#افزایش_ظرفیت_روحی 53
تشخیص مصداق
اما برای پاسخ به این سوال چند تا موضوع رو باید دقت کرد:
☢️ این که یه نفر بیاد و از شما پول قرض بخواد بستگی به شرایط شما داره:
👈🏼 یه موقع هست که شما پول اضافی دارید یه موقع ندارید. خب اگه دارید و شرایط بعدی هست بدید.
👈🏼 یه موقع پول #دارید ولی برای کار مهم تری باید مصرف کنید خب اینجا نباید به طرف پول بدید. با زبان نرم ردش کنید.
👈🏼 یه موقع پول #ندارید ولی طرفی که پول قرض میخواد از فامیل نزدیک هست و واقعا کارش حیاتی هست. اینجا شما حتی باید برید پول قرض کنید تا کارش رو راه بندازید.
🔸 بعد از این که قرض دادید اولا موقع قرض اگه طرف مقابل آشنای نزدیک هست و واقعا نمیشه در قبال مبلغ قرض، چک بگیرید خب چاره ای نیست.
❇️ اما یه موقع میشه که ازش چک یا سفته بگیرید خب انجام بدید.
ولی در اخر هر چیزی که "دستگاه امتحان" برای آدم پیش میاره رو باید بپذیره.
🔹 مثلا یه موقع میشه که شما کلی محکم کاری هم کردی ولی بازم طرف پول شما رو میخوره و نمیده!
خب این معلومه دستگاه امتحان اینطوری خواسته. آدم نباید ذره ای ناراحت بشه. البته حتما باید از طریق مراجع قضائی پیگیری کنه.
🔶 یه موقع هم هست که شما اصلا محکم کاری نمیکنی ولی طرف مقابل سر موقع پول رو میاد میده.
خلاصه هیچ وقت نمیشه به همه آدما بگیم آقا شما هر کی اومد بهش پول قرض بده یا قرض نده. هیچ حکم کلی در این زمینه و در خیلی موارد دیگه نمیشه داد.
یه کاری برای یه نفر ممکنه درست باشه ولی همزمان همون کار برای یه نفر دیگه غلط باشه...
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_هشتم
الان یه هفته از سفر مشهد میگذره. امیرعلی که از همون روز اول که برگشت رفت این اردوی شلمچه. منم که کلا از وقتی برگشتیم هیچ جا نرفتم. همش تو فکر مشهدم. اونجا که بودم یکی رو داشتم که باهاش درد و دل کنم ولی الان چی ؟ حوصلم سر رفته بود ولی دلم نمیخواست از خونه برم بیرون. عمو هم چند سری زنگ زد ولی هربار بهونه اوردم اصلا دیگه دلم نمیخواست با یه مرد هوس باز رابطه ای داشته باشم. خودمم نمیدونم اون همه عشق به عموم که باعث میشد 24 ساعته خونشون باشم چی شد ولی میدونم الان اصلا صلاح نیست برم پیشش تازه میدونستم اگر هم برم و بفهمه که اون سفر مشهد با دل من چه کرده کلی مسخره میکنه . کاش امیرعلی بود تا باهاش درد و دل میکردم. هعی.....
الان نت گردی میتونست یکم حوصلمو سرجاش بیاره . لپ تاب رو روشن کردم و رفتم تو اینترنت. نفهمیدم چی شد که یه دفعه سرچ کردم امام رضا. خب چه ایرادی داشت میخواستم در مورد دوستی که این آرامش رو مهمون قلبم کرده بود تحقیق کنم. اول ازهمه عکسای حرم رو دیدم و بعد خیسیه گنم رو حس کردم وای چقدر دلم تنگ شده بود. خوندم. تک به تک سایتارو. زندگینامه امام رضا رو. وای الهی بمیرم براش چقدر سخته تو غربت شهید بشی. بعد از خوندن زندگینامشون بیشتر بی تاب شدم وبارون اشکام هم تندتر بارید . ولی از یه طرف هم خوشحال شدم چون فهمیدم آرامگاه خواهرشون قم هستش و مامان اینا هم قراربود این هفته برن سالگرد یکی از اقوام که خونه اون ها هم همونجاست قرار نبود من برم چون اصلا به این جور چیزا علاقه نداشتم ولی حالا....
وقتی امام رضا انقدر خوب بود پس خواهرش هم میتونست خوب باشه. میتونست مایه آرامش من باشه.
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#ح_سادات_کاظمی
#قسمت_هشتم
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_نهم
وای داشتم از خوشحالی میمردم اخ جووووون داشتم میرفتم پیش خواهر همون دوست صمیمیم .
_ مامان. چادر بردارم؟
مامان_ اره دیگه مگه نمیگی میخوای بری حرم؟
_ ای بابااااا
مامان_ انقدر غر نزن .برووووو
چادرمو برداشتم گذاشتم تو کیفم. بلند ترین مانتوم که تا روی زانو بود رو برداشتم یه مانتوی سفید با ساپورت و شال مشکی .
مامان _تانیااااا
_ بله؟؟؟
مامان_ بیا تلفن. امیرعلیه.
_ اخ جووووون. اومدم
با حالت دو از اتاق زدم بیرون.
_ سلاااااااام داداش بی معرفت خودم.
امیرعلی_ سلام خواهر خانم خودم. من بی معرفتم انصافا ؟
_ نه بابا دقیقا به اندازه موهای سر حسن کچل معرفت داری داداشی. کجایی حالا؟
امیرعلی_ خونه اقا شجاع. شنیدم که دارید تشریف میبرید زیارت بانو؟
_ بلی بلی. خبرا زود میرسه ها. کلاغ داری؟؟؟
امیرعلی_ بلی بلی 😂. ابجی من الان کار دارم بازم زنگ میزنم. فعلا....
_ باشه بی معرفت. بای
امیرعلی_ یا حق...
.
.
.
.
.
مامان _ مطمئنی میتونی بری خودت؟
_ آره مامان جان بچه که نیستم. میپرسم میرم. بابای.
بابا_ مواظب خودت باش. خداحافظت.
روبه روی حرم وایسادم. سلام کردم و وارد شدم......
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#ح_سادات_کاظمی
#قسمت_نهم
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد.
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_دهم
با اینکه اصلا از دخترای محجبه و مذهبی خوشم نمیومد ولی باهاش دست دادم و گفتم:
_ اخی. خوبی؟
فاطمه_ مرسی عزیزم. توخوبی؟
یه دفعه یه نفر صداش کرد فاطمه خانم. بدو رفتن.
فاطمه خطاب به من _ عزیزم ببخشید,من باید برم. قابل درنستی با مامانت بیا اونجا.
_ باشه اگه شد.
_ خدانگهدارت
_ بای
فاطمه و رفت و منم دوباره رفتم تو فکر. چه دختر خوبی بود با دختر محجبه هایی که تاحالا دیده بودم خیلی فرق داشت همه دخترای باحجاب اطراف من فوق العاده مغرور بودن و فکر میکردن چون یه تیکه پارچه مشکی انداختن روسرشون خیلی خوبن و از بقیه برترن. اما تو همین برخورد خیلی کوتاه احساس کردم فاطمه با بقیشون فرق داره و با اینکه میدونست خصوصیات اخلاقی و اعتقادی من چجوریه اما خیلی خوب برخورد کرد. البته من این برخورد رو از خادامین حرم امام رضا هم دیده بودم و همون باعث شده بود نظرم کمی نسبت به افراد مذهبی و خانمای محجبه تغییر کنه. کلا اون سفر مشهد و حالا هم دیدار فاطمه همه حرفای عمو رو خنثی و معادلات ذهنی من رو بهم ریخته بود. با صدای زنگ موبایل به خودم اومدم.
_ جانم مامان؟
مامان_ حانیه جان. زهراسادات اینا متوجه شدن که تو اومدی و حرمی الان دارن میان دنبالت که بیارنت اینجا.
_ وای مامان. نه. من الان حوصله ندارم بعدشم من فقط به خاطر حرم اومدم. نمیام.
مامان_ مامان جان درست نیست. اونا الان راه افتادن من فقط زنگ زدم خبر بدم. بعدشم شب احتمالا میمونیم. تو بیا بعد شب دوباره میریم.
_ وای مامان از دست شماها. باشه. اه. بای
مامان _ خداحافظ
زهراسادات دختر پسرعمه بابا بود که الان هم به خاطر سالگرد پدر بزرگش مامان اینا اومده بودن.
همونجور که تو دلم غر میزدم از حرم اومدم بیرون. چادرم رو مچاله کردم تو کیفم هدم رو در اوردم شالم رو کشیدم عقب . با صدای دختری که گفت " حانیه سادات" برگشتم و نگاش کردم. ای خدا تاالان بابت حانیه صدا کردن خانواده حرص میخوردم الان سادات هم اضافه شد.
اون دختره_ حانیه ای دیگه؟
_ اره
اره گفتن من مصادف شد با پرش اون تو بقلم . واه این چرا اینجوری کرد. البته حق داره. تا جایی که یادمه من و زهراسادات و ملیکا خواهرش خیلی صمیمی بودیم و حالا بعد از 6.7 سال جدایی حق داشت. ذهنم پر کشید پیش فاطمه. با فاطمه هم خیلی صمیمی بودیم. برام جالب بود که دقیقا همین الان که این همه با خودم و افکارم درگیرم باید دوستای صمیمی قدیمی و مذهبیم رو ببینم.....
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#ح_سادات_کاظمی
#قسمت_دهم
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد.
#سلام_اربابم❤️
هر ڪس بہ گدایےِ تو مشهور شود
باید بہ خودش نازد و مغرور شود
ما نوڪریَٺ را بہ دو عالم ندهیم
تا چشمِ حسودانِ جهان ڪور شود
یا رئوف:
*هنگامی که از فیدل کاسترو رئیس جمهوری کوبا درباره برنده انتخابات ریاست جمهوری سال 1960آمریکا سئوال کردند و از او پرسیدند کدام یک از نامزدها یعنی نیکسون یا کندی را ترجیح می دهد، کاسترو جواب داد: مقایسه بین دو لنگه کفش که یک شخص به پا دارد غیر ممکن است، آمریکا را یک حزب اداره می کند که آن حزب صهیونیست است و دو بال دارد بال جمهوریخواه که جناح افراطی صهیونیست نماینده آن است و جناح دموکرات که قدرت نرم صهیونیست ها نماینده آن است. هیچ تفاوتی بین اهداف و راهبردها وجود ندارد . اما امکانات و ابزار آنها اندکی تفاوت دارد تا برای هر رئیس جمهوری نوعی فضای خصوصی و فضای تحرک به وجود آورد.*
اگر وارد ذهن پدران و مادران امروز شویم، میبینیم که یکی از دغدغههایی که بر ذهن آنان حک شده این چنین است: چه کنم؟ تا کی میتوانم فرزندم را در خانه نگهدارم؟
مگر میشود او را زندانی کرد؟ نه، نمیشود؛ اما وقتی از خانه بیرون میرود، دلم هزار راه میرود. چگونه میتوانم فرزندم را در برابر این همه دامی که در مقابلش پهن شده حفظ کنم؟ من که نمیتوانم هر کجا که میرود دنبالش بروم. اگر هم بتوانم مگر تا کی این کار، ممکن است؟ وقتی که دانشگاه رفت چه کنم؟ همۀ دانشجویان که در شهر خودشان درس نمیخوانند. اگر در یک شهر دیگر قبول شد چه کنم؟
دغدغههایی از این دست، بسیار به جا و درست است؛ اما فراموش نکنید که محبت عاملی است که برای تأثیرگذاری، نه زمان میشناسد و نه مکان. اگر رابطۀ والدین و فرزندان، صمیمی و عاشقانه باشد، پدر و مادر میتوانند در هر سنّی و در هر جایی روی فرزندانشان اثر بگذارند.
فرزندانی که با دور شدن از پدر و مادر، خود را متعهد به آنچه پدر و مادر یاد دادهاند نمیدانند، بیشتر از کسانی هستند که پدر و مادرشان در رابطۀ عاطفی با آنها موفق نبودهاند.
[📚کتاب منِ دیگرِما]
استاد عباسی ولدی
‼️وضو و نماز با وجود ناخن بلند
🔷س 5499: آیا #وضو گرفتن و #نماز خواندن با #ناخن_بلند اشکال دارد؟
✅ج: اگر ناخن #بیش_از_معمول بلند باشد، چنانچه زیر آن مقداری که از مقدار معمول بلندتر است عرفا جزء ظاهر محسوب شود باید موقع وضو و غسل، چرک زیر آن مقدار بر طرف شود و به زیر آن، آب برسد و همچنین برای #سجده در نماز، بنابر احتیاط واجب باید سر #انگشت_شست پا بر روی زمین قرار گیرد.
#احکام_وضو #سجده_با_ناخن_بلند
‼️اجير گرفتن براي انجام واجبات شخص زنده
🔷س 5498: مادرم از کار افتاده است و #نماز و #روزه_قضا دارد، با توجه به اینکه در قيد حيات هستند آيا می توانيم کسی را برای گرفتن نماز و روزه های قضا #اجير کنيم؟
✅ج: کسي که در قيد حيات مي باشد لازم است تا آخر عمر، نماز و روزه ها را شخصا قضا کند و نمي تواند براي انجام نماز و روزه هاي قضا شده، کسي را اجير کند وگرنه لازم است #وصيت کند که پس از مرگش از طرف او (گرچه با گرفتن اجير) انجام شود.
#احکام_نماز_قضا #احکام_اجیر
🆔