#احکام
💠آیا ملاک در ضرر، تشخیص خودم است یا پزشک⁉
🔹پاسخ:
تشخیص خود شما ملاک است و همین اندازه که ترس شما در مورد ضرر، عقلایی باشد، کافی است. البته ترس از ضرر گاهی از قول متخصص، زمانی از تجربه بیمارهای مشابه و گاهی از تجربه خود انسان به دست می آید.
🔹توجه:
🔻 صرف «احتمال ضرر» مجوز ترک روزه نیست؛ بلکه لازم است احتمال به حدی برسد که برای انسان «ترس از ضرر» به وجود آید.
------------------
📚 منبع:
کتاب «آموزش مصور احکام» مطابق با فتاوای آیت الله العظمی خامنه ای، احکام عبادات، بخش روزه، ص 351.
#احکام_روزه
#رمضان
✨
✨✨ @masjed_gram
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
#غرب_نو 🌱 نظر #ملانی_جئورجیدز با نام هنری #دیامز (معروف به #پرنسس_رپ که به تازگی مسلمان شده) درباره
#ریحانه
#غرب_نو
#تولد_دوباره🌱
در تمام اروپا بہ #پرنسس_رپ مشهور بود و مورد علاقہی خیلیها.
اما مدتی بود که به طرز عجیبی کسی از او خبر نداشت!
تا اینکه بالاخره پس از ۲ سال در یک برنامه تلویزیونی حضور یافت و همه طرفدارانش را #شوکه کرد.
دیامز (به صورت مخفف: دیام) در این برنامه اعلام کرد #مسلمان شده و پوشش #حجاب را برگزیده و توضیح داد: “حجاب #شادی را به زندگی من آورده و همین برای من #کافی است”.👌🏻
او تا دو سال قبل، مدتها بود که از #افسردگی_شدید رنج میبرد؛ تا اینکه در طی یک سفر تفریحی وارد مسجدی شده و با مسلمانان نماز میخواند و همین اتفاق ساده میشود سرآغاز تولد دوباره مِلانی...😍🍃
⭐️ دیام همچنین دلیل اسلام آوردن خود را #مبارزه و نفرت از #ظلمی اعلام کرد که در #غرب بر #زنان روا داشته میشود.✊🏻
او معتقد است از #جسم و #روح برهنه #زنان غیرمسلمان #سواستفادههای زیادی میشود.
دیام میگوید: “وقتی میبینم زمانی که در جامعه هستم، #جسمم و #زن_بودنم در کنترل #خودم هست، چشماندازی جدید برای من به حساب میآید😍 و مردم باید با #عقل من و آنچه #واقعا هستم سر و کار داشته باشند و از روی بدنم در مورد من قضاوت نکنند.”✅
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪــــعــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
#تلنگر
❌❌مسخره کردن ظاهر دیگران؛ یعنی مسخره کردن خدا نعوذبالله
🌸👇باهم ببینیم:
🌴 آیه 6 سوره آل عمران 🌴
🕋 هوَالَّذي يُصَوِّرُکُمْ فِيالْأَرْحامِ کَيْفَ يَشاءُ
💐 اوست که شما را در رحم های مادران به هر گونه که بخواهد شکل میبخشد.
➖➖🚥➖➖🚥➖➖
⭕️⭕️ به شخصی گفتند خیلی بدقیافه ای...آن شخص لبخندی زد و گفت: از نقش ایراد میگیری یا از نقاش؟
📛⛔️ یکی از پیامدهای مسخره کردن دیگران فراموش کردن خداست.
قرارگـــاهفرهـــنـــگۍبــاقــراݪـــعـــلـــومـ
🌿http://eitaa.com/joinchat/2187919365Ce695022c8e🌿
مسجد امام محمدباقر علیه السلام
﴾﷽﴿ #رمان ❤️ #قسمت_صد_شش ❂○° #پلاک_پنهان °○❂ ــ سمانه این پاکتای رشته رو بیار برام سمانه سریع
﴾﷽﴿
#رمان ❤️
#قسمت_صد_هفت
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
ــ بچه ها بیاید هم بزنید،ان شاء الله حاجت روا بشید
آرش شروع کرد به هم زدن و آرام زیر لب زمزمه می کرد،عزیز با شوخی گفت:
ــ چیه مادر زن میخوای اینجور خالصانه داری با خدا حرف میزنی
سمانه خندید و گفت:
ــ عزیز کی بهش زن میده،تازه ترم اول دانشگاشه ها
آرش کنار کشید و با خنده گفت:
ــ اگه کسی هم بخواد به من زن بده تو نمیزاری که
ــ چیه خبریه ارش؟بگو خودم به زندایی میگم
آرش صدایش را زنانه کرد و روی صورتش زد و گفت:
ــ واه خاک به سرم لو رفتم
صدای خنده هر سه در حیاط پیچید،زهره خانم سینی به دست به حیاط امد و مهربانانه گفت:
ــ ان شاء الله خیر باشه،صدای خنده هاتون تا آشپزخونه میومد
تا سمانه میخواست لب باز کند،آرش به او چشم غره ای رفت و گفت:
ــ حرف زدی میگم کمیل طلاقت بده
ذهن سمانه به آن روز سفر کرد که وقتی این حرف را به کمیل زده بود،ناخوداگاه لبخندی زد و گفت:
ــ تو جرات داری اینو به کمیل بگو ،اگه زنده موندی در خدمتیم
***
یک ساعت گذشته بود،محمد آمد و اما کمیل پیدایش نشده بود،سمانه گوشی را کلافه کنار گذاشت و مشغول تزئین کاسه های آش شد.
ــ جواب نداد؟
ــ نه عزیز جواب نداد
ــ الان میاد مادر
سمانه لبخندی زد و با نگرانی به کارش ادامه داد،آنقدر غرق کشک و نعناع بود که از اطرافش غافل بود ،با صدای فریاد آرش به خودش آمد،با دیدن کمیل که گوش آرش را پیچانده بود ،نفس راحتی کشید.
ـــ ای کمیل ول کن گوشمو کندیش
کمیل لبخند زد و گفت:
ــ برا چی از زن من عکس میگرفتی،با چه اجازه ای؟
ــ بابا دختر عمه امه ،ول کن ،سمانه یه چیز بهش بگو
سمانه کاسه تزئین شده را در سینی گذاشت و از جایش بلند شد:
ــ کمیل ولش کن ،گوششو کندی
کمیل به چشمان سمانه نگاهی انداخت و لبخندی زد:
ــ چشم خانومی
دستش را برداشت ،آرش گوشش را مالید و گفت:
ــ ای ای کمیل از کی زن ذلیل شدی؟
ــ نگا کنید خودش داره شروع میکنه
تا کمیل میخواست به طرفش خیز بردار ،آرش تسلیم گفت:
ــ باشه بابا،شوخی بود
ــ بیاید بچه ها آش سرد شد
کمیل و سمانه کنار هم روی سفره نشستند،کمیل کاسه آش را بو کشید و گفت:
ــ کی پخته؟
آرش با دهان پر گفت:
ــ عزیز و آجی سمانه
ــ نه مادر من کاری نکردم،همه کارها رو سمانه انجام داد
کمیل چشمکی به سمانه زد و گفت:
ــ پس آشش خوردن داره
✍🏻 نویسنده :فاطمه امیری
---------------------------------------------------
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیست 😉
هر شب از ڪانال☺️👇🏻
📚❤️| @masjed_gram