🌍 دنیا در نظرش بیارزشتر از آن بود که از چیزی ناراحت شود. انگار نمیتوانست باور کند غمی در دنیا باشد که انسان به خاطرش ناراحت شود. در هر جمعی که مینشست، دل همه را شاد میکرد☺️. شوخ طبع بود و یک لحظه آرام نمینشست. با شوخیهایش همه اعضای خانواده را سرحال میآورد. هر وقت میدید کسی ناراحت است سراغش میرفت و میگفت: «آخه چرا ناراحتی؟ دنیا دو روزه!» در همین یک جمله اش هزاران حرف بود.
🌹🍃🌹🍃
رفتارهای سوگند که یادم میآمد، قلبم فشرده میشد😣💔 سوگند و مجید سرشان را روی یک بالش میگذاشتند. خیلی به همدیگر وابسته بودند🤗. گاهی که مجید اداره میماند و خانه نمیآمد سوگند 📞برایش تلفن میزد و میگفت: «بابا پس دخترت با کی بخوابه؟ من بالش تورو بو میکنم تا برگردی خونه!» این صحنه از روبهروی چشمم میگذشت و نمیتوانستم خودم را راضی کنم🥺. برای دختر کوچکمان بیپدری ضربه سنگینی بود. دیگر طاقت نیاوردم. گفتم: «خدای نکرده اگر شهید بشی من چیکار کنم؟ اصلا تو مارو به کی میخوای بسپاری؟» سکوت کرد و لبخند زد. آرام گفت: «به خدا✨✨
🌹🍃🌹🍃
🌷به برادرم میگفت: «اربعین میریم کربلا. دستمال برمیداریم و 👟کفشهای زائران امام✨ حسین (ع) را پاک میکنیم. من توی بینالحرمین میخوام کفاش بشم!» من به حرفهایش خندیدم. گفتم: «مجید حالا چرا کفاش؟» جدی شد و نگاهم کرد. با حالت عجیبی گفت:✨ «گرد پای زائرای امام حسین تبرکه. دوست دارم خاکهای اونا بخوره به دست و صورتم»،✨ اما خب قسمت نبود به اربعین برود.
🌹🍃🌹🍃
✨یکی از اقوام نزدیکمون همسرش رو در سانحه تصادف از دست داده بود و یه دختر هم سن سوگند داشت.😔
مجید خیلی روی دل شکستن و اشک یتیم حساس بود👌🏻 ، هیچ وقت فراموش نمی کنم وقتی که می خواستیم به منزل این اقواممون بریم به سوگند می گفت: پیش این دختر فامیل بغل من نیا، اگه دل دختر یتیم بلرزه و بگه ای کاش منم بابا داشتم، عرش خدا هم میلرزه.🥲💗
🌹🍃🌹
🌷🕊شهید مدافع وطن مجید خدابنده لو در مورخ 1396/1/11 حین تامین امنیت شهروندان در تهران به شهادت رسید.🩸🕊✨
🌹🍃🌹🍃
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۸۵)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و هشتاد و پنجم:یادواره شهید پیراینده در اسارت
🍂یکی از ابتکارات گروه فرهنگی گردهمایی وحدت و همدلی، بین بند یک و دو در هفتههای پایانی اسارت بود. بعد از برگزاری#نماز_جمعه، بچه های فرهنگی به فکر افتادن که یه گردهمایی با حضور تمومی ۶۰۰ اسیر بند ۱ و ۲ و این بار در هواخوری بند ۲ به عنوان وحدت و همدلی و در تجلیل از🌷#شهید_حسین_پیراینده برگزار بشه. برگزاری نماز جمعه تجربه موفقی بود تا امیدوار به جلب موافقت فرمانده اردوگاه برای برگزاری این گردهمایی باشیم. صحبتها و مشورتهای اولیه انجام شد و پیشنهاد برگزاری گردهمایی به تصویب#کانون_فرهنگی رسید. با مذاکراتی که با فرمانده اردوگاه انجام شد و بعد از اخذ تضمین های لازمه در خصوص آروم و مسالمت آمیز بودن این مراسم، مقرر شد این بار گردهمایی در محوطه بند دو انجام بشه.
⚡آقای عبدالکریم مازندرانی به من پیشنهاد کرد که#سخنرانی مراسم رو به عهده بگیرم و منم پذیرفتم. همۀ ۶۰۰ نفر در محوطه هواخوری بند دو جمع شدیم و مراسم با تلاوت قرآن آغاز شد. سخنانم رو با تشریح وظیفه ما در دفاع مقدس و اسارت آغاز کردم و به تجلیل از#حماسه_مقاومت بچه ها در اسارت ادامه دادم و ضمن ادای احترام به مقام شامخ تمامی شهدای اسارت بصورت ویژه از🌷#شهید_پیراینده و مجاهدت او یادی کردم. اصل سخن بررسی تطبیقی کاروان و قافله اسرای کربلا با قافله اسرای ایرانی بود و به تشریح ظلم و جنایتی که نظام بعثی در حق اسرا انجام داد پرداختم و اون رو با ظلم و جنایات بنی امیه در شام با کاروان اهل بیت(علیهم السلام)#مقایسه کردم و با نوید به بچه ها اعلام کردم که ما اکنون در حال بازگشت به وطن هستیم، همانگونه که قافله اهلبیت(علیهم السلام) که به مدینه بازگشت و در مسیر برگشت به زیارت مزار اباعبدالله(علیه السلام) و شهدای کربلا رفتن، و مروج و پیامرسان عاشورا شدن، ما هم وظیفه داریم مروج و پیامرسان حماسههای اسارت باشیم.
💥این گردهمایی از شیرینترین برنامه های روزهای پایانی اسارت بود که#وحدت و#همدلی بین اسرا رو به رخ دشمن جنایتکار کشوند و پیام شادابی و سرزندگی و بالنده بودن اسرای ایرانی رو در تاریخ دفاع مقدس ما ثبت و ضبط کرد...
10.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ویدیوکست شماره سه | شرط شهید شدن
🔺حاج قاسم سلیمانی:
شهید به دلیل اینکه از منیت و نفسانیت خود عبور میکند
و خود را فدا میکند
به جایگاه «ضیافت الله» و «لقاء الله» نائل میشود.
🎧 در ویدیوکستها گزیدهای از بیانات ماندگار شهید حاج قاسم سلیمانی را میشنوید.
💢#قصه_های_سرباز_قاسم(۶)
📌برشی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم
🔸️مادر
✍با راه افتادن کار کردن من هم شروع شد دنبال مادرم راه میافتادم با پای برهنه یا با کفشهای لاستیکی که مادرم از پیله ورهای دوره گرد با دادن مقداری کُرک یا پشم میخرید مثل جوجه اردکی دنبال او میرفتم در روز چند بار زمین میخوردم یا خار در پاها و دست هایم فرو می رفت پیوسته از سر پنجه های پایم خون می چکید و مادر آرام آرام با سوزن خیاطی خارها را از پایم در می آورد و با(اشتُرک)محل زخم ها را مرهم می گذاشت.
#شهیدی دیگر در دیار ۱۵ خرداد
📸اولین تصویر از پاسدار رشید اسلام میلاد حیدری که در حمله جنایتکارانه سحرگاه امروز رژیم صهیونیستی به حومه دمشق به شهادت رسیده است.
وی ساکن محله باقرآباد شهرستان قرچک می باشد.
🇮🇷شادی روح این شهید بزرگوار صلوات🇮🇷