4️⃣ سالروز ولادت
شهید سیدبهبود عیسی زاده
نام پدر : سید حسین
نام مادر: ثریا شاکری کشتلی
تاریخ تولد : 1344/9/5
تاریخ شهادت : 1361/08/12
محل شهادت : موسیان
گلزار : کشتله بابل
🌺شهید احمدی در آخرصفحه از دست نوشته خود ازخوابی صحبت کرد که در آن شهید سیدبهبود و پدرخود و پدر سیدبهبود و سیدداود و سیدکریم را درخواب دید و از شهید سیدبهبود وعده شهادت را گرفت.بعد از گرفتن وعده شهادت در دست نوشته خود، خدا راشکر کرده و گفته بعد از 20 بار یا بیشتر که خواب شهیدسیدبهبود را دیدم، اینبارتوانستم تا که آرزویی که داشتم برسم و آن شهادت است.
دوست شهید :روزی برای خریدنان به نانوایی میرفتم. ایشان را دیدم که بر روی تکه چوبی از درخت توت نشسته است، طوری به من نگاه می کردندکه فهمیدم با بنده کاری دارد،خواستم سلام کنم، ولی ایشان پیشی گرفتندو سلام کردند.بنده نیز خجالت کشیدم و جواب سلام ایشان را دادم بعداز احوالپرسی بمن گفتندکه به کتابخانه نمی آیی تا تو را بیشتر ببینم؟ وبعد ازکمی صحبت درموقع خداحافظی بمن تذکر دادندکه شلوار پایت مناسب و برازنده یک جوان مسلمان نیست به او قول دادم دیگر این شلوار را نپوشم و اینکار را کردم.
5️⃣ سالروز ولادت
شهید عنایت الله مقیم پور بیژنی
نام پدر : ماشاءالله
نام مادر: ام کلثوم مقیمی حاجی
تاریخ تولد :1343/09/05
تاریخ شهادت : 1361/01/17
محل شهادت : جنوب دشت عباس
گلزار:مومن آباد بابل (فکچال)
🌷حرمت الله- برادرشهید: در نماز جمعه و جماعت نقش فعالی داشت. زمانی که روزه می گرفت و حرارت داشت پارچه را خیس می کرد و روی سینه اش می گذاشت تا بتواند روزه را نگه دارد.
🌸فاطمه- خواهرشهید: در مورد رعایت حجاب و نماز را فراموش نکردن به ما سفارش می کرد. علاقه زیادی به قرآن و ذکر خدا داشت و با این سن کم اش نماز شب می خواند.
❤️پدرشهید: ایشان فرزندی با ادب و دوست داشتنی بود. نسبت به پدر و مادر بسیار علاقمند بود. فردی دلسوز بود و اگر می دید کسی نیاز به کمک دارد کمک می کرد.
حرمت الله - برادرشهید: ایشان با این که سن کمی داشت اما نسبت به پدر و مادر فروتنی داشت
🌷خاطرات کوتاه از شهید عنایت الله مقیم پور بیژنی 🌷
🌺پدرشهید: اهل نماز و روزه و نماز شب بود.
احسان- برادرشهید: پدر و مادر به ایشان علاقه زیادی داشتند و دوستدار فوتبال بود ایشان.
فرشاد بیژنی ( جانبازشهید) پسر خاله شهید: ایشان در تمام تظاهرات و درگیری های علیه منافقین شرکت داشت.
تشییع با شکوه پیکر پاک ومطهر شهید عنایت الله مقیم پور بیژنی توسط مردم شهیدپرور بابل
🔺 مراسم باشکوه خاکسپاری شهید عباس یحیی نژاد #سالشب_شهادت در آرامگاه معتمدی بابل که در روز 6 آذر 57 در بیمارستان شاهپور بابل (شهید یحیی نژادفعلی) به شهادت رسید
📸 مرحوم علی نسب قمی
♦️بابل نامه
1️⃣وقایع خونین 5 آذر 57 در بابل
🔸 سیدحمید مشتاقی نیا
🔹 (این مصاحبه را سالها پیش با (مرحوم) حجت الاسلام یزدانی انجام دادم و در نشریه سبزسرخ منتشر شد. اطلاع از وقایع مربوط به یکشنبه سیاه بابل قطعاً برای نسل جدید انقلابی این شهر جذاب خواهد بود.)
🔻 شهر بابل یکی از کانون های اصلی مقابله نیروهای انقلاب با عناصر رژیم منحوس پهلوی در استان مازندران بوده است . در این خصوص گفتنی های زیادی وجود دارد که بیانگر حماسه آفرینی های مردم این شهر و دیگر شهرهای استان می باشد . یکی از وقایع تلخ اما شورانگیز تاریخ انقلاب حادثه یکشنبه سیاه شهرستان بابل است که علت این نام گذاری ، شدت عمل دژخیمان رژیم در سرکوب انقلابیون این شهر می باشد . در نشستی کوتاه در محضر استاد گرامی حجت الاسلام والمسلمین یزدانی از پیشکسوتان مبارزه با طاغوت در شهرستان بابل ، نمایی از این رخداد تاریخی را به نظاره نشستیم . به رغم اصرار ما ، حاج آقا درباره دستگیری ها و شکنجه های متعدد خود توسط عمال ستم شاهی هیچ خاطره ای را بیان نکرد .
🔸شایان ذکر است که گوشه هایی از واقعه یکشنبه سیاه بابل به وسیله هنرمند بسیجی برادر قاسم خدّامی فیلم برداری شده که در برخی چشنواره ها نیز مورد تقدیر قرار گرفته است .
سلام علیکم : با توجه به ایام فرخنده دهه فجر خواهشمندیم شمه ای کوتاه از فعالیت های انقلابیون شهرستان بابل را بیان کنید ؟
ـ با سلام . ضمن تبریک ایام پر شکوه و تشکراز دوستان نشریه سبز سرخ . بابل مانند دیگر شهرهای کشور اسلامی ایران جوانان پر شور و انقلابی زیادی را در خود جای داده که نشانه هایی از آن را در مبارزات دوران طاغوت به وضوح می توان دید . مبارزات مردم این شهر دامنه گسترده ای داشته اما حماسی ترین آن خاطره راهپیمایی به یاد ماندنی مردم این شهر و نیز جوانان شهرهای همجوار در تاریخ آن روز ؟ شهر بابل بوده است .
🔸برخورد رژیم با این گونه راهپیمایی ها چگونه بود ؟
ما همیشه سعی می کردیم کارها تا جایی که ممکن است با برنامه ریزی پیش برود . حتی شعارها را هم با هماهنگی قبلی تنظیم می کردیم . یکی از روش های رژیم اجیر کردن برخی عوامل نفوذی در بین انقلابیون بود . تا ضمن شناسایی رهبران جنبش ، حرکت نیروهای مذهبی را با برخی اعمال غیر منطقی مخدوش نمایند . البته در مورد دوم با توجه به تذکراتی که به دوستان داده می شد چندان موفق نبودند . روش دیگر رژیم برخورد مستقیم با مردم بود . آن ها بارها به تظاهر کنندگان حمله ور شده و عده ای را مورد ضرب و شتم قرار داده یا دستگیر می نمودند که یکی از نمونه های توحش نیروهای گارد در روز یکشنبه سیاه به وقوع پیوست .
آیا علمای شهر هم در این حرکت ها حضور داشتند ؟
ـ بله . حتی در همان روز یکشنبه نیز حضرات آقایان روحانی ، فاضل ، نقویان و ... در صف اول قرار داشتند و مردم پشت سر آن ها بودند .
🔸 این واقعه در چه تاریخی و به چه مناسبتی رخ داد ؟
بعد از حادثه 19 دی قم مردم بابل هم به موازات شهرهای دیگر حرکت خود را سرعت بخشیدند اما بعد از حادثه 17 شهریور تهران دیگر خون همه به جوش آمد . گویا اولین یکشنبه آذر سال 57 بود . چهارم یا پنجم آن ماه می شد که به دنبال جنایات متعدد رژیم پهلوی در کشور نیز شدت عمل جنایتکاران ساواک در شهرستان بابل تصمیم به یک راهپیمایی بی نظیر برای نشان دادن قدرت نیروهای مذهبی گرفتیم . البته اگر ما می دانستیم که بعد از سال ها این مسایل برای جوان های انقلاب ندیده ! این قدر جذاب است حتماً در ثبت وقایع آن دقت بیشتری می کردیم .
لطفاً یکشنبه سیاه را برای آن هایی که ندیده اند توضیح دهید ؟
🔹ـ از چندین روز قبل در تدارک یک راهپیمایی گسترده بودیم . برای تک تک شخصیت های مذهبی و همه نیروهای انقلابی که شناخته شده بودند کسی را فرستادیم تا از آن ها هم دعوت کند .
ادامه...
2️⃣وقایع خونین 5 آذر 57 در بابل
🔸 سیدحمید مشتاقی نیا
این بار مسجد کاظم بیک را برای شروع در نظر گرفته بودیم . قرار بود همه افراد ساعت 8 صبح یکشنبه در آن جا جمع می شوند و به طور منسجم به طرف سبزه میدان و دیگر نقاط شهر حرکت کنیم . با توجه به استقرار نیروهای گارد مجهز به سلاح های سنگین نیز بودند پیش بینی می کردیم که درگیری پیش بیاید اما به همه توصیه کردیم تا آن جا که ممکن است با مأمورین درگیر نشده و به ساختمان های دولتی حمله نکنند . شعار مرگ بر شاه را هم گذاشتیم برای آخر کار . 8 صبح ، جمعیت عظیمی در مقابل مسجد ازدحام کردند . کارها طبق برنامه پیش می رفت . علما در ردیف اول ایستادند . پشت سرشان شعارها دقیق و حساب شده بود . حرکت با آرامش کامل آغاز شد وقتی به چهار سوق رسیدیم جمعیت به اوج خود رسید . کمی که جلوتر رفتیم در ابتدای خیابان یوسف پوری متوجه شدیم که چهار راه شهدا به طور کامل توسط تانک های رژیم مسدود شده است . حرکت را ادامه دادیم تا به چهار راه رسیدیم . کسی به تذکرات مأمورین شهربانی و گارد توجهی نکرد . همه سر جای خود ایستادند و شعار دادند . تا این که تیر اندازی هوایی آغاز شد . گاردها با پرتاب گلوله های دودزا ( آتش زا ) ناگهان به طرف مردم هجوم آوردند . جمعیت از هم متفرق شد . عده ای فرار کردند اما بقیه به خیابان های اطراف رفته و شعار مرگ بر شاه را سردادند . حالا دیگر وقتش بود . نیروها سه دسته شده بودند عده ای به میدان 17 شهریور فعلی ( ششم بهمن سابق ) رفتند عده ای در کوچه های اطراف مشغول شعار دادن شدند و عده ای به سمت چهار سوق بازگشتند و شروع به آتش زدن لاستیک هایی که از قبل تهیه شده بود کردند . به بچه ها گفتیم تا آن جا ممکن است باید مقاومت کنند . این بار می خواستیم ابهت جوانان حزب اللهی را به طاغوتی ها نشان دهیم . گاردی ها ابتدا به خیابان 17 شهریور یورش بردند . برخی بچه ها با دیدن تانک ها تعجب کردند و با سنگ به مقابله با آنان پرداختند . مأمورین از همان خیابان ، خود را به چهار سوق رساندند . بچه ها به سادگی حاضر به عقب نشینی نبودند . مأمورین خود فروخته رژیم تیراندازی مستقیم را شروع کردند . یکی از متدینین بازار به نام آقای محبوبی با اصابت گلوله به شهادت رسید . عده زیادی هم مجروح یا دستگیر شدند . درگیری به « اُجابن » کشیده شد . عوامل شهربانی و گارد از این همه استقامت بچه ها متعجب شده بودند . نه این حمله و ضرب و شتم سابقه داشت و نه این مقاومت جانانه . دژخیمان طاغوت حتی به مغازه هایی که بسته بود شلیک می کردند و یا شیشه های آن ها را می شکستند . . بچه های انقلابی فریدونکنار . بابلسر و بهنمیر هم از راه رسیدند . دوباره بچه ها به چهار سوق آمدند . آن ها با یورش مأمورین به کوچه های اطراف رفته و در فرصتی مناسب با شعار مرگ بر شاه به آن ها حمله ور می شدند . بچه ها برای آن که شناسایی نشوند صورت خود را با پاکت میوه که به اندازه چشم سوراخ داشت می پوشاندند . من از آن جا که مشغول سامان دهی جوان ها بودم متوجه مجروحین نمی شدم . یکی از عوامل نفوذی ساواک که پیش از این توسط بچه ها شناسایی شده بود خود را به من رساند و گفت : حاج آقا ! الان بهترین فرصت برای حمله به ساختمان ساواک است . ساواک ، کمی بالاتر از چهار راه شهربانی قرار داشت . فهمیدم نقشه ای در کار است . خودم را بی طرف نشان دادم و گفتم : این کارها یعنی چه ؟ اصلاً من قبول ندارم به مأمورین حمله شود . بیچاره مأمورین بی گناه چه تقصیری دارند ؟! بلافاصله جایم را تغییر دادم . سرکوب به شدت ادامه داشت . هر کس به دام مأمورین می افتاد بی رحمانه مورد ضرب و جرح قرار می گرفت . ظهر شده بود و درگیری هم چنان ادامه داشت . ماشین آب پاش آتش نشانی به چهار سوق آمد و با فشار روی بچه ها آب پاشید . چاره ای نبود . ماشین به آتش کشیده شد . گلوله ی مستقیم دژخیمان طاغوت بدن جوانان انقلابی را نشانه گرفت . دو تا از بچه های فریدونکنار را دیدم که در ابتدای کوچه زرگر محله روی زمین افتاده بودند و در خون غوطه می خوردند . یکی شان قطع نخاع شده بود . آن روز با تمام تلخی هایش به پایان رسید . اما شیرینی ناکامی سربازان شاه شجاعت نیروهای انقلاب را دو چندان کرد . آن روز هیچ گاه از خاطر مبارزان شهر محو نخواهد شد . البته فردای آن روز هم درگیری ادامه داشت . به بهانه تشییع جنازه شهید محبوبی مقابل بیمارستان شهید یحیی نژاد ( شاهپور سابق ) اجتماع دیگری را ترتیب دادیم . همان جا آمبولانسی را آماده کردیم و آن برادر قطع نخاعی را با صلوات حضار به تهران اعزام کردیم . دکتر نوریان زحمت این کار را بر عهده داشت .
خیلی ها از آن برادر مجروح قطع امید کرده بودند اما الحمدالله ایشان هم چنان در قید حیات است و در شهر فریدونکنار به سر می برد .
بابل نامه
شهدای ۵ آذر استان های
🎋🌹فارس
🎋🌹لرستان
🎋🌹همدان
🎋🌹گرگان گلستان وزنجان
🎋🌹و سبزوار خراسان رضوی