🌷 اثر دعای مادر 🌷
از ابوسعیدابوالخیر سوال کردند:این حسن شهرت را از کجا آوردی؟
او گفت شبی مادرم از من آب خواست،دقایقی طول کشید تا آب بیاورم؛وقتی به کنارش رفتم خواب اورا گرفته بود!
دلم نیامد که بیدارش کنم،بکنارش نشستم تا پگاه،مادر چشمانش را باز کرد و کاسه آب را در دستان من دید!!
پی به ماوقع برد.
گفت:((فرزندم امیدوارم نامت عالم گیر شود.))
داستانی بود کوتاه که به ارزش و اعتبار مقام مادر در پیشگاه حضرت دوست داشت!!!
بیاییم با بلند نکردن صدا و پشت گوش نیانداختن سخنان این موجود عزیز،او را از خود راضی کنیم!
که بدست آوردن دل والدین(مخصوصا مادر)و وجود دعای ایشان پشت سرهمه مان باعث سعادت و نیک بختیمان خواهد شد!
🌺
http://eitaa.com/joinchat/42532878C8b6e90210f
مهر_مادری
پسری مادرش را بعد از درگذشت پدرش، به خانه سالمندان برد و هر لحظه از او عیادت می کرد.
یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تا قبل از اینکه مادرش از دنیا برود، او را ببیند.
از مادرش پرسید: مادر چه می خواهی برایت انجام دهم؟
مادر گفت: از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند و در یخچال غذاهای خوب بگذاری، چه شبها که بدون غذا خوابیدم. فرزند باتعجب گفت: داری جان می دهی و از من اینها را درخواست می کنی؟
و قبلا به من گلایه نکردی.
مادر پاسخ داد: بله فرزندم من با این گرما و گرسنگی خو گرفتم وعادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تورا به اینجا می آورند، به گرما و گرسنگی عادت نکنی.
❣ http://eitaa.com/joinchat/42532878C8b6e90210f
💖عشق مادر زمینیست،
اما مرا تا اوج آسمانها بالا می برد...
💫فقط کافیست
✨دعایش پشت سرم باشد . . .🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/42532878C8b6e90210f
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨ داستان_شب ✨
دم دمهای صبح است.
زهرا روی پایم است و تکانش میدهم تا خوابش ببرد. بیقرار و نا آرام است.
دست های کوچک اش را میبوسم و لالایی می خوانم. سرم سنگین است و پلکهایم میل فراوانی برای وصال به هم دارند.
گاهی به خلسه میروم و زهرا با نالهای حالیام می کند که تکان دادنهای پایم کم شده و مجدد با تمام توان پاهایم را که خواب رفتهاند و دیگر حس شان نمیکنم، تکان میدهم.
صدای اذان صبح از مسجد محل بلند میشود. حدود نیم ساعت بعد تازه خوابش می برد. زمین میگذارمش و لنگ لنگان میروم وضو بگیرم. خنکای آب، داغی پلکهایم را کم می کند.
نماز که تمام میشود نگاهی به زهرا که معصومانه خوابیده میکنم. به شب های بیداری تا صبح به دل نگرانیهایم. اما ته همهشان یاد مادرم میافتم. که او هم این شبها را گذرانده. که چقدر بیشتر ازین حرفها سختی کشیده. یاد صبوریاش در مقابل تندیهای بچگانهام افتادم لبانم دلتنگ دستان چروک خوردهاش میشود.
میدانم برای نماز بیدار است. تلفن را بر میدارم و شماره اش را میگیرم. زنگ دوم نخورده صدای نگرانش را میشنوم. با هول حال خودم و دخترکم را میپرسد و وقتی میفهمد خوبیم، می گوید: خیر باشد مادر؟چرا این وقت صبح؟ صدای خشکم در گلو می شکند:
حلالم کن مادر. التماس دعا!❤️
مریم محبی
@Maadar1
🌸
🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼