فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸مواظب باشید دل کسی رو نشکنید
🔹حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
گناهکاری را نزد حاکم بردند. حاکم گفت:
یکی از این سه مجازات را انتخاب کن:
«یا یک من پیاز بخور یا ۱۰۰ سکه بده یا ۵۰ چوب بخور!»
مرد با خودش گفت: «وقتی میشود پیاز خورد کدام عاقلی چوب میخورد یا پول میدهد؟»
برایش پیاز آوردند. دو پیاز که خورد، دهانش سوخت. گفت: «درد چوب از پیاز کمتر است. چوب بزنید!» هنوز ده چوب نزده بودند که اشکش درآمد
و با خودش فکر کرد: «آدم عاقل تا پول دارد چرا چوب بخورد؟»
۱۰۰ سکه داد و آزاد شد.
حاکم گفت: «کار آخر را اگر اول انجام میدادی لازم نبود هم چوب را بخوری هم پیاز را و در آخر سکه هم بدهی!»
حالا این داستان این خلاصهی بسیاری از تصمیم گیریها در ایران است.
در آخر کار و بعد از صرف هزینه بسیار همان کاری را انجام میدهند که باید اول انجام میدادن...
23.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ ∫
روایتی زیبا از زندگی #شهید_عباس_دانشگر
از زبان همسرش♥️✨
#سالروز_تولد
#پیشنهاد_دانلود
پارت 1⃣
🌹🍃🌹🍃
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
🍁 بِسـْــمِ رَبِّـــــ الشُهـَــــدا
یکی از اساتید اخلاق هادی در نجف بعد از شهادتش گفته بود :
"به مادر هادی سلام برسانید و_بگویید او یک شبه ره صد ساله را پیمود. من به او غبطه می خورم"
دوستانش می گفتند : وقتی می خواست برود کربلا یک چفیه می انداختــــــــــ روی صورتش تا نامحرمی را نبیند...
می گفت: نگاه حرام راه شهادتــــــــــ را می بندد...
بعد از شهادتش یک دفترچه یادداشتــــــــــ از او به دستم رسید که برنامه هایش را در نجف در آن نوشته بــــــــــود، در فلان ساعت باید فلان ذکر را بگوید یا در ساعتی دیگر نماز جعفر طیار را بخواند.
خیلی حواسش بود که کسی ازش ناراضی نباشد .
🌷شهید هادی ذوالفقاری🌷
🌷یاد کنید شهدا رو با ذکر صلوات
⚪️✨اَللـّٰهُمـَّ صـَل عـَلـےٰ
🕊✨مـُحـَمـَّدٍ وَّ آلِ محمّـد
⚪️✨وَعــَجــِّلْ فـَرَجـَهُمْ
.
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
📜#وصیت_شهید
خطاب به همسرش :
💐به فرزندانم بگو
ڪہ من عاشق سید علی بودم
بگو که اگر شادی روح بابا را میطلبید سرباز ولایت (سیدعلی) باشید
صحبت های حضرت آقـا را
خوب بشنوید و به جان دل بگیرید
ڪہ چراغ هدایت شمـا خواهد بود.
🥀#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_محرم_علیپور
#مردان_خدا 🕊
🔸گاهی به ما بیچارگان گوشه چشمی نگاهی
اللهم ارزقنا شهادت ❤️
#شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
💢#قصه_های_سرباز_قاسم(۴۲)
📌برشی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم
🔸️زورخانه
✍بعد از ده روز مجدداً هر سه ما برگشتیم؛اما این برگشتن با سفر اول خیلی فرق داشت دیگر از شهر وحشت نداشتم احساس غربت نمی کردم ماشین ها برایم عجیب نبودند.
پس از بازگشت شروع به ورزش:کردم اول به گود زورخانه عطایی رفتم بعد هم به زورخانه جهان خدا رحمت کند آقای عطایی را خودش هر عصر بود به رغم اینکه هیکل ورزشکاری،داشت اما به دلیل پا درد ورزش نمی کرد همه از من بزرگ تر بودند.