- کافهماھ .
شب بخیر ؛
به خیر کہ هیچ ..
به صبح برسد این شب کافیست .
اقرار به زیبایی ِتو کار ِقلم نیست ،
از بس کہ پریروی ُپریوار قشنگی :)) .
من نمیدانم چه سـرّی دارد این لبخند تو
خنـده بر لب میزنی و فتح دلها میکنـی .
خنده هایت میبرد دل را عزیز ِجان ِمن ،
در کنار ِدیگران اخمو شوی ، زیباتری ..
من کہ هرشب باخیالت گرم ِصحبت میشوم ،
هر کجا هستی بخواب آرام ِجانم شببخیر .
گلهای نیست ، من ُفاصلهها همزادیم ،
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست .
وقت ِخواب از فكر تو پهلوبهپهلو میشوم ،
اىنبينى خير از چشم ِسياهت ، شببخير : )) .
برایت چای با طعم ِغزل دم کردهام امشب ،
بیا ُمصرعی قند از لبت مهمان ِشعرم کن .
من همانم کہ تورا سخت به آغوش گرفت ،
و تو او را ، کہ بماند چه سخنها گفتی ..
چشمهایت شعر ُمردم شعر دزدی میکنند ،
حفظ ِچشمان ِتو ، از آیات ِقرآن سختتر ..
هر چه میخواهم غمت را در دلم پنهان کنم ،
سینه میگوید کہ من تنگ آمدم ، فریاد کن .
چشمات ُببند خیال کن که با زائرایی ، چشمات ُببند خیال کن الان کربلایی ، وقتی عاشقی تو همون جایی : )) .
* به یادتون بودیم .