هدایت شده از مِجری🧿🧿
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
# آواز دشتی
شتر از بار می نالد
من از دل
🆔@MEJRi403
✍🏻معمولا چون قدیم وقتی به سربازی می رفتند هیچ راه ارتباطی بجز نامه وجود نداشته
اکثرا نامه می نوشتند و دلتنگی یا حال خود را باشعر وصف می کردند:
در دروازه ی شیراز رسیدم
صدای طبل وشیپور را شنیدم
به خط کردند تراشیدن سر من
لباس ارتشی کردن تن من
لباس ارتشی بر من تمامه
که خواب شب رفتن بر من حرامه
#جلگه
#بهاباد
#یزد
🆔@MEJRi403
✍🏻قدیم معمولا خوش ذوق بودند وقریحه ی شاعری در همه گل می کرده😊
اکثرا در موقعیت های خاص شعر می گفتند
یکی از آن موقعیتها ازدواج وشب عروسی بوده
یکی از اهالی منطقه در شب عروسی خود چنین سروده اند: خدا رحمتشون کنه
اَلا ماه بلند ویلانَم امشب
گدا بودم ولی سلطانم امشب
گدا بودم ولی مستانه بیدار
که دُرها در صدف می نشانم امشب
ویلان یعنی حیران
#جلگه
#بهاباد
#یزد
🆔@MEJRi403
#نوستالژی
#عکس قدیمی
#اردو دانش آموزی۲۴سال پیش..مدرسه راهنمایی شهید مطهری
از سمت راست رضا محمدی علی آباد .محمدآریامنش.جوادرضایی پور علی آباد.علیرضا زینلی
..ازسمت چپ نزدیک به دوربین محمدولی زاده خیرآباد.
مرحوم ابوالفضل کارگر..
میرابوالقاسمی بهابادی.
مصطفی اسماعیلی دهنوملااسماعیل.
.محسن حسن پور
🆔@MEJRi403
#عکس قدیمی از تیم فوتبال جوانان احمد آباد
معرفی اعضا:
ارسالی مخاطبین 🙏
از سمت راست نشسته: آقایان
حسین حیدری فرزند حسن حیدری
اصغر کارگر فرزند اکبر کارگر
سید کریم هاشمی
سید محمد هاشمی فرزند سید علی اکبر
از راست ایستاده: آقایان
سید محمود هاشمی فرزند سید محمد
حسن خانی زاده فرزند علی خانی زاده
حسن سعادتمند
علی اصغر خوش خوش آبادی
حسین رستگار فرزند حاج حسن رستگار
🆔@MEJRi403
مِجری🧿🧿
#حکایتی جالب همراه با شعر #برگرفته از مصاحبت با یکی از اهالی: بومی منطقه : از قدیم حکایت از مردی می
#✍🏻 درمورد حُسِینا:
در پستهای دیروز از فردي شجاع بنام حسینا نام بردیم
تحقیق کردیم ودرموتورهای جستجو گر (گوگل) به اطلاعاتی دست یافتیم:
منظومه ی حسینا وداستان شجاعت وودلدادگی او به دختری بنام دلارام از قدیم بین روستاییان گفته می شده وهرکدام به صوری حکایت حسینا را بیان می کردند ودوبیتی هاي حسینا در اکثر روستاها بخصوص روستاییان بخش مرکزی ایران وخراسان رواج داشته است: آنچه در گوگل یافتیم:👇👇👇
✅ آوازۀ دلدادگی میان او و دختری به نام دلارام و سرگشتگی و شیدایی وی، به جنوب خراسان گذشته و آبادیهای دور دست و دور از هم کرانۀ شورهزار مرکزی را درنوردیده است و به روستاهای پیرامون سپاهان رسیده و دوبیتیهایش در این نواحی پراکنده برجای مانده است. داستان حسینا را با اختلاف روایت در اردستان، اردکان، خور و بیابانک، سبزوار، بیرجند و کوهپایههای اصفهان از زبان سالخوردگان میتوان شنید و دوبیتیهای او را گرد آورد.
از آن جمله است :
✍🏻 بخشی از دوبیتیهای حسینا :
حسینا میدوید ،من میدویدم
حسینا مینشست ، من میرسیدم
دو تا خال سیاه روی لبش بود
حسینا میفروخت ، من میخریدم
🆔@MEJRi403