❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
#تنها_گریه_کن #قسمت_شصت_نه رفتم سراغ تلفن و با چندتا پایگاه و مسجد هماهنگ کردم و سبزیها را پخش کر
#تنها_گریه_کن
#قسمت_هفتاد
همینطور هم شد. شاید فکر میکردیم حالا یکبار میرود و دستش میآید و سختی میچشد، معلوم نیست دوباره چنین هوایی به سرش بیفتد؛ سخت نگرفتیم.
تا آن روز، به بهانهی دوختودوز، دستم فقط به لباس خاکیِ جوانهای مردم خورده و حالا نوبت خودم رسیده بود. اولین بار که محمدم را توی لباس خاکی دیدم، دلم تکان خورد. محمد با ذوق و شوق منتظر تاییدم بود. تا نمیگفتم:《 مامان جان عالیه.》دلش آرام نمیگرفت. صدایم را صاف کردم و از تهِ دل گفتم:《 خوش به حالت مامان. کاش منم مرد بودم و میتونستم همراهت بیام.》چشمها و لبهایش خندیدند. یک ساکِ نسبتا کوچکِ سبزِ کمرنگ را گذاشته بود توی اتاق که من رفتم سروقتش. زیپ ساک را که باز کردم، دیدم جای زیادی ندارد. نمیتوانستم از لباسهایش کم کنم، اما با جابهجایی و کوچکتر تا کردنشان، بالاخره گوشهی ساک خالی شد. یک نگاه به پلاستیک انارِ کنار دستم انداختم و یک نگاه به آن جای خالی. صدای محمد را توی ذهنم میشنیدم که لابد میخواست بگوید من این همه انار رو کجا ببرم؟ خودش را هم وقتی ایستاده بود و با چشمهای متعجبش به من و انارهای توی ساک خیره شده بود، دیدم. گفتم:《 بیا مادر کمک کن.》لبههای ساک را به هم نزدیک کردم تا بتواند راحتتر زیپ ساک را ببندد. دربارهی زمان برگشتنش پرسیدم:《 میدونی تا اونجا چند ساعت توی راه هستید؟ کِی میرسید؟》
سفارش میکردم نکند آنجا سرش گرم شود و یادش برود نامه بنویسد. محمد خودش هم خیلی دقیق جواب این سوالها را نمیدانست. آخر سَر هم قبل از اینکه اعتراضی کند، گفتم:《 دور هم که نشسته بودین، این انارها رو بخوریم. حتما خیلی مزه میده.》
اولین اعزام محمد توی پاییز بود. یکی از همین روزهایی که تا چشم به هم میگذاری، شب میشود و حاج حبیب، مثل خیلی وقتهای دیگر قم نبود. جلوی درِ خانه ایستادم و قرآن را کمی بالا گرفتم. قد و بالایش چقدر بود مگر؟ از زیر قرآن ردش کردم. صدقه را گذاشتم کنار قرآن، کاسه آب را برداشتم و به محمد گفتم برود توی کوچه.
پیراهن مردانهی سفید رنگی تنش بود که روی سینهی چپ و راستش جیب داشت. شلوار پلنگی و یک جفت کتانی کِرِم هم پایش بود. عکسش را دارم؛ وسط صحن حرم، روبهروی ایوان آیینه، ایستادهاند کنار حوض، دستهایش را پشت سرش قلاب کرده و سرشانههایش را داده بالا. نرم توی دوربین نگاه میکند و هیچ بهش نمیآید که عازم جنگ باشد.
از درگاهیِ خانه یک قدم بیرون گذاشتم و آب را ریختم روی زمین. نگاهم افتاد به صورت خندان محمد و گفتم:《 کاسه رو بذارم تو و بریم.》چادر را روی سرم مرتب کردم و دوتایی راه افتادیم سمت حرم.
از همان دور که گنبد پیدا شد، مادر و پسر دست روی سینه، سلام دادیم و کمی خم شدیم. دلم میخواست پر بزنم و بروم گوشهی حرم، روبهروی ضریح بنشینم و فقط ضریح را نگاه کنم.
#ادامه_دارد.....
#شبتون_امام_رضایی
#مرکز_فرهنگی_خانواده_آذربایجانشرقی
💞@MF_khanevadeh
💠اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ
🔹خدای یکتا که جز او هیچ معبودی نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات] است، هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه را پیش روی مردم است و آنچه را پشت سر آنان است [که نسبت به آنان دور و پنهان است] می داند. و آنان به چیزی از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد. تخت [حکومت، قدرت و سلطنت] ش آسمان ها و زمین را فرا گرفته و نگهداری آنان بر او گران و مشقت آور نیست؛ و او بلند مرتبه و بزرگ است.
#احکام_عددی 😊👇
💠گم شدن كفش💠
اگر كفش كسى را ببرند وكفش ديگرى به جاى آن بگذارند، صاحب كفش با سه شرط مىتواند آن را براى خود بردارد:
1⃣بداند كفشى كه مانده، مال كسى است كه كفش او را برده.
2⃣از پيدا كردن صاحبش مأيوس شود يا برايش مشقّت داشته باشد.
3⃣ارزش آن مساوى با كفش خودش يا كمتر از آن باشد، ولى اگر قيمت آن از كفش خودش بيشتر باشد، بايد هر وقت صاحب آن پيدا شد، زيادى قيمت آن را به او بدهد.
#احکام_حق_الناس_گم_شدن_کفش
💞@MF_khanevadeh
#سیاست_زنانه
اگر قراره روی یک نکته هنگام دعوا کردن کار کنید، حتما این نکته را تمرین کنید.
از این جملات استفاده نکنید:
تو همیشه...
تو هیچ وقت...
تقصیر توئه...
عوضش بگید:
بهم این حسو میده...
احساس میکنم که...
دوست دارم بتونیم...
دوست ندارم که...
💞@MF_khanevadeh
⁉️یک خانواده سالم چی احتیاج داره؟
🔹برای داشتن #خانواده ای سالم نیازهای یکدیگر را به خوبی بشناسید و سعی کنید برای برطرف کردن آن تلاش کنید تا بتوانید در مسیر شکوفایی قرار بگیرید.
💞@MF_khanevadeh
✨⚪️یکی از خواص مهم عناب این است که می تواند از پوست بدن شما در مقابل اشعه های مضر نور خورشید محافظت کند.
✓ عناب غنی از انواع آنتی اکسیدان های قوی است که پس از مصرف می توانند اثرات مخرب نور خورشید را کاهش دهند.
✓ البته کسانی که برای مدت طولانی در معرض نور خورشید هستند بهتر است در کنار مصرف عناب از کرم های ضد آفتاب مطمئن نیز استفاده کنند. مصرف عناب در این افراد برای پیشگیری از ابتلا به سرطان پوست بسیار مفید است
💞@MF_khanevadeh
🥐🥐#پیراشکی_پاکتی🥐🥐
✍️طرز تهیه :
دو عدد نون تست رو روی هم میزاریم و با وردنه پهنش میکنیم با کاتر گرد قالب میزنیم نون به هم میچسبه نون ها رو اغشته به تخم مرغ میکنیم سپس در ارد سوخاری میزنیم و در روغن داغ و فراوان سرخ میکنیم نون ها توی روغن پف میکنه بعد از سرخ شدن نون ها رو از وسط برش بدین و با هر چی دوست داشتین پر کنین من داخلشو با مرغ پخته ریش ریش شده و مایونز و نمک و فلفل سیاه و جعفری خرد شده پر کردم.
💞@MF_khanevadeh
21.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خانواده
⭕️ موضوع : 19 چشم پوشی از خطای همسر
همچنین برای مشاهده تمام کلیپ ها وارد لینک زیر شوید:
👉 https://shamiim.ir/Category/List
💞@MF_khanevadeh
♻️ کمتر از بیست سال برای جوان کردن جمعیت فرصت داریم
🔻 رهبر انقلاب: ما بیست سال این فرصت [جمعیت جوان کشور] را داریم؛ اگر در این بیست سال توانستیم پایههای کار خودمان را محکم کنیم که بُرد کردیم؛ اگر غفلت کردیم و این بیست سال فرصت از دستمان رفت و کشور وارد عرصهی سالمندی و فرسودگی شد، دیگر کاری نمیشود کرد. ۱۳۹۸/۸/۲۸
🌷 بازخوانی روزانهی توصیهها و تدابیر رهبر انقلاب در موضوعات مختلف | #سبک_زندگی و #جمعیت
💞@MF_khanevadeh
🖼 چرا باید پیش از ازدواج پیش مشاوره برویم
💞@MF_khanevadeh