eitaa logo
- کافه‌ماه‍ .
961 دنبال‌کننده
66 عکس
3 ویدیو
1 فایل
شاید که خدا با شعر قلبمان را شکل‌داد ، آن روز می‌آید که بربال ِاشعار ، لحظه‌ٔ دیدارمان برصفحهٔ تاریخ رقم بخورد .. ـ ـــــــــــــ ــ - پیش‌از تو جهان نَثر بود ، آمدی شعر شد ! * کپی ؟ خلاق باش . https://daigo.ir/secret/918351471 .
مشاهده در ایتا
دانلود
در روز ِاربعین همه ما را شناختند ، با نام ِمستعار زیارت نرفته ها : )) .
از ما که گذشت ! الهی هیچکی از سفر جا نمونه ، از ما که گذشت ..
دیدنش حال ِمرا یك جور ِدیگر میکند ، حال ِیك دیوانه را ، دیوانه بهتر میکند ..
در نگاهش یك سگ ِوحشی رهاکرده ُاین ، جنگ ِبین ِما دوتا را نا برابر میکند : )) .
حالت ِپیچیده‌ی مویش شبیه ِسرنوشت ، عشق را بر روی ِپیشانی مقدر میکند .
آنقدر دل بسته‌ام بر دکمه‌ی ِپیراهنش ، فکر ِآغوشش لباسم را معطر میکند : )) .
رنگِ مویش را تمام ِشهر ِمیدانند حیف .. پیش ِچشم ِعاشق ِمن روسری سر میکند !
مثل ِخورشیدی ولی نه ، ماه می‌آید به تو ، چشم های ِقهوه‌ای والله می‌آید به تو !
منکه رعیت زاده‌ام ، آهی ندارم در بساط ، تو ولی از نسل ِخانی ، شاه می‌آید به تو .
یوسفی گم گشته‌ام ، کنعان نمی‌آید به من ، از عنایات ِزلیخا شاه می‌آید به تو !
هم تو می‌خواهی خودت را هم‌ من ، اما این‌وسط ، بی تعارف واژه‌ی ِ[ خودخواه ] می‌آید به تو .
باحجاب از دید ِمن هرچند زیبایی ولی ، روسری انگار با اکراه می آید به تو ..
گرچه شاعر عاشق ِموی ِبلند مشکی است ، قهوه‌ای روشن کوتاه می‌آید به تو : )) .
بلا که همیشه بد نیست ! راستی دیدی ؟ تو آن بلای ِقشنگی ، که آمدی به سرم ..
در وصف ‌ِوجودت چه بگویم ؟ چه نگویم ؟ چشم ُلب ُقد ِتو ، چنین است ُچنان است .
میشود یك شب بیایی کودتایی‌ پا کنی ؟ تو رضاخانی شوی بعدش کمی غوغا کنی ؟
روسری بردارم از سر با تمام ِاهل‌ ِدین ، بر سر ِکشف حجاب ِمن ، کمی دعوا کنی ؟
فتح ِآغوشت مرا اسلام اگر مانع شود ، دین ُآیین خودت را یك شبه بودا کنی ؟
می‌شود در مجلس ِچشمان ِمن بنشینی ُ، پشت ِدیوار ، شور ُنوا برپا کنی ؟
وای اگر دست ِتو با موهای ِمن بازی کند ، وای اگر دست ِخود از موهای من کوته کنی .
انقدر طوفانی ُمواج می‌گردم اگر ، بوسه‌های ِشرجی‌ات را راهی ِدریا کنی .
می‌شود یك لحظه شاعر باشم ُدیوانه‌ات ، وای اگر با شاعر ِدیوانه‌ات بد تا کنی .
دل به او دادم که با جانش نگهداری کند ، مرهم ِزخمم شود ، جان ِمرا یاری کند ..
از همه عشاق ِعالم ، چشم من او را گرفت ، جای ِدل جان دادمش تا بلکه غمخواری کند ! .
با خیال ِوصل ِاو ، نامش شده ورد ِلبم ، در هوایش تب کنم ، شاید پرستاری کند ..
روز ُشب در فکر ِمن رویای او می‌پرورد ، چشـم من جز او از عالم حس ِبیزاری کند ! .