شب، روشنی نابِ تو را میبیند
آرامشِ مهتابِ تو را میبیند
تعبیرِ دو عالم چه زلال است اینجا
بیداری من خواب تو را میبیند
″یه وقتایی بی هوا پیام بده، مثلا بی هوا بگو دلم واست تنگ شده، بی هوا بگو دوستت دارم، منم بی هوا واست ذوق کنم؛"
دارم فکر میکنم به کسایی که شمارمونو سیو دارن اما هیچوقت بهمون زنگ نمیزنن. دارم فکر میکنم به کسایی که آدرس خونمونو دارن، به کسایی که اکانتهای مجازیمونو دارن، مارو بیشتر از هرکسی میشناسن و هیچوقت سراغمون نمیان. دارم فکر میکنم به کسایی که یه روز دوستمون داشتن و الان تو دورترین فاصله از ما وایسادن. دارم فکر میکنم به کسایی که فکر میکردیم هیچوقت قرار نیست از زندگیمون برن و همونا زودتر از بقیه مارو ول کردن به حال خودمون و رفتن. دارم فکر میکنم به کسایی که بیشتر از همه دلتنگ اونا میشیم و اونا مارو یادشون نیست. دارم فکر میکنم به دوست داشتنایی که نصفه و نیمه موند، به قلبایی که شکست، به احساساتی که گفته شد و بیجواب موند، دارم فکر میکنم به دلتنگیایِ آخر شب، به خوابایی که بعد اینکه بیدار شدیم، گریمون گرفت بخاطر کسی که تو زندگیمون نبود و اومده بود به خوابمون. دارم فکر به آدمای منتظر، به کسایی که دلتنگن، به عاشقایی که از هم دور افتادن، به علاقههایِ یکطرفه، به دوستت دارمهای گفته نشده. دارم فکر میکنم به کسایی که دوستمون دارن، دلتنگمون میشن و ما خبر نداریم، دارم فکر میکنم به پیامهای نوشته و سند نشده؛ دارم فکر میکنم به همهی چیزهایی که منتظرشون بودیم و هیچوقت اتفاق نیفتادن. دارم فکر میکنم به کسایی که رفتن و قلبشون رو جا گذاشتن، به کسایی که دلمون دائم بهونهی نبودنشون رو میگیره و ما سعی میکنیم جای خالیشون رو با خیالشون و فکر کردن بهشون، پر کنیم. دارم فکر میکنم به خودم، دارم فکر میکنم به تو.
هرشب ، در گوشهای از این شهر ؛
آدمهایی بخاطر پا گذاشتن . .
بر ‹ مینِخاطرات › جانمیدهند :)!
آدما روی بودنتون حساب میکنن، روی قول هایی که میدین، حرف هایی که حس میکنن از ته دل میزنین، دوستت دارم هایی که ازتون میشنون، فکرهایی که با شما تصور میکنن، رویاهایی که با شما خیال میکنن؛ حواستون به احساستی که درگیرتون میشه و قلبی که دل میبنده باشه، آدما روی حرفاتون حساب میکنن.