اندازهی تمــــــامِ نفسهایِ خستـــهات
مــــادر به مـن نَفَـس بده تا نوکری کنم
#فاطمیه🖤
🔳وصیت شهدا
🔻متن وصیت: #شهید_گودرز_مولوی
🔻اسلحه های سرد و گرم (قلمها و مسلسلها)را از نشانه گیری به روی یکدیگر منحرف و به سوی دشمنان اسلام و انسانیت که در راس آنها آمریکا است،نشانه روید.
🔻آینده را با چشمان خود می نگرم وپس از فکر و اندیشه میبینم که دو راه در پیش دارم یکی اینکه حسین وار مانند شهدا با تمام وجودم راه پوئیدن و رفتن را انتخاب کنم وبه صف شهدا بپیوندم و دوم اینکه مانند یزیدها حیوان وار بمانم و بخورم و بخوابم و هیچ حرکت و هجرتی نداشته باشم و بپوسم و هیچ در هیچ شوم و در برابر خون شهدا مسئول باشم.
🔻و ازهمکلاسی هایم می خواهم که سنگر مدرسه را خالی نگذارند چون سنگر مدرسه سنگری است که دشمنان ما از آن احساس ترس می کنند.🌹
نام :گودرز
نام خانوادگی:مولوی
نام پدر:بهرام علی
تاریخ تولد:1351/06/20
تاریخ شهادت:1366/12/23
منطقه شهادت:شاخ سومر
نام عملیات:والفجر10
#امام_زمان_عجل_الله 🌺
#جمعه_های_انتظار 🍃
نمی دانم که مهدی در کجا هست
ولی هر که باشد یار ما هست
خداوندا مرا اشک روان ده
به من هم روی مهدی را نشان ده
بیا مهدی گل باغ و بهارم
بیا مهدی توئی تنها قرارم
بیا مهدی تو هستی هستی من
تو ئی مولا همه دار و ندارم
بیا یا بن الحسن دورت بگردم
بیا تا دست خالی برنگردم
به جان مادرت زهرا نظر کن
تو درد جمله ما را دوا کن
تو ما را زائر کرببلا کن
💔بسم رب الشهدا و الصدیق💔:
📸 تصویری کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی به همراه شهیدان احمد کاظمی، مهدی باکری، سردار حسین علایی، سردار محمد باقری و سیدعلی حسینی ابراهیم آبادی/ مشرق نیوز
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی 🌺
بیرق چه فراوان و علمدار تو ، کم
غم دار تو عالمی و غم خوار تو ، کم
بیهوده نبوده این همه سال شما ...
سربار تو بسیار ، ولی یار تو ، کم
#محمد_مبشری
#مرثیه_حضرت_زهر
بوي بهشت عطر نفس هاي اطهرت
فردوس حجره اي ست ز بيت منورت
باغ جنان نشسته به كنج گلِ سرت
خوانده پيمبر از همه خلق برترت
مدحت خدا نموده به آيات كوثرت
اين گونه خوانده از همه عالم فراترت
دردانه ی پيمبر و جانانه ی علي
رخشان ترين ستاره ی كاشانه ی علي
وجه خدا عيان شده بر روي صورتت
خوی خداست جلوه ي زيباي سيرتت
مستور در لطافت محض است فطرتت
بي فايده است جستجو از بهر كثرتت
در بازوي عليست تجلاي قدرتت
گشته رضاي حضرت حق در مسرتت
داخل شوند اهل جنان از قفاي تو
زانو به محضر تو زده ماسواي تو
بالاتر از فراسوي باور فقط تويي
با شان و قدر خويش برابر فقط تويي
شان نزول سوره كوثر فقط تويي
جان علي و ام پيمبر فقط تويي
آري دليل خلقت حيدر فقط تويي
تنها سواره در صف محشر فقط تويي
روز ظهور مي شود آغازِ عصر تو
از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو
خلقت به دست رب جلي آفريده شد
با علم و حکمت ازلي آفريده شد
بی هیچ نقص یا خللی آفریده شد
گر چرخ و زهره و زحلی آفریده شد
از برکت نبی و ولی آفریده شد
احمد، خودش براي علي آفريده شد
تنها نه صبح و شام براي تو خلق شد
پيغمبر و امام براي تو خلق شد
غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟
غیر از تو نیست آن که قرار علی شود
چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود
آینه ي تمام عیار علی شود
چون تو تمام دار و ندار علی شود
با جان خویش یاور و یار علی شود
قبل از شروع خلقت آدم تو بوده اي
از ابتدا دل از دل حيدر ربوده اي
حوريه اي ز جنس بشر كيست غير تو؟
آيينه اي ز حسن پدر كيست غير تو؟
بر مصطفي فروغ بصر كيست غير تو؟
رشك تمام اهل نظر كيست غير تو؟
آن ممتحن به عالم زر كيست غير تو؟
يار ِشهيدِ در پسِ در كيست غير تو؟
در، سنگرِ تو گشته و تو سنگرِ علي
در، گرچه جا زده است، تو ماندي سپر، ولي
نوريه اي و صابره و هم كريمه اي
بدرِ تمام و دُرَّةُ بَيضا، رحيمه اي
عالِيَةُ المَحَلّ و رئوفه، فهيمه اي
رُكنُ الهُدي، شَفيقِه، زُجاجِه، عليمه اي
عذرایی و رشیده، جلیله، حکیمه ای
محزونه ای و باكيه اي و سليمه اي
ريحانه ي رسولي و محبوبه ي خدا
"مَكسورُ ضِلعُها"يي و "مظلومُ بَعلُها"
اي حضرت بتول كه بي بال و پر شدي!
تنها ميان كوچه تو مرد خطر شدي
با جان خويش جان علي را سپر شدي
گرچه سپر شدي تو ولي بي پسر شدي
با هيزم جهنميان شعله ور شدي
آه نهاد سينه ي خيرالبشر شدي
تنها تو بين خلق علي باوري و بس
با پهلوي شكسته بر او ياوري و بس
تعريف كن ز علت جانسوز ناله ات
از رد خون روي تنت، نقش ژاله ات
از گريه هاي دخترك چهار ساله ات
تعريف كن ز قصه ي نشكفته لاله ات
از اولين شهيد علي از سلاله ات
اصلا بگو تو از فدك و از قباله ات
از نابرادران پيمبر چه ديده اي؟
كين گونه از حسين و حسن دل بريده اي!
از بازگشت عصر جهالت به ما بگو
از اتحاد جهل و قساوت به ما بگو
از غاصبان حق خلافت به ما بگو
از چرخ دنده هاي لجاجت به ما بگو
از موسم سكوت جماعت به ما بگو
از آيه هاي اجر رسالت به ما بگو
حتي اگر سفارش ختم رسل نبود
اين گردباد در رمق برگ گل نبود!
اصلا بيا و از دل زينب بگو سخن
از بغض مانده در وسط سينه حسن
از رازهاي مخفي در قلب خویشتن
از دست دوز آخَرَت آن كهنه پيرهن
اين كه چرا کم است در این بقچه يك كفن
از آن شهيد تشنه لب پاره پاره تن
در قتلگاه موي سپيدت خضاب شد
بي سرپناه عترت ختمي مآب شد
🔸شاعر:
#رضا_جوان_بخت 👆
🔴 زنی که حجاب رو قبول نداره
👈یعنی قوانین اسلام رو قبول نداره!
♦️زنی که قوانین اسلام رو قبول نداره:
⛔️نباید مهریه بهش تعلق بگیره
👈چون مهریه قانون اسلامه
⛔️نباید نفقه بهش تعلق بگیره
👈چون نفقه قانون اسلامه
⛔️نبایدحضانت فرزند رو تا ۷ سالگی بدن بهش
👈چون حضانت قانون اسلامه
⛔️نبایداز سربازی معاف باشه
👈چون معافیت زنها از سربازی قانون اسلامه
📛 زن بی حجابی که مورد تعرض و خیانت و جسارت قرار گرفت حق شکایت به هیچ ارگان اسلامی را ندارد چون خودش با بی حجابی انتخاب کرده که اینگونه با او رفتار شود
اشعار ناب آئينے:
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
کوه بودم، بلند و باعظمت
روی دامان دشت جایم بود
قد کشیدم ز خاک تا افلاک
ابرها، فرش زیر پایم بود
شب که چشم ستاره روشن بود
نور مهتاب، دل ز من میبرد
صبح، چون آفتاب سر میزد
اولین پرتوش به من میخورد
دفتر وحی حق که روز به روز
جلوهاش سبز و سبزتر بادا
در بیان شکوه من، دارد
آیۀ «والجبال اوتادا»
سینهام را اگر که بشکافند
لعل و الماس دیدنی دارم
از گذشت زمان و «دحو الارض»
خاطراتی شنیدنی دارم...
صبح یک روز چشم وا کردم
ضربۀ تیشه بود گوش خراش
تخته سنگی شدم جدا از کوه
اوفتادم به دست سنگ تراش
پتک سنگین و تیشۀ پولاد
سهم من از تمام هستی شد
حکم تقدیر و سرنوشت این بود
نام من «آسیای دستی» شد
گرچه از بازگشت خویش به کوه
پس از آن روزگار نهی شدم
این سعادت ولی نصیبم شد
که جهیز عروس وحی شدم
گوشۀ خانهای مرا بردند
که حضور بهشت آنجا بود
برترین سرپناه روی زمین
بهترین سرنوشت آنجا بود
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شوم بلاگردان
هر زمان گرد خویش چرخیدم
میشنیدم تلاوت قرآن
روح سنگین و سخت من کمکم
تازه شد از طراوت قرآن
راز خوشبختی مرا چه کسی
جز خداوند دادگر داند
کی گمان داشتم مرا روزی
جبرئیل امین بگرداند
به مقامی رسیدهام که چنین
بوسهگاه فرشتگان شدهام
مثل رکن و مقام کعبه عزیز
در نگاه فرشتگان شدهام
بارها شد که با خودم گفتم:
ای که داری به کار نان دستی!
کاش هرگز ز خاطرت نرود
وامدار چه خانهای هستی؟
خانۀ آسمانی خورشید
خانۀ روشن ستاره و ماه
خانۀ وحی، خانۀ قرآن
خانۀ «انّما یُریدُ الله»
از همین خانه تا ابد جاریست
چشمۀ فیض، چشمۀ احسان
سایبانِ معطّرِ این جاست
سورۀ «هل أتی علی الانسان»
آسیابم ولی یقین دارم
که پناهندهام به سایۀ نور
سرنوشت مرا دگرگون کرد
اشک زهرا و ذکر آیۀ نور
یاس یاسین که با دعای پدر
آیۀ نور بود تنپوشش
داشت دستی به دستۀ دستاس
دست دیگر گلی در آغوشش
در محیطی که هر وجب خاکش
فخر بر آفتاب و ماه کند
آرزو میکنم که گاه به من
دختر کوچکی نگاه کند
گرچه از بازتاب گردش من
نان این خانه برقرار شدهست
شرمسارم از اینکه میبینم
دست زهرا جریحهدار شدهست
رفت خورشید وحی و آمد شب
سر نزد از ستاره سوسویی
صبح از کوچۀ بنیهاشم
شد بلند آتش و هیاهویی
تا بدانم چه اتّفاق افتاد
تا ببینم هر آنچه بوده درست
دل به دریا زدم به خود گفتم:
«چشمها را دوباره باید شست»
دیدم آن روز صبح منظرهای
که به خود مثل بید لرزیدم
آتشم زد شرار دل وقتی
شعلهها را به چشم خود دیدم
در همان آستانهای کز عرش
قدسیان را به آن نظرها بود
اشک چشم ستارگان میریخت
بین دیوار و در خبرها بود
من به حسرت نگاه میکردم
باغ گل را میان آتش و دود
جز خدا هیچکس نمیداند
که چه آمد به روز یاس کبود
با همان دست عافیتپرور
که پرستاری پدر میکرد
از امام زمان خود یاری
در هیاهوی پشت در میکرد
هیزم آوردن، آتش افروزی
سهم هر رهگذر نبود ای کاش
خبر ناشنیده بسیار است
خبر میخ در نبود ای کاش
دست خورشید را که میبستند
شرح این ماجرا کبابم کرد
آنچه پشت در اتّفاق افتاد
سنگم امّا ز غصّه آبم کرد
🔸شاعر:
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده
____
1.mp3
2.83M
#روضه
#شهادت_حضرت_زهرا_س
#مرحوم_کوثری
شبی که زهرا(س) رو به خانه امیرالمومنین آوردن ،،، زوجات رسول الله(ص)، هاشمیات،،، همه بدرقه کردند ،،، یه وقت گفتن خود رسول الله (ص) دارن تشریف میارن ،،،آمدن فرمودن زنها دیگه متفرق بشوند ،،، آمد دست زهراشو گرفت، گذاشت میان دست مولا ،،،
صدا زد یا علی: « هذِهِ وَدیعَةُ اللهِ وَ وَدیعَةُ رَسُولِهِ »این امانت خدا و پیغمبر رو بدستت میسپارم،،،
آآآآآه وااای ،،،،اون امانت اون شب رو پس داد ، دیده اید اگر زنی از دنیا برود،،،
کنار قبر میگن محرماش بیان،،،کمک بکنن این بدن رو بگیرن و میان قبر بگذارن،،،کی بود محرم زهرا ؟؟سلمان و اباذر که محرم نبودن ،،،بچه هاشم کوچک بودن ،،،خود مولا گرفت آن بدن را،،،
_پرپر شـــــدن گلم
_به چشـــــمم دیدم
_با دســت خــــودم
_لَحـد بر اومیچیدم
یوقت دید کمک پیدا شد ،،،محرم پیدا شد ،،، وقتی آقا نگاه کرد دید دست های رسول الله،،، السلام علیک یا رسول الله
« عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِکَ »
با من تو اگر درد دل خویــش نگفتی
برگوی تو درد دل خود با پدر امشب
عباس ابن عبدالمطلب،،،عموی امیرالمومنین(ع) اومد دست مولارو گرفت ،،،مگه دل میکند از قبر زهرا (س)،،، یا امام زمان (عج) شما که نبودی آقاتو دلداری بدی ،،،، عباس میگه یوقت دیدم آقا خم شد،،، این صورتو گذاشت رو قبر زهراء(س)
آی شهیده زهرا(س)،،،
─┅═༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═┅─