هیهی:) #استاد_ابراهیمی_میخواند ...

عجب سجده بود:)

این سجده...

«قل هوالله احد...» چرا خدا مارو آفرید؟...

باور کن دلم برات تنگ شده:)...

با تفکر این که استاد قاضی قدم قدم... تو سی سالگی دارن اروم اروم تو کوچه های خاکی نجف قدم برمیدارن و به سمت وادی السلام میرن. آهسته آهسته... قبایی خاکی رنگ،عبایی مشکی رنگ،پیراهنی سپید و عمامه ای مشکی،شالی سبز دور گردن...کفش هایی ساده و کهنه... عصایی چوبی... چشم هایی خمار و خواب‌آلود...اما عاشق...اما گرم...اما درخشان....

ببخشید هی مزاحم همگی میشم، ولی دست پر اومدم حاج‌آقا، آقا‌سیّد این حال چیه که هرچی بیشتر ازتون میبینیم، به دونستن درباره‌تون مشتاق تر میشیم و بیشتر می‌فهمیم که نمی‌شناختیمتون؟ رسیده از یک دوست :) #به_وقت_دلتنگی

ای کاش میتونستم از نزدیک ببینمتون و همین جمله رو بهتون بگم بگم حاجی خیلی دوستون دارم و بگم که، اون موقعی که رفته بودین بازدید از مناطق سیل زده‌ی سیستان و بلوچستان و قباتونو میگرفتین بالا تا از توی آب رد بشین، اونقده ذوق کرده بودم که تا چند روز هرکیو می‌دیدم می‌گفتم ببینین چه آدم خاصی شده رئیس جمهورمون ... اون فیلما وقتی بودین خیلی دیدنشون شیرین بود خیلی ولی الان که دیگه جسما پیشمون حضور ندارین خیلی درد داره ازون دردا که دلت پر میزنه برای تجربه کردنش هی دلت میخواد بیشتر ببینی و بخونی ولی هرچی بیشتر پیش میری سختتر میشه دیدنشون و دردناک تر

گاهی هم باید فراموش کرد و به حسین سپرد...

میدونین امروز روز تولد کیه؟

روز تولد ایشون 🙃 البته، تولد زمینیشون :)