کارگر بی خیال!
مزرعه داری بود که زمین های زراعی بزرگی داشت و به تنهایی نمی توانست کارهای مزرعه را انجام دهد.
تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه ای بدهد چون محل مزرعه در منطقه ای بود که طوفان های زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها میشد افراد زیادی مایل به کار در انجا نبودند سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه دار آمد.
مزرعه دار از او پرسید آیا تاکنون دستیار یک مزرعه دار بوده ای مرد جواب داد من می توانم موقع وزیدن باد بخوابم به رغم پاسخ عجیب مرد چون مزرعه دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد.
مرد به خوبی در مزرعه کار می کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می داد و مزرعه دار از او راضی بود.
سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش می رسید.
مزرعه دار از خواب پرید و فریاد کشید طوفان در راه است فورا به سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت بلندشو طوفان می آید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آنها را با خود نبرد.
مرد همانطوری که در خواب بود گفت: نه ارباب من که به شما گفته بودم وقتی باد می ورزد من می خوابم .
مزرعه دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد.
با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پو شیده شده است.
گاوها در اصطبل و مرغ ها در مرغدانی هستند پشت همه در ها محکم شده است و وسائل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند.
مزرعه دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته بنابر این حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد .
وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد داشت.
🌷🕊🍃
لذّت این نان ؛
به دو دنیا نمیدادند
که قوّت راه معراجشان بود . . .
#مردان_بی_ادعا
#ظهر_وعاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🔰آن بار که به مرخصی آمده بود با همیشه فرق داشت. قبل از رفتن، یک عکس از وسایلش در آورد و گفت: این را برای بعد از خودم، برای شما گرفتم...
عکس که شد مرهم روزهای نبودش.
🔰دشمن با تمام توان به جزیره مجنون حمله کرده بود تا آن را پس بگیرد.بچه های لشکر ۱۹ فجر، مردانه مقابل دشمن ایستاده بودند.
عبدالرضا فرمانده گردان امام موسی کاظم لشکر بود. جلوتر از همه نیروهایش تمام قامت وسط جاده ایستاده بود و با آر پی جی مانع پیشروی عراقی ها می شد. ناگهان در حین شلیک، گلوله آر پی جی به تنش نشست و مانند اربابش حسین، سر از بدنش جدا شد...
#شهید عبدالرضا رنجبر
شهادت: 1367/4/4- جزیره مجنون
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_چهل_چهارم
بیسیم را از پشتم باز کرد و گفت: بیا خودت ببین.
کمی مکث کرد و گفت: بذار ببینم وضعیت خودت چطوره؟
پیراهنم را بالا زد و گفت :سهم تو فقط یه گلوله بوده.
از کولی پشتی اش گاز استریل در آورد آن را روی زخمم گذاشت و گفت: به
تو میگن رزمنده ی ضد گلوله.
_ولی من که گلوله خوردم
_زخمت عمیق نیس به زخم سطحیه برادر ضد گلوله.
زخمم را با باند پارچه ای بست و گفت: پاشو عامو جون. پاشو همین اطراف یه مستحقی پیدا کن و صدقه بده که عمرت به دنیا بوده.
خندیدیم دست بالا ادامه داد: از دور می دیدمت گلوله که خوردی دیدم پرت شدی توی هوا. منم توی سرم زدم و گفتم: یا حضرت عباس... بعد نیم خیز شدی ولی رگبار گلوله ها تو رو به زمین کوبیدن. به خودم گفتم :عبدالله زاده هم شهید شد.
_مگه شهید شدن به همین راحتی یه بنده ی خدا.
هر دو خندیدیم. زخمم را بست و گفت: برادر جبهه در اختیار شماس....
ایستادم و پیشانی خاک آلودش را بوسیدم
_خدا خیرت بده
باید به گردان نکویی مهر که در ارتفاعات چهارصد متری وارد عمل شده بود,سر میزدم تا اگر نیاز به کمک داشت به وضعیت آنها سرو سامان میدادم .در بازگشت از آن جا با صحنه ای عجیب رو به رو شدم. دست بالا چهار دست و پا این سو و آن سو میرفت و بچه ها را هدایت میکرد .دوان دوان به سمتش رفتم گفتم چی شده؟»
با همان مهربانی همیشگی که در چشمانش بود نگاهم کرد و گفت: گمون نکنم مثل تو ضد گلوله باشم.
پایش به شدت زخمی شده بود.
- پات آش و لاش شده که....
_یه خراش کوچیکه
_باید به امدادگرا بگم ببرنت عقب
_نه
_این باید مداوا بشه
_بعد از عملیات ان شاء الله
_این جا من فرماندهم .تشخیصم اینه که باید برگردی عقب...
کمی مکث کرد و گفت: اطاعت از فرمانده واجبه.
راضی شد برگردد.
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_مذهبی
🏴۸ ذی الحجه سالروز حرکت امام حسین(علیه السلام) از مکه به سوی کربلا🏴
مؤسسه فرهنگی هنری رهپویان حرم
هیئت انصار الحسین(علیه السلام) شهرستان مهریز
شکر1.mp3
31.83M
#شکرانه ۱
بسمِ خَیرِالشّاکِرین
✍️یکی ازبزرگترین مقاماتی که؛ میتونیم ،بهش نائل شیم؛
مقام"شکــر "هست❗️
ازامروز،این مقام رو بیشتر میشناسیم
وبرای بدست آوردنش تمرین میکنیم
#استاد_شجاعی
4_5832581556656408461.mp3
15.36M
قافله سالار داره میاد خدا کنه برگرده
میگن علمدار داره میاد خدا کنه برگرده
عمه سادات داره میاد خدا کنه برگرده
قبله حاجات داره میاد خدا کنه برگرده
خدا کنه که رقیه اش نباشه
خدا کنه کسی تشنش نباشه
خدا کنه که برگرده رباب
کاشکی باشه مشکا پُر آب
حسین وای
صدای شمشیر داره میاد خدا کنه برگرده
بوی غل و زنجیر داره میاد خدا کنه برگرده
حرمله با تیر داره میاد خدا کنه برگرده
خولی با شمشیر داره میاد خدا کنه برگرده
خدا کنه با خودش زن نیاره
خدا کنه چند تا پیرهن بیاره
خدا کنه چند تا معجر بیارن
خدا کنه چادر بیشتر بیارن
حسین وای
سنان بدمست داره میاد خدا کنه برگردن
با نیزه تو دست داره میاد خدا کنه برگردن
از همه بدتر داره میاد خدا کنه برگردن
شمر با خنجر داره میاد خدا کنه برگردن
خدا کنه آخرش جنگ نباشه
خدا کنه رو زمین سنگ نباشه
خدا کنه آسمون یاری کنه
خدا کنه که عمو کاری کن
#نوحه بسیارزیبا
سبک :شور
بهترین مناسب خواندن
#روز_عرفه
از مکه قدم قدم رفت
از مکه قدم قدم رفت ، صاحب حرم از حرم رفت
وقتی قافله راه افتاد ، تا کرب و بلا دلم رفت
ای خدا قراره چه خبر بشه
نکنه رباب بی پسر بشه
آسمون حسین بی قمر بشه
واویلا ، واویلا ، واویلا
اِرباً اِربا نشه علی اکبرش
توی قتلگاه نریزن سرش
از تو آسمون میگه مادرش
... فی امان الله اَبی عبدالله ، فی امان الله اَبی عبدالله ...
وقتی میزنی پَر و بال ، میشه بدن تو پامال
زینب روی تل میبینه ، زهرا میرسه به گودال
پیراشون با عصا زدنت حسین
پُر نیزه شد بدنت حسین
چرا بوریاست کفنت حسین
واویلا ، واویلا ، واویلا
سنگ میباره رو سنگ توی قتلگاه
آخه فهمیدن نداری سپاه
سمت خیمه ها میره ذوالجناح
... فی امان الله اَبی عبدالله ، فی امان الله اَبی عبدالله ...
وقتی سرتو بریدن ، بال و پرتو بریدن
انگشت تورو برای انگشتر تو بریدن
لشکر بی حیا پِی غارتن
زن و بچه ها تو اسارتن
بعد تو سیاه میکنن به تن
واویلا ، واویلا ، واویلا
شد دل بی قرار پُر ماتمت
آرزوم اینه زیر پرچمت
برسم بازم به مُحرمت
... فی امان الله اَبی عبدالله ، فی امان الله اَبی عبدالله
1M
.
#امام_زمان
#مناجات_روز_عرفه
#حضرت_مسلم بن_عقیل_ع
#يوسف_رحيمي✍
تنگ غروب عرفه غم تو دلم پا مي گيره
دلم هوايي مي شه و بونۀ آقا مي گيره
اين روزايي كه دم به دم غريبي رو حس مي كنم
با گريه ياد غربت عزيز نرگس مي كنم
تا كه بياي تو از سفر تا كه ببيني حالمو
نذر نگاهت مي كنم اين اشكاي زلالمو
ميون طوفان غمت شكسته بال و پر من
كاشكي بياي پا بذاري به روي چشم تر من
كوچه رو صبح جمعه ها هم نفس بوي گلاب
با مژه جارو مي زنيم با اشكامون مي پاشيم آب
كاشكي بياي و سوغاتي برام بياري بوي سيب
يا كه يه مهر و تسبيح از تربت ارباب غريب
كاشكي بياي برامون از تشنگي و آب بخوني
بياي رو منبر بشيني روضۀ ارباب بخوني
مسلميه دم بگيري با گريه و شور و نوا
بياي و با هم بخونيم "حسين من كوفه نيا"
كوفه نيا كه اينجاها قحطي آبه به خدا
حرمله چشم انتظار طفل ربابه به خدا
اينجا تموم مردمش تشنۀ خون لاله اند
با كعب ني منتظر رقيۀ سه ساله اند
همه با فكر انتقام روز مي كنن شباشونو
نعلاي تازه مي زنن تموم مركباشونو
رو خاك گرم كربلا سه روز مي مونه پيكرت
خورشيد نيزه ها مي شه اينجا سر مطهرت
#روز_عرفه
#عرفه
.