eitaa logo
#قرارگاه منتظران شهادت(۳)
81 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
972 ویدیو
104 فایل
﷽ مکان پایگاه : نجف آباد _ خیابان سعدی ( رضایی ) کوچه شهید رحیمی #پایگاه_مقاومت_بسیج_منتظران_شهادت #حوزه_مقاومت_بسیج3_امام_حسین_ع #ناحیه_مقاومت_بسیج_نجف_آباد 🌹🇮🇷☆☆☆☆🇮🇷🌹 @MZTshahadat3 🌹🇮🇷♡♡♡♡🇮🇷🌹 eitaa.com/MZTshahadat3 🌹🇮🇷☆☆☆☆🇮🇷🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🌷 دشمن میداند با جنگ خارجی نمیتواند بر اسلام پیروز شود،و به همین دلیل بین مسلمانان تفرقه می‌اندازند تا ازین راه به نیت شوم خود برسند و شما باید با نابود کردن آنان و پرهیز از اختلاف این نقشه دشمنان اسلام و شیطان بزرگ را خنثی کنید. : برگزاری جلسه ای تحت عنوان چهار شنبه های امام رضایی و برنامه های عید غدیر : جلسه ای با حضور فرمانده و مسئول فرهنگی دو پایگاه ( شهید سلیمانی و پایگاه خواهران(فاطمیه) ) برگزار شد و طی این جلسه پیرامون بحث نحوه برگزاری چهارشنبه های امام رضایی هر هفته در بوستان نشاط و همچنین برای عید غدیر صحبت شد. ‌ تاریخ :۱۴۰۲/۳/۲۹ : ۶ نفر
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄* 📌مکان: بوستان نشاط 🕐زمان:۱۸:۰۰ 📆تاریخ:۱۴۰۲/۳/۳۱ 🗣️سخنران حجت الاسلام والمسلمین سلیمی 🔷تیتر خبر :برگزاری چهارشنبه های امام رضایی در محل بوستان نشاط ♦️شرح خبر:به گزارش معاونت فرهنگی پایگاه منتظران شهادت برگزاری چهارشنبه های امام رضایی در روز چهار شنبه 🗓 مورخ ۱۴۰۲/۳/۳۱ در بوستان نشاط واقع در مجاهد شمالی با سخنرانی حاج آقا سلیمی برگزار شد و از سخنان ایشان در مورد روز عرفه و عید قربان بهرمند شدیم و پس از آن از حاضرین در برنامه پذیرایی شد و برنامه در ساعت ۱۹:۰۰ با دعا برای فرج امام زمان به پایان رسید لینک دعوت ═══✼🌷🍃🌷🍃✼═══ ╭┅─🇮🇷✊🇮🇷─┅۰╮ 🌷@MZTshahadat3 🌷 ╰┅───
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅ موضوع:شهادت امام محمد باقر (علیه السلام) امام محمد باقر(ع)فرمودند: مَا اَحسَنَ الحَسَنَاتِ بَعدَ السَّیِّئاتِ وَ مَا اَقبَحَ السَّیِّئاتِ بَعدَ الحَسَنَاتِ چه نیکوست نیکی ها بعد از بدیها و چه زشت است بدیها پس از نیکی ═══✼🌷🍃🌷🍃✼═══ ╭┅─🇮🇷✊🇮🇷─┅۰╮ 🌷@MZTshahadat3 🌷 ╰┅───
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو این چند روز فیلم های زیادی دیدید از حمله جنبش ززآ به ما تو مسابقات والیبال تو هلند . این فیلم هم ببینید که این هم وطن باغیرت که طاقت دیدن اهانت به پرچم مقدس ایران نداشت، و مثل یک شیر به گله کفتار ها زد و پرچم مقدس کشور از زیر دست پاشون بیرون کشید. خوشا به غیرتت شیر مرد‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅ موضوع:شهادت امام محمد باقر (علیه السلام) امام محمد باقر(ع)فرمودند: مَا اَحسَنَ الحَسَنَاتِ بَعدَ السَّیِّئاتِ وَ مَا اَقبَحَ السَّیِّئاتِ بَعدَ الحَسَنَاتِ چه نیکوست نیکی ها بعد از بدیها و چه زشت است بدیها پس از نیکی ═══✼🌷🍃🌷🍃✼═══ ╭┅─🇮🇷✊🇮🇷─┅۰╮ 🌷@MZTshahadat3 🌷 ╰┅───
38.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بسیارمهمی که منتظرش بودید... ⁉️ اثرگذارترین شخصیت صد سال آینده چه کسی است؟ ♨️ یک نفر مثل او پیدا نمی‌کنید... ⁉️ از مهم‌ترین شئون عاقبت‌بخیری از دیدگاه ... ⁉️ کبیر زمان کیست؟ ♨️ توصیف از زندگی رهبری ‼️ماجرای انگشتر رهبری 💢 نظر دبیرکل وقت سازمان ملل درخصوص آیت‌الله 🔴 حتی یک نقطه خاکستری در زندگی او نیست ‼️ کسی که عبادت او یک را مجذوب می‌کند ‼️ کسی که سطح اش حیرت آور است 💢 کسی که سخنرانی او در کنگره حافظ حتی پس از ۳۰ سال، نطق ادبی برگزیده است... ♨️ تسلط حیرت‌آور در بحث زبان و ترجمه 🔴 رفتار پدرانه حتی برای معترض‌‌... 💢 گوش تان به فرمان باشد... ‼️ نظر آیت‌الله بهجت درخصوص رهبری _________________________ 🔰 برشی از سخنرانی 🔸 پیوند دریافت نسخه باکیفیت👇 🌐 https://www.aparat.com/v/AxnFs 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
38.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ بسیارمهمی که منتظرش بودید... ⁉️ اثرگذارترین شخصیت صد سال آینده چه کسی است؟ ♨️ یک نفر مثل او پیدا نمی‌کنید... ⁉️ از مهم‌ترین شئون عاقبت‌بخیری از دیدگاه ... ⁉️ کبیر زمان کیست؟ ♨️ توصیف از زندگی رهبری ‼️ماجرای انگشتر رهبری 💢 نظر دبیرکل وقت سازمان ملل درخصوص آیت‌الله 🔴 حتی یک نقطه خاکستری در زندگی او نیست ‼️ کسی که عبادت او یک را مجذوب می‌کند ‼️ کسی که سطح اش حیرت آور است 💢 کسی که سخنرانی او در کنگره حافظ حتی پس از ۳۰ سال، نطق ادبی برگزیده است... ♨️ تسلط حیرت‌آور در بحث زبان و ترجمه 🔴 رفتار پدرانه حتی برای معترض‌‌... 💢 گوش تان به فرمان باشد... ‼️ نظر آیت‌الله بهجت درخصوص رهبری _________________________ 🔰 برشی از سخنرانی 🔸 پیوند دریافت نسخه باکیفیت👇 🌐 https://www.aparat.com/v/AxnFs 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
🌱 سخنرانى امام حسين عليه السلام در ميدان جنگ امام حسين عليه السلام روز عاشورا براى اتمام حجت در برابر لشكر دشمن قرار گرفت و بر شمشير خود تكيه داد و با صداى بلند فرمود: شما را به خدا سوگند آيا مرا مى شناسيد؟ سپاه پاسخ دادند: بلى ، تو فرزند دختر پيامبر خدا و نوه آن حضرت هستى . امام حسين عليه السلام : شما را به خدا آيا مى دانيد رسول الله پدر بزرگ من است ؟ سپاه : بلى ، مى دانيم . امام حسين عليه السلام شما را به خدا مى دانيد فاطمه دختر پيغمبر مادر من است ؟ سپاه : بلى ، مى دانيم . امام حسين عليه السلام : شما را به خدا آيا مى دانيد على بن ابى طالب پدر من است ؟ سپاه : بلى ، مى دانيم . امام حسين عليه السلام : شما را به خدا آيا مى دانيد خديجه دختر خويلد نخستين زنى كه به اسلام گرويد مادر بزرگ من است ؟ سپاه : بلى ، مى دانيم . امام عليه السلام : شما را به خدا آيا مى دانيد حمزه سيد الشهدا عموى پدر من است ؟ سپاه : بلى ، مى دانيم . امام عليه السلام : شما را به خدا آيا مى دانيد اين شمشير كه بر كمر بسته ام شمشير پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است ؟ سپاه : آرى ، مى دانيم . امام عليه السلام : شما را به خدا آيا مى دانيد اين عمامه را كه بر سرم بسته ام ، عمامه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است ؟ سپاه : بلى ، مى دانيم . امام عليه السلام : شما را به خدا آيا مى دانيد پدرم على اولين مردى بود كه اسلام آورد و در علم از همه آگاه تر و در حلم و صبر از همه شكيباتر و او پيشواى همه مردها و زنها است ؟ سپاه : بلى ، مى دانيم ؛ فبم تستحلون دمى ... پس چرا ريختن خون مرا روا مى دانيد؟ در صورتى كه فرداى قيامت حوض ‍ كوثر در اختيار پدر من خواهد بود و او عده اى را از آب كوثر باز مى دارد، چنانچه كه شتر تشنه را از آب باز دارند و در همان روز پرچم حمد نيز در دست او خواهد بود. سپاه : ما همه اينها را مى دانيم ولى هرگز از تو دست برنمى داريم تا بر اثر تشنگى جان بدهی. ═══✼🌷🍃🌷🍃✼═══ ╭┅─🇮🇷✊🇮🇷─┅۰╮ 🌷@MZTshahadat3 🌷 ╰┅─── ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️ خاطراتی از شهید زین الدین🌸 1) عراقی ها، نصف خاکریز را باز کرده بوند و آب بسته بودند توی نیروهای ما. از گردان، نیرو خواستیم که با الوار و کیسه ی شن، جلوی آب را بگیریم. وقتی که آمدند، راه افتادیم سمت خاک ریز. دیدیم زین الدین و یکی دونفر دیگر، الوار های به چه بلندی را به پشت گرفته بودند و توی آب به سمت ورود ی خاکریز می رفتند. گفتم:«چرا شما؟ از گردان نیرو آمده» گفت:«نمی خواست. خودمون بندش می اوریم.» 2) عراق پاتک سنگینی کرده بود. آقا مهدی، طبق معمول، سوار موتورش توی خط این طرف و آن طرف می رفت و به بچه ها سر می زد. یک مرتبه دیدم پیدایش نیست. از بچه ها پرسیدم، گفتند«رفته عقب.» یک ساعت نشد که برگشت و دوباره با موتور، از این طرف به آن طرف. بعد از عملیات، بچه ها توی سنگرش یک شلوار خونی پیدا کردند. مجروح شده بود، رفته بود عقب، زخمش را بسته بود، شلوارش را عوض کرده بود، انگار نه انگار و دوباره برگشته بود خط. 3) سرتاسرِ جزیره را دودِ انفجار گرفته بود. چشم چشم را نمی دید. به یک سنگر رسیدیم. جلوش پر بود از آذوقه. پرسیدیم «اینا چیه؟»گفتند«هیچ کس نمی تونه آذوقه ببره جلو. به ده متری نرسیده، می زننش.» زین الدین پشت موتور، جعفری هم ترکش، رسیدند. چند تا بسته آذوقه برداشتند و رفتند جلو. شب نشده، دیگر چیزی باقی نمانده بود. 4) شب دهم عملیات بود. توی چادر دور هم نشسته بودیم. شمع روشن کرده بودیم.صدای موتور آمد. چند لحظه بعد، کسی وارد شد. تاریک بود. صورتش را ندیدیم. گفت «توی چادرتون یه لقمه نون و پنیر پیدا می شه؟» از صدایش معلوم بود که خسته است. بچه ها گفتند «نه، نداریم.» رفت. از عقب بی سیم زدند که «حاج مهدی نیامده آن جا؟» گفتیم «نه.» گفتند «یعنی هیچ کس با موتور اون طرف ها نیامده؟» 5) جزیره را گرفته بودیم. اما تیر اندازی عراقی ها بد جوری اذیت می کرد. اصلا احساس امنیت و آرامش نمی کردیم. سرِ ظهر بود که آمد. یک کلاشینکف توی دستش بود نشست توی سنگر، جلوی دید مستقیم عراقی ها. نشانه می گرفت و می زد. یک دفعه برگشت طرفمان، گفت«هر یک تیری که زدن، دو تا جوابشونو می دین.» همان شد. 6) اول من دیدمش. با آن کلاه خود روی سرش، و آرپی جی روی شانه اش مثل نیروهایی شده بود که می خواستند بروند جلو. به فرمانده گردانمان گفتم. صدایش کرد «حاج مهدی!» برگشت. گفت«شما کجا می رین؟» گفت«چه فرقی می کنه؟ فرمان ده که همه ش نباید بشینه تو سنگر. منم با این دسته می رم جلو.» 7) بعد خیبر، دیگر کسی از فرمانده گردان ها و معاون ها شان باقی نماند بود؛ یا شهید شده بودند، یا مجروح. با خودم گفتم«بنده ی خدا حاج مهدی. هیچ کس رو نداره. دست تنها مونده.» رفتم دیدنش. فکرمی کردم وقتی ببینمش، حسابی تو غمه. از در سنگر فرمان دهی رفتم تو. بلند شد. روی سرو صورتش خاک نشسته بود، روی لبش هم خنده ؛ همان خنده ی همیشگی. زبانم نگشت بپرسم«با گردان های بی فرمان دهت می خواهی چه کنی؟» 8) ماشین، جلوی سنگر فرماندهی ایستاد. آقا مهدی در ماشین را باز کرد. ته آیفا یک افسر عراقی نشسته بود. پیاده اش کردند. ترسیده بود. تا تکان می خوردیم.، سرش را با دست هایش می گرفت. آقا مهدی باهاش دست داد و دستش را ول نکرد. رفتند پنج شش متر آن طرف تر. گفت برایش کمپوت ببریم. چهار زانو نشسته بوند روی زمین و عربی حرف می زند. تمام که شد گفت «ببرید تحویلش بدید.» بی چاره گیج شده بود باورش نمی شد این فرمان ده لشکر باشد. تا آیفا از مقر برود بیرون، یک سره به مهدی نگاه می کرد. 9) چند تا سرباز، از قرارگاه ارتش مهمات آورده اند. دو ساعت گذشته و هنوز یک سوم تریلی هم خالی نشده، عرق از سر و صورتشان می ریزد. یک بسیجی لاغر و کم سن و سال می آید طرفشان. خسته نباشیدی می گوید و مشغول می شود. ظهر است که کار تمام می شود.سربازها پی فرمانده می گردند تا رسید را امضا کند. همان بنده ی خدا، عرق دستش را با شلوار پاک می کند، رسید را می گیرد و امضا می کند. 10) توی تدارکات لشکر، یکی دو شب، می دیدم ظرف ها ی شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیه. یک شب، مچش را گرفتیم. آقا مهدی بود. گفت «من روزها نمی رسم کمکتون کنم. ولی ظرف های شب با من» ═══✼🌷🍃🌷🍃✼═══ ╭┅─🇮🇷✊🇮🇷─┅۰╮ 🌷@MZTshahadat3 🌷 ╰┅───‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
57.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️نماهنگ ابوذر روحی به مناسبت عیدغدیر خم و مهمانی ده کیلومتری تا آزادی قدس مونده یک یاعلی(علیه السلام)