فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 شهید بهشتی: با ما میجنگند، چون آزادیم
1. قلب سجاد.mp3
7.19M
#نوحه_امام_سجاد
( علیه السلام )
#حاج_محمود_کریمی
ای وای
قلب سجاد بی قرار
میخونه با اضطرار
عَلَیکُنَ بِالفِرار
ای وای
توو قلب این شامِ تار
از بین صدها سوار
عَلَیکُنَ بِالفِرار
عمه جان ،
عَلَیکُنَ بِالفِرار
ای وای
ای دلهای داغدار
مضطرا با حال زار
عَلَیکُنَ بِالفِرار
ای وای
دشمنامون بی شمار
با حال زار و نزار
عَلَیکُنَ بِالفِرار
ای وای
شرق و غرب آتیش گرفت
دار الحرب آتیش گرفت
عَلَیکُنَ بِالفِرار
ای وای
شعله پیش پیکرا
مشعل ها پیش سرا
عَلَیکُنَ بِالفِرار
ای وای
دخترهای بی پناه
از آتیش خیمه گاه
عَلَیکُنَ بِالفِرار
ای وای
ناله میاد از حرم
وای عمه وای معجرم
عَلَیکُنَ بِالفِرار
ای وای
شد روز عالم سیاه
زهرا بین قتلگاه
عَلَیکُنَ بِالفِرار
ای وای
عمه پیش مادره
تازیونه میخوره
عَلَیکُنَ بِالفِرار
عمه جان ،
عَلَیکُنَ بِالفِرار
1. من از این مردم.mp3
5.48M
#روضه_امام_سجاد
( علیه السلام )
#حاج_حسین_سیب_سرخی
من از اين مردم بي عار
بدم مي آيد
از مكافات ، از آزار
بدم می آيد
ذبح را آب نداده
جلويم سر نبُريد
تا قيامت من از اين كار
بدم مي آيد
سنگ ها از در و ديوار
به ما می خوردند
تا ابد از در و ديوار
بدم می آيد
پای من بسته نبود
اسب ، زمينم می زد
من از افتادنِ بر خار
بدم می آيد
محملِ عمه ی ما را
چقدر هُل دادند
به خدا از سرِ بازار
بدم می آيد
دستِ من بسته كه شد
بَرده فروشی رفتيم
من از اين دستِ گرفتار
بدم می آيد
مُردم و زنده شدم
بس كه نگاهم غم ديد
عمه ی من ، چِقَدر
مجلسِ نامحرم ديد
#شاعرعلی_اکبرلطیفیان
همه ی این ها رو بزار کنار .. مگه ناموسِ خدا نبود ؟ آوردندت محله ی برده فروشا چرخوندش .. ؟ به این اکتفا نکردند .. وارد بزم شراب کردند ، همه مون رو ... گفت : تا وارد شدیم دیدم نانجیب سر رو گذاشته جلوش .. گفت : زینب ! مگه نگفتی بابات علی ؟ مادرت زهراست ؟ حالا بگو بیان ... به خاطر این که تن و دلِ بچه های امیرالمومنین رو بلرزونه ... غرور زینبه .. غرور امیرالمومنینِ .. سر رو گذاشت جلوش ... چوب خیزران رو برداشت ... آن قدر به لب و دندان حسین زد ... حسین ... این دستا بیاد بالا .. ببینم یه اربعین امسال میتونیم حرم حسین باشیم .. صدا بزن حسین ...
1. ابو الفضل عامری.mp3
610.1K
#هفتمین_روز
#نوحه_امام_حسین
( علیه السلام
#حاج_اباالفضل_عامری
هفتمین روز
لاله های باغ ولاست
ازغم داغشان
خیمه ی ماتم به پاست
#ملودی_دوم
دیده گریان شده
دل پریشان شده
واحسینا واحسینا(2)
#بند_دوم
فاطمه آمده
ز سوی باغ جنان
تا تسلا دهد
به زینب وکودکان
#ملودی_دوم
همره فاطمه
ذکرلبها همه
واحسینا واحسینا (2)
#بند_سوم
برسرنی شده
راس حسین جلوه گر
کس ندارد ز حال
زینبینش خبر
#ملودی_دوم
کوفه ماتم سراست
گوئیا کربلاست
واحسینا واحسینا (2)
#بند_چهارم
می زند خصم دین
به زخم دلها نمک
عوض تسلیت
زند به طفلان کتک
#ملودی_دوم
کودکان یک صدا
می زنند این ندا
واحسینا واحسینا (2)
#شاعر_علی_قاسمی
17.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #نماهنگ #جدید #امام_زمان(عج)
🌴به کی شکایت بکنم؟
🌴به کی بگم دردامو؟
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌بسیار دلنشین
|⇦• امان از کوفه ..
#روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله و روضه دروازه کوفه_ حاج حسین سازور •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
بریم دروازه کوفه ببینیم چه خبره .. یااباعبدالله ..
زینب و کوچه و بازار ، امان از کوفه
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه
حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه
حرمله گشته عنان گیر و نگهبان خولی
شمر هم قافله سالار ، امان از کوفه
سنگهایی که ز گودال زیاد آمده بود
خورد او از در و دیوار ، امان از کوفه
آبروریزی این شهر کم از شام نبود
کم ندید از همه آزار ، امان از کوفه
آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه
تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه
زینبِ پرده نشین حبس نشین شد آخر
داد از کوفیِ بی عار ، امان از کوفه
سختی حبس به دیده نشدن میارزید
سخت تر مجلس اغیار ، امان از کوفه
وامصیبت ، "دَخَلَت زینب علی اِبنِ زیاد"
پس کجا بود علمدار ، امان از کوفه
طعنه ها بود که بر اشک دو عینش میزد
با عصا بر لب و دندان حسینش میزد
شاعر: #عبدالحسین_میرزایی
کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت میکرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم .. به خدا ما بچه های پیغمبریم .. ای حسین ..
صل الله علیک یا اباعبدالله ..
#حاج_حسین_سازور
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
2_rozeh darvazeh kofeh .MP3
7.36M
|⇦• امان از کوفه ..
#روضه و توسل به حضرت زینب سلام الله و روضه دروازه کوفه_ حاج حسین سازور •✾•
●━━━━━━───────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪سلام برقلب صبور زینب (س)
سرشار ترین
شعرخدایی ،زینب (س)
اسطوره ی طاقت
وحیایی ، زینب (س)
تو زیـــــــــنت
نقطه های بسم الله
تفسیر فصـــــــیح
کربلایی ،زینــب(س)
▪صلی الله علیک یا زینب کبری
🌱⃟🌸๛
=====🍃🌺🍃=====
️روضه و _ورود کاروان اسرا به کوفه و ماجرایِ اُم حَبیبه
اين است نوايِ دِلِ من در همه حالآت
از روزِ ازل تا بِ دم صبحِ مکافات
نقش است به لوحِ دلِ من با قلم عشق
این جاست حسینیۀ تو عمۀ سادات ...
خوبانِ روزگار مسلمانِ زینبند
دیوانۀ حسینُ پریشانِ زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتماً کنیز و پیرغلامانِ زینبند
در جنت الحسین تمام حسینیان
هستند غرق ناز که مهمان زینبند
مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان
بیچاره طنین حسین جان زینبند ....
کعبه رقیب حُرمت زینب نمی شود
عالم حریف هیبت زینب نمی شود
این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها
یک قطره از کرامت زینب نمی شود
هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا
در هر مکان که صحبت زینب نمی شود ...
باید به سوی عرش خدایش سفر کند
روی زمین رعایت زینب نمی شود
تنها به احترام حسینش اسیر شد
هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود
زینب اگر نبود محرّم نداشتیم
هیئت نبود ، این همه آدم نداشتیم
وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود
هر کس که هست مرد خطر بی جگر شود
تنها پیمبری ست که باید چهل مسیر
با شمر ها و حرمله ها همسفر شود ...
بین حرامیان سپرِ هر اسیر شد
اما کسی نبود برایش سپَر شود
با دست های بسته نمی شد به سر زند
سر را شکست تا کمی آرام تر شود
*عرضِ روضه ام : گفت نذر کردم یه بار دیگه معلمِ قرآنم زینبُ ببینم ... هر فقیر و اسیری وارد شهر میشه نان و خرما صدقه بدم ....
خبر آوردن اُمِ حبیبه یه کاروان اسیر وارد شهر شده ... (گفت نون و خرما ببرید) بردن و برگشتن گفتن اُم حبیبه از ما قبول نکردن ... ( گفت چطور مگه ؟) گفت آخه فرمودن صدقه بر ما حرامِ ... گفت یا للعحب مگه کی واردِ شهر شده ؟؟
میگن خودش چادر به کمر بست گفت برم ببینم کی اومده ... اومد دید یه عده رو سوارِ شتر هایِ بی جهاز کردن ... سوال کرد بزرگِ این کاروان کیه؟
سیدا،با دست عمه تون رو نشون دادن .... اومد جلو گفت چرا نون و خرمایِ منو قبول نکردید؟ با اون هیبتِ حیدری فرمود صدقه به ما حرامِ ....
گفت تا جایی که من میدونم و یادمه صدقه فقط به بچه هایِ پیغمبر حرامه ؟؟؟...
فرمود اُمِ حبیبه برا چی نذر کرده بودی ؟ عرض کرد خانم یه بار دیگه معلم قرآنم زینب رو ببینم ...
فرمود ام حبیبه نذرت قبول .... من زینبم ....
نوکرا ... میگن ام حبیبه یکی دو قدم فاصله گرفت ، خانم مگه چند وقته ندیدمت ...چرا انقد شکسته شدی ... چرا قدت خمیده ....؟؟ اصلاً باور نمیشه شما زینب باشی ... اگه شما زینبی ، زینب همیشه یه نشونه داشت ... همه جا سایه به سایۀ حسینش بود ... به من بگو اگه زینبی پس کجاست حسینت ...
فرمود ام حبیبه .... اون سری که بالایِ نیزه داره قرآن میخونه .....*
حسین ....
🌴🌴🌴