eitaa logo
عاشقان شهید بهنام محمدی
140 دنبال‌کننده
59.7هزار عکس
33.1هزار ویدیو
458 فایل
عاشقان شهید بهنام محمدی راد مسجد سلیمان مزار شهدای گمنام به یادشهیدان محمدحسین فهمیده.سعید طوقانی. علیرضا کریمی. مهرداد عزیز الهی.مصطفی کاظم زاده.احمد علی نیری.رضا پناهی 28 / 7 /1359 شهادت خرمشهر 1345/11/12 تولد خرمشهر @MOK1345 @MOK1225
مشاهده در ایتا
دانلود
💟 خداى خوبم! وقتى تمام روزهاى زندگيم را خوب ورق ميزنم فقط ردپاى تو را ميبينم كه تنها تو با من بسيار مهربان بودى... 💟 تنها تو نگهدار و پشتيبان من بوده و هستى... تو چنان با مهر مرا نظاره ميكنى كه گويى من تنها بنده ات هستم، صفت مهربانترين مهربانان عالم فقط شايسته توست 💟 خداى مهربانم! هر زمان كه تو را صدا بزنم چنان عاشقانه پذيرايم ميشوى كه هيچ عاشقى معشوقه اش را اينگونه نمى نگرد، تو براى من يگانه محبوب و معشوقى... 🌟شبتون بخیر و در پناه خدا🌟
🌴🌹🥀🕊🥀🌹🌴 🌹 🌹 تاریخ تولد : 🗓 1337/11/01 🗓 محل تولد : بهبهان تاریخ : 🗓 1361/11/09 🗓 مسئولیت : فرمانده قرارگاه کربلا محل : فکه نام عملیات : درگیری در منطقه مزار : ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. هر صفا با علی صفا دارد هر کسی با علی خدا دارد روی قلب ستاره بنویسید مثل آقای ما کجا دارد چه کسی جز امام اول ما پسرش شهر کربلا دارد وقت معراج جز علی چه کسی جا به دوش فرشته ها دارد یا کدامین بزرگ در دنیا دور خود اینقدر گدا دارد عشق اگر عشق هم بُوَد تنهاست با ولای علی بها دارد آیت والی الولی مددی صده و ده بار یا علی مددی ................................................... @navaye_asheghaan
قهرمانِ زندگیِ من برایِ هر بچه ای بابا یه قهرمانِ یه قهرمانِ نامی تو کُلِ کهکشانِ تو سختی ها همیشه پدر یه سایه بانِ بابا یه کوهِ مُحکم قَوی و پُر توانِ هر روز و شب به کارُ در جستجویِ نانِ نان آورِ عزیزی که زَحماتش نهانِ یه وقتا خسته میشه یه وقتا نیمه جانِ ولی خوشِش نمیاد کسی این و بِدانِ بابا غَماش تو قلبُ شادیش رویِ زبانِ برایِ ما بهارُ خودش ولی خزانِ موهاش سفیدِ اما دِلِش هنوز جوانِ بابا یه دوستِ عالی رَفیقی مهربانِ اگه مامان نباشه به فکرِ کودکانِ اصلاً بَدِش نمیاد که تو خونه بِمانِ تو آشپزی یه وقتا شبیهِ مادرانِ لباس میشوره گاهی به فکرِ دیگرانِ چراغِ خونَمونِ آرامشِ رَوانِ تو خونه ای که او هست اون خونه در امانِ خُلاصه اینکه عشقم بابا یه قهرمانِ دُعا بکُن بَراش از دِلی که مهربانِ مولا علی عزیزم بابایِ بی کَسانِ بابایِ مهربونِ تمامِ شیعیانِ « میگن که اون قَدیما مولایِ ما شبانه غذا می بُرد برایِ یتیما مخفیانه » امام علی عزیزم یه نورِ بی کرانِ نَهجُ البَلاغِه از او برایِ مومنانِ مسیرِ زندگیشون مسیرِ آسمانِ کَلامِشون کَلامِ خُدایِ این جهانِ پاداشِ رَهرُوانَش بهشتِ جاوِدانِ شاعر : علیرضا قاسمی .:.:. تکثیر و کپی برداری مجاز می باشد .:.:. #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ رَبِّ الشُّـهَداءِ وَالصِّدیقین شهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (آل عمران/۳) هر خادم شهید سفیر شهیدی است که شهید او را انتخاب نموده است برای رسیدن به خدا چهارشنبه شب ها را به یاد شهدا سپری می کنیم. زیر پرچم سرخ امام حسین علیه السلام و خیمه اش با رمز یا فاطمه زهرا سلام الله برای باز شدن درهای آسمان و پله پله رفتن تا ملاقات خدا برای حس کردن نور الهی و پرواز نمودن دلها در آن ساعت که دیباچه ی عاشقی با شهدا آغاز می شود دل هایمان را با خاک وجود شهدا آغشته می سازیم در جایی که ملائکه بال های خود را به آن متبرک می کنند. گلزار شهدای کرمان آنجا که جلوه گاه شهدا ، عشق و ایمان است. رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ قرار عاشقی با شهیدان به همراه غبارروبی گلزار شهدای کرمان به نیت تعجیل در فرج حضرت مهدی عجل الله ، سلامتی مقام معظم رهبری و آزادی قدس شریف با قرائت قرآن توسط آقای دهقان اناری به همراه قرائت زیارت عاشورا توسط آقای بشنام ۱۴۰۱/۱۱/۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب بخیر دوستان عزیز
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 9⃣4⃣ 📖سرش را انداخت بالا و محکم گفت: . خانمها یا باید شوند یا معلم و استاد. باقی کارها یک قِران هم نمی ارزد❌ ناراحت شدم🙁چرا حاجی؟ چرخید طرف من؛ ببین خودم توی اداره کار می کنم. می بینم که با خانمها چطور رفتار می شود. هیچ کس ملاحظه آنها را نمی کند. 📖حتی اگر مسئولیتی به عهده هست؛ نباید مثل یک مرد بازخواستش کنند⛔️ او باید برای خانه هم توان و انرژی داشته باشد. اصلا میدانی شهلا باید ناز زن را کشید. نه این که او رئیس و کارمند و باقی آدمها رو بکشد. 📖چقدر ناز ادم های مختلف را سر بستری🛌 کردن های کشیده بودم و نگذاشته بودم متوجه شود. هر را گیر میاوردم برایش توضیح میدادم که نوع بیماری ایوب با بیماران روانی متفاوت است. 📖مراقبت های خاص خودش را میخواهد. به و گفتار درمانی احتیاج دارد، نه اینکه فقط دوز قرص هایش💊 کم و زیاد شود. این تنها کاری بود که مدد کارها میکردند. وقتی اعتراض میکردم، میگفتند: به ما همین قدر میدهند 📖اینطوری ایوب به ماه نرسیده بود دوباره میشد. اگر آن روز دکتر اعصاب و روان مرا از اتاقش بیرون نمیکرد🚷 هیچ وقت نه من و نه ایوب برای بستری شدن هایش نمیکشیدیم😔 📖وضعیت ایوب به هم ریخته بود. راضی نمیشد با من به دکتر بیاید. خودم وقت گرفتم تا حالت هایش را برای دکتر شرح دهم و ببینم قبول میکند در بیمارستان بستریش کنم یا نه‼️نوبت من شد. وارد اتاق شدم. 📖دکتر گفت پس مریض کجاست⁉️ گفتم: توضیح میدهم ....." با صدای بلند🗣 وسط حرفم پرید _بفرمایید بیرون خانم...اینجا فقط برای است نه همسرهایشان 📖گفتم: من هم برای خودم نیامدم. همسرم♥️ جانباز است. امده ام وضعیتش را برایتان..... از جایش بلند شد و به در اشاره کرد و داد کشید "برو خانم با مریضت بیا..." 📖با اشاره اش از جایم پریدم. در را باز کردم. همه بیماران و همراهانشان نگاهم میکردند👁 رو به دکتر گفتم: فکر میکنم همسر من به دکتر نیازی ندارد، انگار بیشتر نیاز دارید. در را محکم بستم و بغضم ترکید. با صدای بلند زدم زیر گریه😭 واز مطب بیرون امدم. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣5⃣ 📖مجبور شدم سراغ بیمارستان اعصاب و روانی بروم که مخصوص نبود. دو ساختمان مجزا برای زن ها و مرد هایی داشت که بیشترشان یا مادرزادی بیمار🤒 بودند یا در اثر حادثه مشکلات پیدا کرده بودند. 📖ایوب با کسی اشنا نبود. میفهمید با انها . میدید که وقتی یکی از انها دچار حمله میشود چه کارهایی میکند، کارهایی ک هیچ وقت توی بیمارستان مخصوص جانبازان ندیده بود❌ 📖از صبح کنارش مینشستم👥 تا عصر، بیشتر از این اجازه نداشتم بمانم. ها هم خانه تنها بودند. میدانستم تا بلند شوم مثل بچه ها گوشه چادرم را توی مشتش میگیرد و با میگوید  من را اینجا 🚷 طاقت دیدن این صحنه را نداشتم😔 📖نمیخواستم کسی را که برایم بزرگ بود♥️ عقایدش را دوست داشتم. بود، پدر بچه هایم بود را در این حال ببینم. چند بار توانسته بودم سرش را گرم کنم و از بیمارستان بیرون بروم. 📖یک بار به بهانه ی دستشویی رفتن، یک بار به بهانه ی که با ایوب کار داشت و صدایش میکرد. اما این بار شش دانگ حواسش به من بود👀 با هر قدم او هم دنبالم ، تمام حرکاتم را زیر نظر داشت. 📖نگهبان در را نگاه کردم، جلوی در منتظر ایستاده بود👤 تا در را برایم باز کند. را زدم زیر بغلم و دویدم سمت در، صدای لخ لخ دمپایی ایوب پشت سرم امد. او هم داشت میدوید.... " .....شهلا ......تو را به خدا ....." 📖بغضم ترکید😭 اشک نمیگذاشت جلویم را  درست ببینم که چطور از بیماران عبور میکنم. نگهبان در را باز کرد، ایوب هنوز میدوید🏃‍♂ با تمام توانم تا قبل از رسیدن او به من ،از در بیرون بروم. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢عکس حجله ای سه نفره 🔹️عکاس و خاطره گو: حمید داودآبادی ♦️دی ماه 1365 بود.گردان حمزه که ما در آن بودیم، در خط مقدم ارتفاعات قلاویزان در مهران، مستقر بود. آن روز دوربین را آوردم رفت دم سنگرشان تا با هر کدام از بچه ها عکس بیندازم. ⚡از هر سه نفرشان خواستم از سنگر بیرون بیایند که آمدند.هر سه را کنار هم ایستاندم و درحالی که خواستم عکس بگیرم، گفتم:یه عکسی ازتون می گیرم که هر کی دید و فهمید، خنده اش بگیره. 🔸️امینی با تعجب پرسید: "بخنده؟ واسه چی؟ مگه ما چمونه؟"که گفتم:خنده دارتر از این می خوای که هر سه تایی تون متولد 1348 هستید؟ تو با این ریشت و محسن با این جثه کوچیک و احمد با این هیکل درشت! ⚡ده روز بیشتر نگذشت که ما را از مهران به پادگان دوکوهه بردند و از آن جا به منطقه عملیاتی کربلای 5 در شلمچه.دو سه روز بیشتر از مستقر شدن مان در خط مقدم نگذشته بود که هر سه جوان 17 ساله که در مهران ازشان عکس گرفته بودم، به شهادت رسیدند. 🌷محسن کردستانی متولد: 1348 شهادت: سه ‌شنبه 7 بهمن 1365 مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه‌ 27 ردیف 88 🌷احمد بوجاریان متولد: 1348 شهادت: چهارشنبه 8 بهمن 1365 خاک‌سپاری: 17 تیر 1375 مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه‌ 28 ردیف 43 مکرر شماره‌ 20 🌷ستار امینی متولد: 1348 شهادت: دوشنبه 6 بهمن 1365 مزار: بهشت ‌زهرا (س) قطعه‌ 29 ردیف 23 شماره‌ 5