دلم میخواست یکیو داشته باشم که
وقتی همه خستم میکردن میومد دوتا
دستاشو می ذاشت روی صورتم و میگفت:
غصه نخور تو منو داری..
جانان
اونجا که فاضل نظری میگه:
پشت روز روشنم، شام سیاهی دیگر است
آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است
جانان
پشت روز روشنم، شام سیاهی دیگر است آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است
شاید از اول نباید عاشق هم میشدیم
این درست؛ اما جدایی اشتباهی دیگر است
جانان
شاید از اول نباید عاشق هم میشدیم این درست؛ اما جدایی اشتباهی دیگر است
در شب تلخ جدایی، عشق را نفرین مکن
این قضاوت، انتقام از بیگناهی دیگر است
جانان
در شب تلخ جدایی، عشق را نفرین مکن این قضاوت، انتقام از بیگناهی دیگر است
روزگاری دل سپردنها دلیل عشق بود
اینک اما دل بریدنها گواهی دیگر است
جانان
روزگاری دل سپردنها دلیل عشق بود اینک اما دل بریدنها گواهی دیگر است
درددل کردن برای چشم ظاهربین خطاست
آنچه با آئینه خواهم گفت آهی دیگر است