خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده
من زاغه نشین بودمُ او دختر خان بود .
کم کم به خودش آمدُ فهمید چه کرده
حقداشت که پا پس بکشد ، بحثِ زیان بود !
اصلا تو بگو ، دختر خان با دکُ پُزش
هم شأن منِ پاپَتیِ غاز چران بود ؟
البته که نه ! رفت ، خدا پشتُ پناهش
اصرار چرا ؟ قسمتِ او با دگران بود . .
او رفتُ غمش شعله به جان قلم انداخت
من ماندمُ یک دفترُ طبعی که روان بود .
یک مشت غزل شد همهیِ دارُ ندارم
دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود ،
بیش از دو دهه دور خودم گشتمُ گشتم
دل در گروِ عشقُ سرم در دَوَران بود !
گفتم که بدانید وفا ، عشق ، دروغ است
من تجربه کردم، به همین قبله چاخان بود
حُسنش همه گفتندُ من سر به هوا را ،
آگاه نکردند به شری که در آن بود !
ویروس ، خطرناک تر از عشق ندیدم
یک قاتلِ بِالفطره اگر بود ، همان بود .
هی ریشه زدُ ریشه زدُ ریشه کَنَم کرد
این تودهیِ بدخیم گمانم سرطان بود (:
https://eitaa.com/hechepoch/3272
https://eitaa.com/monibm/20612
زیارت قبول (:
خیلی خیلی ممنون🤍
- آشفتگیهبایدببخشید -
*
و خب از لحاظ روحی نیاز دارم
الان در حال جمع کردن وسایلم
واسه رفتن به کربلا باشم .