اما زمانم...
خوشا آن دل!
که بی قرار شماست...
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
#صبحت_بخیر_آقا
در "" حسرت گذشته "" ماندن،
چیزی جز از دست دادن امروز نیست؛
تو فقط یكبار *هجده ساله* خواهی بود ...
یكبار *سی ساله* ...
یكبار *چهل ساله* ...
و یكبار *هفتاد ساله* ...
در هر سنی كه هستی، روزهایی بی نظیر را تجربه می كنی،
چرا كه مثل روزهای دیگر،
فقط یكبار تكرار خواهد شد
هر روز از عمر تو زیباست و لذتهای خودش را دارد،
به شرط آنكه *زندگی كردن* را بلد باشی
.
#امیرالمؤمنین
خوشا هرکه پروانه ی این در است
محب علی ساقی کوثر است
یقین دان که بعد از رسول خدا
امام بحق حضرت حیدر است
میان همه فاتحان جهان
فقط مرتضی فاتح خیبر است
الا اهل عالم به زهرا قسم
علی وارث علم پیغمبر است
قسم بر تمام رسولان حق
علی حجت اعظم داور است
حدیث علی حضرت بوتراب
صفای دل و نور هر منبر است
نبی شهر علم است ومولا علی
به شهر علوم پیمبر در است
بگو ای (غریب) سرا پا گنه
زمین و زمان را علی رهبر است
#یوسف_حق_پرست اشتهاردی(غریب)✍
ایام #اغاز_ولایت_امام_زمان
.
لبخند تو
وحی آمده اثبات کند سروری ات را
هر آیه ببوسد لبِ پیغمبری ات را
هرکس که تو را دید به لبخند تو دل داد
اعجاز لقب داده خدا دلبری ات را
محتاج توأم ، سائل درمانده ی راهم
بر من بگشا دستِ گداپروری ات را
ای خاتمِ بی خاتمه ی راه نبوت
ای کاش ببخشی به من انگشتری ات را
خورشید تویی ، پس همه دور تو بگردند
با دست تهی رد نکنی مشتری ات را
هستیِ تو پاک است ، هر اندازه بگردیم
نسلِ پدری و نسبِ مادری ات را
شاعر:
مجتبی حاذق
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
جبرئیلی که از او جلوه ی رب می ریزد
به زمین آمده و نُقل طرب می ریزد
دارد از نخل خبرهاش رُطب می ریزد
خنده از لعل لب «بنت وهب» می ریزد
آمنه ! پرچم توحید برافراشته ای
آفرین ! دست مریزاد ! که گل کاشته ای
پیش گهواره ی خورشید ، قمرها جمع اند
ملک و حور و پری ، جن و بشرها جمع اند
بعد تو شاید و امّا و اگرها جمع اند
جلوی بتکده ها باز تبرها جمع اند
ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند
لات و عزّی و هبل ، سجده کنان افتادند
«یوسف مکّه» شدی بس که جمالت زیباست
چه قدَر ای پسر آمنه ! خالت زیباست
رحمت واسعه ای ، خلق و خصالت زیباست
چه کسی گفته که زشت است بلالت ؟! زیباست
ای که در دلبری از ما ید طولی داری
«آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری»
هدف خلقتی و «خواجه ی لولاک» شدی
«انّما» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی
یکی یک دانه ی حق ، محور افلاک شدی
در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی
ما که از باده ی پیغمبری ات مدهوشیم
فقط از جام تولای تو مِی می نوشیم
تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد
از کرمخانه ی تو هیچ زمان کم نرسد
به مقام تو که درک بنی آدم نرسد
پر جبریل به گرد قدمت هم نرسد
شب معراج ، تو از عرش فراتر رفتی
به ملاقات علی ـ ساقی کوثر ـ رفتی
آمدی امر نمایی که امیر است علی
ولی الله وَ مولای غدیر است علی
اوج فتنه بشود باز بصیر است علی
صاحب تیغ دو دم ، شیر دلیر است علی
چه بلایی به سر اهل هنر آورده
ذوالفقارش که دمار از همه در آورده
«اوّل ما خلق الله» فقط نور تو بود
حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود
یکی از معجزه ها سبحه ی انگور تو بود
دوستی علی و فاطمه منشور تو بود
ما گرفتار تو و دختر و داماد توایم
تا قیامت همگی نوکر اولاد توایم
پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند
اهل نجران ، همه در کار شما در ماندند
نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند
نوه هایت همگی سیّد و سرور ماندند
ای پیمبر چه نیازی به پسرها داری ؟
صاحب کوثری و حضرت زهرا داری
ای عبای نبوَی ! پنج تنت را عشق است
ای اولوالعزم ! علی ـ بت شکنت ـ را عشق است
یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است
می نویسم که اویس قرنت را عشق است
بُرده هوش از سر ما عطر اویس قرنی
حرف من حرف اویس است : تو در قلب منی
زندگی تو که انواع بلاها را داشت
با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت
خم به ابروت نیامد ، لب تو نجوا داشت
صبرت ایّوب نبی را به تعجّب وا داشت
بُت پرستی که برای تو رجز می خواند
به خدا مال زدن نیست خودش می داند
ای که در شدّت غم «چهره ی بازی» داری
چون مسیحا چه دم روح نوازی داری
تا که چون شیر خدا شیر حجازی داری
به فلانی و فلانی چه نیازی داری ؟!
کوری چشم حسودان زمین خورده و پست
افتخار تو همین بس که کلامت وحی است
عشق تو عاشق بی تاب عمل می آرد
قمر روی تو مهتاب عمل می آرد
خم ابروی تو محراب عمل می آرد
خاک پای تو زر ناب عمل می آرد
همه ی عشق من این است مسلمان توام
عجمی زاده و همشهری سلمان توام
شاعر:محمد فردوسی
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
اوج پروازم آستانه ی توست
مقصد بالم آشیانه ی توست
سبک زیبای زندگانی من
به لبم بازهم ترانه ی توست
آمدی و محبّت آوردی
مهربانی فقط نشانه ی توست
ای وَرای تصور دنیا
از زمین تا خدا کرانه ی توست
آمدی طبع شاعرم گل کرد
غزلی را که عاشقانه ی توست
آرزوی همه پیمبرهاست
شال سبزی که روی شانه ی توست
معجزات رسیدنت گویاست
که بگویی زمان زمانه ی توست
روشنی بخش ظلمت دنیا
نخل اسلام از جوانه ی توست
با تو نام زبانزدی داریم
دین ناب محمدی داریم
ای رسول خدا امین خدا
رحمت الله مسلمین خدا
ای نثارت درود جبرائیل
ای به معراج همنشین خدا
ای رسیده به گوش تو در عرش
صوت زیبا و دلنشین خدا
ای اصولت کرامت و خوبی
ای مرامت دوام دین خدا
مثل ماه شب چهارده بود
دست تو بین آستین خدا
لحظه ی خلقتت یقین دارم
به تو بوده است آفرین خدا
مکه از مقدمت تبرّک شد
باتو شد مکه سرزمین خدا
معدن خیر و رحمت و برکات
به قدوم مبارکت "صلوات"
شاعر:
محمدحسن بیات لو
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
چشم تا وا میکنی چشم و چراغش میشوی
مثل گل میخندی و شببوی باغش میشوی
شکل عبداللهی و تسکین داغش میشوی
میرسی از راه و پایان فراقش میشوی
غصهاش را محو در چشم سیاهت میکند
خوش به حال آمن
ه وقتی نگاهت میکند
با حلیمه میروی، تا کوه تعظیمت کند
وسعتش را ـ با سلامی ـ دشت تسلیمت کند
هر چه گل دارد زمین یکباره تقدیمت کند
ضرب در نورت کند بر عشق تقسیمت کند
خانه را با عطر زلفت تا معطر میکنی
دایهها را هم ز مادر مهربانتر میکنی
دید نورت را که در مهتاب بیحد میشود
آسمانِ خانهاش پر رفت و آمد میشود
مست از آیین ابراهیم هم رد میشود
با تو عبدالمطلب، عبدالمحمد میشود
گشت ساغر تا به دستان بنیهاشم رسید
وقت تقسیم محبت شد، ابوالقاسم رسید
یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت
وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت
نازِ لبخندت قرار از سینهٔ یثرب گرفت
خواب را خال تو از چشم ابوطالب گرفت
بیقرارت شد خدیجه قلب او بیطاقت است
تاجر خوشذوق فهمیدهست: عشقت ثروت است
نیم سیب از آن او و نیم دیگر مال تو
داغ حسرت سهم ابتر، ناز کوثر مال تو
از گلستان خدا یاس معطر مال تو
ای یتیم مکه! از امروز مادر مال تو
بوسه تا بر گونهات اُمّ أبیها میزند
روح تو در چشمهایش دل به دریا میزند
دل به دریا میزنی ای نوح کشتیبان ما
تا هوای این دو دریا میبری توفان ما
ای در آغوشت گرفته لؤلؤ و مرجان ما
ای نهاده روی دوشت روح ما ریحان ما
روی این دوشت حسین و روی آن دوشت حسن
«قاب قوسینی» چنین میخواست «أو أدنی» شدن
خوشتر از داوود میخوانی، زبور آوردهای؟
یا کتاب عشق را از کوه نور آوردهای؟
جای آتش، باده از وادی طور آوردهای
کعبه و بَطحا و بتها را به شور آوردهای
گوشهچشمی تا منات و لات و عُزا بشکنند
اخم کن تا برجهای کاخ کسرا بشکنند
ای فدای قد و بالای تو اسماعیلها
بال تو بالاتر از پرهای جبرائیلها
ما عرفناکت زده آتش در این تمثیلها
بُردهای یاسین! دل از توراتها، انجیلها
بی عصا ماندهست، طاها! دست موسی را بگیر
از کلیسای صلیبی حق عیسی را بگیر
باز عطر تازهات تا این حوالی میرسد
منجی دلهای پر، دستان خالی میرسد
گفته بودی میم و حاء و میم و دالی میرسد
نیستی اینجا ببینی با چه حالی میرسد
خال تو، سیمای حیدر، نور زهرا دارد او
جای تو خالی! حسین است و تماشا دارد او
شاعر:
قاسم صرافان
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
خبرت هست که آن طاق معلا اُفتاد
ناگهان کُنگره یِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد
خبرت هست ستون های یهودا اُفتاد
خبرت هست هُبَل خورد شد عُزیٰ اُفتاد
خبر این است زمین پُر شده از آب حیات
آی بر احمد و بر آل محمد صلوات
یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد
پرده از منظره ی باغ جنان بردارد
تا که از گردن ما یوق گران بردارد
از کران تا به کران بانگ اذان بردارد
آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد
چهارده تن همه با نام محمد آمد
شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد
عشق برقی زد و بر هر دل بی تاب آمد
جبروت و ملکوتیست که در قاب آمد
فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد
"گل عُزاری زِ گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه ی آن سرو روان ما را بس"
حق بده دیدن این معجزه حیرت دارد
فقط این ابر به باریدنش عادت دارد
نفسش گرم خدایا چه حرارت دارد
سایه اش نیست و در سایه قیامت دارد
انبیا را بنویسید پیمبر این است
قبله ی روز و شبِ حضرت حیدر این است
کیستی ای نفست پاک تر از پاکی ها
غرقِ تسبیح بزرگی تو افلاکی ها
اشهد ان که حیران تو بی باکی ها
نوری و نور پراکنده بر این خاکی ها
ای نفس های علی ای همه هست زهرا
عالمی دست تو بوسید و تو دست زهرا
تو درخشیدی و انوار حیات آوردی
سیزده رشته غنات از عرفات آوردی
سیزده چشمه ی جوشان نجات آوردی
سیزده مرتبه بانگ صلوات آوردی
آخرین باده ات از این همه خُم می آید
با دعایت عَلَم چهاردهم می آید
شاعر:حسن لطفی
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
دوباره مطلع شعرم شده سلام شما
بلال طبع لطیفم شده غلام شما
دوباره رد شده اى از کنار و گوشه شهر
دوباره گم شده ام بین ازدحام شما
به هرطرف که نسیم عبایتان بوزد
بلند مى شوم آقا به احترام شما
چقدر جاذبه دارى به روى منبر نور
چقدر بوى خدا می دهدکلام شما
مرا براى اویس قرن شدن بخرید
براى نذر حسین و حسن شدن بخرید
فداى روح مسیحایى رسول خدا
صفاى لیلة الاسرایى رسول خدا
فداى جامه سبزش بزیر نور کسا
فداى چهره زهرایى رسول خدا
فداى خلق عظیمش به زیر بارش سنگ
فداى آن دل دریایى رسول خدا
به روى کاشى فیروزه اى عرش خدا
نوشته اسم تو و اسم حیدر و زهرا
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
عاقبت قرعهی نامت به لبِ ما افتاد
شده سیراب، کویری که به دریا افتاد
گلِ لبخند، به باغِ لبمان کاشته شد
خبرِ آمدنت روی زبانها افتاد
وقتی از چهرهی تو پردهگشایی کردند
رونق از سکهی هر چهرهی زیبا افتاد
نفسش زندگی آموخت به مردن؛ وقتی
به شفاخانهی تو راه مسیحا افتاد
از تو و معجزههایت چه بگویم؛ وقتی
شاخهی باغچهات از یَدِ بیضا افتاد
چون
زمین جای کمی بود برای قدمت
ردّ پایت به سر عالم بالا افتاد
آنقدَر اوج گرفتی به شبِ معراجت
بال جبریل، به دنبال تو از پا افتاد
و در آن راه، که میرفت، به "اَوْ اَدْنی"ها
باز هم چشم تو بر چهرهی مولا افتاد
چشم تو آینهی قدّیِ خوبیها شد
هر زمانی که نگاه تو به زهرا افتاد
سبز شد عشق، به لم یزرعِ تاریکِ دلم
تا نگاهم به گُلِ گنبد خضری افتاد
شاعر:
رضا قاسمی
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
می وزد در سینه ها عطر گلستان شما
می دمد نور خدا از عمق چشمان شما
نوبهاری در دل ماه ربیع الاوّل است
خنده زد گل در حضور روی خندان شما
یا رسول الله ص گفتم پر گرفتم تا خدا
شد مدینه مقصد این عبد حیران شما
اوج معراج دل ما گنبد خضرای توست
می درخشد آفتاب از صبح تابان شما
هر دلی که دور شد از تو کویری می شود
تشنه ام تا که ببارد باز باران شما
هر کسی مهجور ماند از آیه های بندگی
زود آدم می شود با صوت قرآن شما
حلم و تقوا و جهاد نفس و ایمان با عمل
قطره ای از شرح اقیانوس برهان شما
بارها گفتی که جان من فدای فاطمه س
جان عالم گردد آقاجان به قربان شما
عاشقی ایرانی ام از شیعیان حیدرم
پیرو سلمانم و عمری مسلمان شما
امتداد نور تو در صادق آل عباست
در مسیر جعفریم از لطف و احسان شما
حاجت ما را به دست شاه مشهد داده ای
خاکبوس بچه های توست ایران شما
حال و روزم نیست خوب اما مداوا می شوم
تا که زانو می زنم در نزد خوبان شما
این شب عیدی تفضّل کن برات کربلا
کاش می شد در حرم باشم به فرمان شما
منتظر هستیم تا مهدی عج بیاید از حجاز
غرق آرامش شود قلب پریشان شما
شاعر:اسماعیل شبرنگ
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
توحید
جبرئیلی که از او جلوه ی رب می ریزد
به زمین آمده و نُقل طرب می ریزد
دارد از نخل خبرهاش رُطب می ریزد
خنده از لعل لب «بنت وهب» می ریزد
آمنه ! پرچم توحید برافراشته ای
آفرین ! دست مریزاد ! که گل کاشته ای
پیش گهواره ی خورشید ، قمرها جمع اند
ملک و حور و پری ، جن و بشرها جمع اند
بعد تو شاید و امّا و اگرها جمع اند
جلوی بتکده ها باز تبرها جمع اند
ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند
لات و عزّی و هبل ، سجده کنان افتادند
«یوسف مکّه» شدی بس که جمالت زیباست
چه قدَر ای پسر آمنه ! خالت زیباست
رحمت واسعه ای ، خلق و خصالت زیباست
چه کسی گفته که زشت است بلالت ؟! زیباست
ای که در دلبری از ما ید طولی داری
«آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری»
هدف خلقتی و «خواجه ی لولاک» شدی
«انّما» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی
یکی یک دانه ی حق ، محور افلاک شدی
در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی
ما که از باده ی پیغمبری ات مدهوشیم
فقط از جام تولای تو مِی می نوشیم
تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد
از کرمخانه ی تو هیچ زمان کم نرسد
به مقام تو که درک بنی آدم نرسد
پر جبریل به گرد قدمت هم نرسد
شب معراج ، تو از عرش فراتر رفتی
به ملاقات علی ـ ساقی کوثر ـ رفتی
آمدی امر نمایی که امیر است علی
ولی الله وَ مولای غدیر است علی
اوج فتنه بشود باز بصیر است علی
صاحب تیغ دو دم ، شیر دلیر است علی
چه بلایی به سر اهل هنر آورده
ذوالفقارش که دمار از همه در آورده
«اوّل ما خلق الله» فقط نور تو بود
حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود
یکی از معجزه ها سبحه ی انگور تو بود
دوستی علی و فاطمه منشور تو بود
ما گرفتار تو و دختر و داماد توایم
تا قیامت همگی نوکر اولاد توایم
پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند
اهل نجران ، همه در کار شما در ماندند
نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند
نوه هایت همگی سیّد و سرور ماندند
ای پیمبر چه نیازی به پسرها داری ؟
صاحب کوثری و حضرت زهرا داری
ای عبای نبوَی ! پنج تنت را عشق است
ای اولوالعزم ! علی ـ بت شکنت ـ را عشق است
یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است
می نویسم که اویس قرنت را عشق است
بُرده هوش از سر ما عطر اویس قرنی
حرف من حرف اویس است : تو در قلب منی
زندگی تو که انواع بلاها را داشت
با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت
خم به ابروت نیامد ، لب تو نجوا داشت
صبرت ایّوب نبی را به تعجّب وا داشت
بُت پرستی که برای تو رجز می خواند
به خدا مال زدن نیست خودش می داند
ای که در شدّت غم «چهره ی بازی» داری
چون مسیحا چه دم روح نوازی داری
تا که چون شیر خدا شیر حجازی داری
به فلانی و فلانی چه نیازی داری ؟!
کوری چشم حسودان زمین خورده و پست
افتخار تو همین بس که کلامت وحی است
عشق تو عاشق بی تاب عمل می آرد
قمر روی تو مهتاب عمل می آرد
خم ابروی تو محراب عمل می آرد
خاک پای تو زر ناب عمل می آرد
همه ی عشق من این است مسلمان توام
عجمی زاده و همشهری سلمان توام
شاعر:
محمد فردوسی
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
ولادت پیامبر و امام صادق (ع)
پسر اسماعیل
سحرِ مكه صفایِ دگری پيدا كرد
ناله سوخته دلها ،اثری پيدا كرد
كعبه می خواست كه دل را زِ ب
ُتان پاک كند
ديد فرزند خليل و جگری پيدا كرد
به تمنای لبانِ پسر اسماعيل
زمزم از شوق عجب چشمِ تری پيدا كرد
نور توحيد پس از غيبت طولانی خويش
در حرم فرصت هر جلوه گری پيدا كرد
ساليانی خبر از حضرت جِبْريل نبود
مصطفی آمد و او بال و پری پيدا كرد
از قدوم پسر آمنه و عبدالله
اُمّتِ پاک سرشتان پدری پيدا كرد
خاتم از راه رسيد و شجر هر چه رُسُل
تازه بر، بار نشست و ثمری پيدا كرد
ما هدايت شده نور رسولُ اللهيم
ريزه خوار كرم زاده عبداللهيم
بی وجود تو بشر بی سر و سامان می شد
همه جا نور خدا مخفی و پنهان می شد
بی وجود تو كجا در همة امت ها
نام اين قوم مُزَيّن به مسلمان می شد
تا كه از قوم دگر حرف ميان می آيد
تكيه بازوی تو شانه سلمان می شد
تو دعا كردی و ما شيعه مولا گشتيم
از همان روز، دلت گرم به ايران می شد
رخصتی می دهی ای سرورِ زيبا رويان
گويم از چه رخ تو قاتل هر جان می شد
با تبسم به لب غنچة تو گل می كرد
گيسوی حور، به يكباره پريشان می شد
علت اين بود كه در روی مليحانه تو
قدری دندان ثنايات نمايان می شد
ذكر تسبيح تو آهنگ بيان ملک است
شكل تركيب رخ تو نمک اندر نمک است
بی دم قُدسی تو مُرده ای احيا نشود
پسر مريم قِدّيسه مسيحا نشود
پشت موسی به تو و حضرت مولا گرم است
ورنه بی اذن شما وارد دريا نشود
گر زليخا رخ زيبای تو بيند در خواب
پای دلداگی يوسفی رسوا نشود
همه از رحمت تو حرف ميان آوردند
از چه رو علت هر خشم تو افشا نشود
غضبت رمز اَشداءْ علی الكُفّار است
لشگر كفر حريف تو به هَيْجا نشود
با دعای تو علی صاحب تيغ دو سر است
بی رضايت گره از ابروی او وا نشود
جز به پيش غضبِ چشم تو در وقت نبرد
كمر تيغ علمدار احدتا نشود
تو ز نور احدی ، اشرف مخلوقاتی
پدر فاطمه ای تاج سرِ ساداتی
تو كريمی و كريمان همه از نسل تواند
سائلان؛ بين گُذر يارِ بِلا فصلِ تواند
هر كه ابتر به تو گفته رَحِمَشْ ناپاک است
همة خلق خدا ريزه خور نسل تواند
آن كسانی كه ندارند به دل حُبِّ علی
در عمل امت ملعون شده و رَذْلِ تواند
زدن فاطمه بر اهل يقين ثابت كرد
اين اراذل پِيِ آتش زدن اصل تواند
چون تَمَسُّک به علی شرطِ شفاعت باشد
شيعيان در صف محشر همگی وصلِ تواند
چه كسی گفته اباالفضل ز اولاد تو نيست
ثُلْثِ سادات ز اولاد اباالفضلِ تواند
بعدِ محسن كه دل فاطمه حساس شده
پسر سوم زهرای تو عبّاس شده
مكتب قدسی تو نور حقايق دارد
چارده مصحف تا بنده و ناطق دارد
دشمن كور دِلِ تو ز كجا می دانست
راه پابنده تو حضرت صادق دارد
ظاهراً خاکِ حريمش شده با خاكک يكی
باطناً او حرمی در دلِ عاشق دارد
روزی بندگی ما همه دستِ آقاست
در عمل او صفت كامل رازق دارد
سالها می گذرد سرخی خاک يثرب
اثر خون تن زخمِ شقايق دارد
گر كه گوش دل ما باز شود اين ايام
صحبت از توطئة چند منافق دارد
زود شهر نبی از مادر ما خسته شده
باورم نيست كه دستان علی بسته شده
قاسم نعمتی
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
ولادت پیامبر و امام صادق (ع)
جمال خدا
امشب وجود را شرف دیگر آمده
در جلوه آن جمال خدا منظر آمده
در شام تیره مهر جهان گستر آمده
دوران تیره گیّ و ستم بر سر آمده
بر جنّ و انس و حور و ملک رهبر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
عالم محیط جلوۀ دادار سرمد است
ملک وجود یکسره خلد مخلّد است
هر سو که رو نهید عیان حسن احمد است
در جلوه آفتاب جمال محمّد است
از آفتاب بر همه روشنتر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
امشب رسل رسول خدا را صدا زنند
هر یک دم از ثنای محمّد جدا زنند
دست دعا به دامن آن مقتدا زنند
بت ها به کعبه دم ز رسول خدا زنند
گویند بت شکن ر سوی داور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای بت گران ترانۀ توحید سر دهید
این مژده بر تمامی نسل بشر دهید
از لحظۀ شکستن بت ها خبر دهید
پیغام از ولادت پیغامبر دهید
ظلمت رها کنید که روشنگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای آفتاب جلوه نمایی مبارک است
ای حسن غیب پرده گشایی مبارک است
ای بزم شب فروغ خدایی مبارک است
ای بردگان طلوع رهایی مبارک است
دوران زورگویی و طغیان سر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
خوبان روزگار حقیر محمّدند
خورشید و ماه هر دو اسیر محمّدند
پیغمبران تمام بشیر محمّدند
یک جلوه از جمال منیر محمّدند
او آفتاب و خیل رسل اختر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای آمنه تو خود صدف درّ سرمدی
زین رتبه بر زنان دو عالم سرآمدی
بنت وهب نه، مام گر امّی احمدی
اینک به خود ببال که امّ المحمّدی
هستی محیط نور از این گوهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
این است آنکه بتکده زیر و زبر کند
زانگشت خویش معجز شق القمر کند
خود را تمام عمر چراغ بشر کند
شام سیاه عالمیان را سحر کند
در دامن تو مهرِ جهان پرور آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ای مکّه بر تو نور محمّد خجسته باد
بتهایِ شرک ب
ا تبر او شکسته باد
پیوند کفر با نفسِ او گسسته باد
دستِ ستمگران جهانخوار بسته باد
دستی که دادِ عدل ستاند بر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
پیدایش دو آیت سرمد مبارک است
یک صبح را دو عید مؤّید مبارک است
در تیرگی تجلّی احمد مبارک است
میلاد ابن محمّد مبارک است
درّی الهی از صدف دیگر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
در چشم علم مشعل روشنگر است این
استاد کل ولّی خدا جعفر است این
آئینۀ حقیقتِ پیغمبر است این
معصومِ هشتم است و ششم رهبر است این
آری خدای را ششمین مظهر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
ما را بود هماره ره و رسمِ جعفری
مشی و مرام جعفری و عشق حیدری
داریم بر تمام ملل مجد و سروری
با چارده چراغ نمودیم رهبری
"میثم" در این مسیر ثنا گستر آمده
عید امام صادق و پیغمبر آمده
غلامرضا سازگار
🌺🌻🌺🌻🌺🌻🌺
4_5802934003002511655.mp3
1.72M
باید تو دل محبته اونکه خدا میگه باشه
نمیشه یاعلی بگی دلت جای دیگه باشه
نمیشه
دوستی با اونکه غلام مرتضی نمیشه
دوتاحب باهم تو یک سینه که جا نمیشه
نمیشه
نمیشه
راضی شم از اونکه مادر راضی نمیشه
با عقیده ای که داریم بازی نمیشه
نمیشه
تبری هدیه ی مادرمونه
چادر فاطمه رو سرمونه
حب بی بغض به هیچی نمی ارزه
پس دشمن علی دشمنمونه
اللهم العن الجبت و الطاغوت
از قاتلین پسرش، از دشمنای مرتضی
وقتی که زهرا نَگُذَشت ، ما بگذریم! نه ابدا
نمیشه
خیانت به حیدر و به بچه هاش؟! نمیشه
به محب دشمنش بگم داداش نمیشه
نمیشه
نمیشه
میگن از ظلمی که شد نگیم! ولی نمیشه
بگذریم از خون محسن علی نمیشه
نمیشه
ای سایه ات تا ابد رو سرم مادر
ای مهربون تر از پدرم مادر
از اونکه قلبتو خیلی آزرده
نامردم من اگه بگذرم مادرم
راه سعادت بخدا راه سقیفه نمیشه
فراری جنگ احد والا خلیفه نمیشه
نمیشه
جای خرفروش که منبر نبی نمیشه
امیرالمومنینی غیر علی نمیشه
نمیشه
نمیشه
شیعه با قاتل زهرا هم مرام نمیشه
اونکه زهرا نفرینش کرده امام نمیشه
نمیشه
خصم ما هم میشه خصم آقامون
این ننگ تا آخرش رو فلانی موند
نمیبینه دیگه روی خوش والله
وقتی زهرا ازش روشو برگردوند
4_5802934003002511684.mp3
9.96M
🌺سرود☺️🌺
یه زن هزارتا شتر میبخشه
میگه فد۸ای جون پیغمبر
یه زن سوار یک شتر میشه
میشه بلای جون پیغمبر
قضاوت کن که کدوم از این دوتا
آبروی دین میشه ام المومنین میشه
قضاوت کن که کدوم از این دوتا
گوهر زمین میشه کوثر افرین میشه
روز جمل لباس سبزش رو پوشید
حسن به احترام مادر بزرگش
تو معرکه جمل رو رفت و زمین زد
حسن به انتقام مادر بزرگش
یه زن هزارتا شتر میبخشه
میگه فدای جون پیغمبر
یه زن سوار یک شتر میشه
میشه بلای جون پیغمبر
🎈🎈🎈🎈
یه زن با ثروتش برا اسلام
شبیه ذوالفقار حیدر بود
یه زن شبیه پدرش اما
سلمونم که شد یه کافر بود
فقط اون کس ام المومنین میشه که
خدا پرست بودن دونه دونه اجدادش
فقط اون کس ام المومنین میشه که
امام ما حیدر میره میشه دامادش
مادر ما خدیجه اس دعوا نداریم
اصلا میگن خلائق هرچی که لایق
یکی ابوحنیفه میشه امامش
یکی میشه امامش مولانا صادق
4_5802934003002511684.mp3
9.96M
🌺سرود☺️🌺
یه زن هزارتا شتر میبخشه
میگه فد۸ای جون پیغمبر
یه زن سوار یک شتر میشه
میشه بلای جون پیغمبر
قضاوت کن که کدوم از این دوتا
آبروی دین میشه ام المومنین میشه
قضاوت کن که کدوم از این دوتا
گوهر زمین میشه کوثر افرین میشه
روز جمل لباس سبزش رو پوشید
حسن به احترام مادر بزرگش
تو معرکه جمل رو رفت و زمین زد
حسن به انتقام مادر بزرگش
یه زن هزارتا شتر میبخشه
میگه فدای جون پیغمبر
یه زن سوار یک شتر میشه
میشه بلای جون پیغمبر
🎈🎈🎈🎈
یه زن با ثروتش برا اسلام
شبیه ذوالفقار حیدر بود
یه زن شبیه پدرش اما
سلمونم که شد یه کافر بود
فقط اون کس ام المومنین میشه که
خدا پرست بودن دونه دونه اجدادش
فقط اون کس ام المومنین میشه که
امام ما حیدر میره میشه دامادش
مادر ما خدیجه اس دعوا نداریم
اصلا میگن خلائق هرچی که لایق
یکی ابوحنیفه میشه امامش
یکی میشه امامش مولانا صادق