانی نعمت های دنيا کام نگرفت جز آنکه مشکلات و سختی ها دامنگير او شد. شبی را در آغوش امن دنيا به سر نبرده، جز آنکه صبحگاهان بال های ترس و وحشت بر سر او کوبيد، بسيار فريبنده است و آنچه در دنياست نيز فريبندگی دارد، فانی و زودگذر است و هر کس در آن زندگی می کند فنا می پذيرد. در زاد و توشه آن جز تقوا خيری نيست. کسی که به قدر کفايت از آن بردارد، در آرامش به سر می بَرَد و آن کس که در پی به دست آوردن متاع بيشتری از دنيا باشد وسايل نابودی خود را فراهم کرده و به زودی از دست می رود. بسا افرادی که به دنيا اعتماد کردند، ناگهان مزه تلخ مصيبت را به آنها چشاند و بسا صاحب اطمينانی که به خاک و خونش کشيد. چه انسان های با عظمتی را که خوار و کوچک ساخت و بسا فخرفروشانی را که به خاک ذلّت افکند. حکومت دنيا ناپايدار، عيش و زندگانی آن تيره و تار، گوارای آن شور و شيرينی آن تلخ، غذای آن زهر و اسباب و وسايل آن پوسيده است؛ زنده آن در معرض مردن و تندرست آن گرفتار بيماری است؛ حکومت آن بر باد رفته و عزيزان آن شکست خورده؛ متاع آن نکبت آلود و پناه آورنده آن غارت زده خواهد بود. ┄┅┅✿❀🌿🌸🌿❀✿┅┅┄ 🆔@MEJRi403