eitaa logo
- آشفتگیه‌باید‌ببخشید -
1.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
206 ویدیو
4 فایل
• اندر احوالات آشفته . • مُشَّوَش سابق - در سیاره‌ رنج‌ها ، صبورترین‌ انسان‌ها‌ باش ‌- آوینیِ عزیز !' ‌- پست هایی که بعد از ساعت دو شب زده میشه رو گردن نخواهم گرفت . - پیغام‌گیر ! https://daigo.ir/secret/4287010361 کپی؟! نچ جیزه .
مشاهده در ایتا
دانلود
آمریکا https://eitaa.com/AGHILEH_BANIHASHEM/13599 عربستان https://eitaa.com/AGHILEH_BANIHASHEM/13590 اسرائیل https://eitaa.com/AGHILEH_BANIHASHEM/13583 یکم راجب حقوق بشری که واسه خانوما تو این کشورا به کار میبرن پی ببریم . . .
+ الان دوس داری کجا باشی ؟ - یه جایی که حس آرامش توش موج بزنه . . . + اصن همچین جایی سراغ داری😂؟ -آره ...جمکران : )
- آشفتگیه‌باید‌ببخشید -
*
˼ بخونیم؟! ˹ گفتم : شما برید ، منم میام الان . سرِ حوصله یه لیوان نسکافه از فلاسک ریختم و مانتوی سفیدمو پوشیدم و گوشیمم برداشتم و سلانه سلانه از پله ها رفتم پایین ، توی پاگرد طبقه ی اول دیدمش ، از همراهای بیمارا بود لابد .. نشسته بود روی پله ها ، سر و وضعش اونقدری به هم ریخته بود که حتی توی بیمارستانم عجیب به نظر برسه ، از چشمای قرمز و پف کرده ش معلوم بود خیلی گریه کرده ، صورتش هنوز خیس بود . . سرشو هر از گاهی محکم می کوبید به دیواری که بهش تکیه کرده بود و با صدای گرفته و خش دارش بی رمق زیر لب چیزی میگفت . باید بی تفاوت از کنارش رد می شدم و به راهم ادامه می دادم اما نتونستم ، هنوز عادت نکرده بودم به درد مردم ' نزدیک تر رفتم و با احتیاط گفتم : + حالتون خوبه ؟! سرشو بلند کرد و نگاه بی تفاوتی انداخت بهم ، یخ بندون بود توی چشماش . لیوان نسکافه رو گرفتم سمتش + میخورین ؟! نسکافه‌ست دو قطره اشک از چشماش چکید پایین ولی با ذوق خندید - نسکافه دوست داره ، ولی این اواخر نمیخورد ، میترسید بچه مون رنگ پوستش قهوه ای بشه ! بلند زد زیر خنده ، سعی کردم بخندم . دوباره به حرف اومد - همه چی خوب بودا ، خوشبخت بودیم ! زن داشتم ، یه خونه ی نقلی داشتم ، بچه مونم داشت به دنیا می اومد ، همه چی داشتم . ولی امروز صبح که بلند شدم دیگه هیچی نداشتم ! بهش گفتم پسر میخواما من ، رفتیم سونوگرافی ، دختر بود . به شوخی گفته بودم ولی جدی گرفته بود ، دیشب قبل خواب پرسید : حالا که پسر نیست دوستش نداری بچه مونو ؟! در دهنمو گِل بگیرن که به مسخره گفتم نه که دوستش ندارم ، بعد زایمانت خودت و دخترتو جامیذارم توی بیمارستان و فرار می کنم خودم ! چیزی نگفت ، به خدا جدی نبود حرفام ، فکر کردم میفهمه از سر شوخیه همه‌ش ، ولی نفهمیده بود .. ناشکری که نکردم من آخه خدا ، از سر خریت بود فقط . صبح که بیدار شدم دیدم خون ریزی کرده توی خواب ، درد داشته ولی صداش در نیومده ، جفت از رحم جدا شده بود ، تا برسونمشون بیمارستان هم زنم از دست رفته بود ، هم بچه‌م .. بی اختیار داشتم همراهش گریه می کردم - یه حرفایی رو نباید زد ، نه به شوخی ، نه جدی . منِ خر آخه از کجا میدونستم دلش اونقدری از یه حرفم میشکنه که سر مرگ و زندگیشم باهام لج کنه و از درد بمیره ولی صدام نکنه . سرشو دوباره کوبید به دیوار و من بیشتر لیوان توی دستمو چنگ زدم ، به هق هق افتاده بود - آخرین بار نشد بهش بگم چقدر دوستشون دارم ، هم خودشو ، هم دخترمونو .. فکر میکردم حالا حالاها فرصت هست ، ولی یهویی خیلی دیر شد ، خیلی دیر ( ؛ اونقدری زار زد که بی حال شد دوباره ، کاری از دست من و اشکام برنمیومد ، نسکافه ی توی دستمم سرد شده بود دیگه . بی سر و صدا عقب گرد کردم و از پله ها بالا رفتم و برگشتم توی اتاق عمل و توی صفحه ی اول دفترچه ی یادداشت های روزانه‌م نوشتم : برای گفتن یه حرفایی همیشه زوده ، خیلی زود . برای گفتن یه حرفائیم همیشه دیره، خیلی دیر . حواست به دیر و زودای زندگیت باشه همیشه عقربه های ساعت با اراده ی تو به عقب برنمیگردن !( :
زاویه دیدیشو دوس داشتم .😂
- آشفتگیه‌باید‌ببخشید -
زاویه دیدیشو دوس داشتم .😂
یه زمان توی این کشور تعیین میکردن کی شاه ایران باشه کی نباشه الان باید ضجه بزنه دیواراشو پاک کنه🚶🏽‍♀
منِ مثلا جیرِخورِ نظامم این همه پول یه جا ندیدم تاحالا🚶🏽‍♀😔😂