۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از تیـرانداز
حوصله داری
¹دقیقه از قمر بنی هاشم بگم برات؟:)...
یکی میگفت...
با زنُ و بچه رفتیم کربلا...
شب اول؛
همسرم گفت خستم...
رفتن هتل...
با دخترم رفتیم حرم...:)
بِینُ الحَرمِین
داشتن روضه میخوندن.
ماهم رفتیم
به خودم اومدم
دیدم دخترم نیست!!!
میگفت همه جا رو زیر و رو کردم
ولی نبود...
روش نمیشد بدون بچش بره هتل
نشست همونجا تا صبح شاید پیدا شد...
گذشت....
نیومد منم عصبی شدم
بلند شدم
رفتم حرم حضرت عباس
گفتم:این چه رسم مهمون داریه؟؟؟
من الان جواب زنم چی بدم؟!
گفت ناامید برگشتم هتل...
دَر اتاق که باز کردم
دیدم دخترم
توی بغل همسرم خوابیده:)
به همسرم گفتم دخترمون کی اومد؟
گفت دیشب یک اقایی اوردش....
دخترم که بیدارشد.
ازش پرسیدم کی اوردتت اینجا؟🥲
گفت یک اقای مهربون من اورد..
بهم گفت به بابات بگو....
ما یک سه ساله گم کردیم:)💔
نمیزارم دیگه کسی شرمنده زن بچش شه...💔
#حضرت_عباس #تلنگرانہ
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
۲۴ اسفند ۱۴۰۲