#حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها
#مدح
#وفات
#چارپاره
مهربانی ، کریمه ای خانم
بانوی بی بدیل ؛ معصومه
التماس قنوت گریه ی من
الدخیل الدخیل معصومه
شرف الشمس شهر قم هستی
از تبار و ذراری خورشید
پای دَرست ملائکه حاضر
ای پناه مراجع تقلید
صحن بالا سر تو منزل نور
مهبط جبرئیل این صحن است
بال جمله ملائک عرشی
زیر پاهای زائرت پهن است
حرم اهل بیت صحن شماست
حرم خانواده ی زهرا
کربلا و مدینه و مشهد
نجف و کاظمین و سامرّا
وقت تجدید عهد با زهرا
شهر یثرب اگر نشد قم هست
گره هایم نگفته واشده است
تا قسم به امام هشتم هست
گرچه چنگ خزان به جان تو و
جان ایل و تبارت افتاده
پاره پاره ولی نشد هرگز
نامه ای که رضا فرستاده
بین این کوچه ها خدا را شکر
محترم مانده گوشواره ی تو
لاأقل هلهله نشد بر پای
چشم گریان و پر ستاره ی تو
گرچه خم شد قدت ز فاصله ها
ذبح اطفال را ندیدی تو
حضرت زینب امام رضا
تلّ و گودال را ندیدی تو
تشنه ای را که زیر یک دشنه
دست و پا میزند که جان بدهد
حق او نیست شمر با پایش
جسم زخمیش را تکان بدهد
#محسن_حنیفی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
آن زهره ای که حیدر، شد مَحرم ظهورش
گرم است قلب عالم، از گرمی تنورش
عالم که قدر او را هرگز نمی شناسد
با دست های زهرا تقدیر شد امورش
تسنیم نام زهرا، سرچشمه غدیر است
کوثر اقامه بسته بر دیده نمورش
فخر مخدّراتِ عالم به خاک افتاد
یعنی شکست زهرا آیینه غرورش
در خانهای که خورشید اندر شمارِ ذره است
آتش کشیده دشمن بر "بسم رب نور"ش
او طاهره است نامش؛ والاست احترامش
سیلی زدند روی پوشیهی طهورش
دق کرد گوشواره، با داغ روی کوثر
جان داد روز محشر، با قصه عبورش
ذکر قنوتِ دستش با ضربهای شکسته
بسته است دستهای اذکار "یا غیور"ش
عرش است بارگاهش؛ او بار شیشه دارد
در هجمهی حوادث زخمی شده بلورش
افتاد سدره از پا؛ آتش گرفت طوبی
یعنی خدای موسی میسوخت بین طورش
شاعر: حجتالاسلام #محسن_حنیفی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
ای قدر تو پنهان تر از پنهان
زهراتر از هر زهرهی تابان
ای قبلهی اذکار تسبیحات
سبوحتر از واژهی سبحان
ای روشنی بخش ازل نورت
قبل از نخست و بعد از پایان
ای بسم ربالنور سلمانها
نام بلندت نسخهی درمان
یا فاطر و یا فاطمه یعنی
افلاک با مِهر تو شد بنیان
مسندنشین آیهی تطهیر!
ای مصحف والاتر از قرآن!
از عالم ناسوت تا لاهوت
میگیرد از چشمان تو فرمان
گَرد مسیرت فضه میگردد
یا که طلای گنبد و ایوان
مریم گلی از باغ بستانت
دلبستهی تو روضهی رضوان
دُرّ نجف شد گردنآویزت
دو گوشواره، لؤلؤ و مرجان
ای زمزم چشمان تو کوثر
تنها غدیر مانده در جریان
نهجالبلاغه گوشهی مسجد
از خطبهخوانی تو شد حیران
رعشه به جان عرش افتاده
آهِ کلامت سلسله جنبان
نام علی جاریست در نطقت
شیرینیاش گردیده دو چندان
فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟
حق علی از چه شده کتمان
بغض امیرالمؤمنین کفر است
حب امیرالمؤمنین ایمان
ممسوس ذات حضرت باری
در غزوهها، جنگآور میدان
خورشید را تکذیب میکردند
خفاشهای کور گورستان
با خود فدک هر روز میخواند
شرح عبورت را گل ریحان
در دستهای مجتبی دستت
ای دستگیر عالم امکان
فرش رهت عرش معلا شد
دیوارها شد آینهبندان
انسیه بود و کوچهای باریک
حوریه رویاروی با شیطان
چادر نمازت روی خاک افتاد
یا کعبهی حاجات شد ویران
دردا لگد شد خیمهی توحید
در زیر پای نامسلمانان
"تبت یدا" میزد به تو سیلی
پوشیهات نیلی شد و گریان
ای روح دو پهلوی پیغمبر
پهلو گرفتی بعد از این طوفان
گل کرد بر پیراهنت لاله
پژمرد از این داغ یک بستان
سوگند که پای علی بانو!
تو ایستادی تا به پای جان
شاعر: حجتالاسلام #محسن_حنیفی