eitaa logo
پدر & مادر
14.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
26.3هزار ویدیو
203 فایل
📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7 #مدیر_کانال👇👇💓 @Hossein_Hajivand #تبلیغات👇 http://eitaa.com/joinchat/2953183246Ce6d64e22a6
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎❄️ 😍کلیپ عاشقانه برای مادر با صدای 🔵محسن چاوشی 🔴آهنگ بسیار زیبا برای مادران ایرانی 🦋🌾سلـــــــــطان غـــــــــــم مـــــــــادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در هر سن که هستی روزهایی بی‌نظیر را تجربه می‌کنی! چـرا که مانندِ روزهای دیگر فقط یکبار تکرار می‌شود "هر روز" از عمرت روزهای خوش دارد! به شرط اینکه «زندگی‌کـردن» را بلد باشی . ​​​​👇 💟🇯‌🇴‌🇮‌🇳👇 cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر؛ روسرے ات را بردار تا ببینم، بر شبِ موهایت؛ چند زمستان برف نشسته است؛ تا من به بهار رسیده ام ...
زندگی... یک برش از خنده ی زیبای مادرم است ... دوستت دارم مادر❤️
مادر فداے دستهاے ناتوانت♥️ فداے درد هاے زانوانت💜 مبادا خم به ابرویت نشیند💛 جانم فداے ان نگاه مهریبانت💚
مادر حڪم ضربان قلب خونه را دارد ضربان قلب هر خونه اے را حفظ ڪن الهے آمین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Life is an echo. What you send out, comes back زندگى يک بازتاب است. هر چيزى كه به دنيا بفرستى به خودت باز خواهد گشت...🌸 ❤️💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال من خوب است کمی بزرگتر شده ام عقلم قد کشیده شعورم متبلور شده دلتنگی هایم کوچک شده اند و در فاصله کوتاه لبخندها و اشکهایم آموخته ام زندگی کنم… 🔺🔻🔺🔻🔺 .
حرف نزد..... پـا به پـای غـم من پیـر شـد و حـرف نـزد داغ دید از من و تبخیر شـد و حـرف نـزد شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب شب بـه شب آمـدنـم دیـر شد و حـرف نزد غصـه میخـورد کـه مـن حـال خـرابـی دارم از همین غصـه ی من سیـر شـد و حرف نزد وای از آن لحظه کـه حرفـم دل او را سوزاند خیس شد چشمش ودلگیر شد وحرف نزد صورت پر شده از چین و چروکش یعنی مادرم خستـه شـد و پیـر شـد و حرف نزد 🌹🌿تقديم به همه مادران گل🌿🌹
صد پسر از دست یک پدر آسوده گشت! یک پدر از دست صد پسر مانده به دشت..! ‌ ‍‌‌
ازش پرسیدم: پدر جان ، آدم براے رفتن چقدر باید مطمئن باشد؟ گفت: مردها نمیگذارند هواے رفتن به سر زنے بزند ڪه دوستش دارند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝐏ᴏ𝐬ᴛ 𝐬𝐭𝐨𝐫𝐲🎭 #ʟᴀᴛɪ ➖⃟❤️••خدا هست رفیق... کافیست به حکمتش دل بسپاری...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝐏ᴏ𝐬ᴛ 𝐬𝐭𝐨𝐫𝐲🎭 #ʟᴀᴛɪ ➖⃟❤️••عشق عینهو جنگ میمونه👌
خدایا! شب را درسکوت و تاریکی آفریدی تا همه از هیاهو و شلوغے روز به آرامش ‌برسند؛ پس آرامش حقیقی، خیالی آسوده و خوابی آرام نصیب دوستان و عزیزانمان بگردان... 🌟شبتون بخیر 🌟 ​​​​👇 💟🇯‌🇴‌🇮‌🇳👇 cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم خدای مهربانم🙏 در این صبح تابستانی زیبا🌸 براى دوستان و عزیزانم همدم و همراهى ارزو میكنم از جنس خودت، نزديك…💞 بخشنده و بى منت…💞 خدایا🙏 درهمه لحظات ياورشان باش🙏 الهی به امید تو .... ​​​​👇 💟🇯‌🇴‌🇮‌🇳👇 cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکشنبه 15 مرداد ماهتون عالی 🌼امیدوارم 🌷وقتی کتاب زندگیتون 🌺رو ورق میزنید 🌼خوشی ها و دلخوشی هاش 🌼اونقدر زیاد باشه 🌷که مجبور بشید همه ناراحتی 🌼های گذشته رو بریزید دور 🌷لبخند بزن 🌷مهربان باش 🌼امروز بهترین روز تو خواهد بود ​​​​👇 💟🇯‌🇴‌🇮‌🇳👇 cнαɴεℓ☞ @Ajaieb_Jahan
تو.... یادت میاد اولین بوسه پدرت رو پیشونیت ولی من یادمه اخرین بوسم به پیشونی پدرم😔
دلتنگم دلتنگ روزهایے ڪه دیگر برنمیگردند دلتنگ چهره اے ڪه نیست و براے یک لحظه دیدنش حسرتش بر دلم مے ماند.... دلتنگ یک نگاهتم 🥀 پدر.......💔
چقدر نوازش دست های مهربانت خوب است مادر...🌺 ومن چه زود دلم برای همه چیزهای خوب تنگ میشود…
* * زن کنار تخت پسرش در بیمارستان نشسته بود و می گریست. فرشته ایی فرود آمد و رو به زن گفت: ای زن من از جانب خدا آمده ام خدا برآن است که تنها یکی از تو را برآورده سازد, بگو از خدا چه می خواهی؟ زن رو به فرشته کرد و گفت: از خدا می خوام پسرم رو بده. فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟ زن پاسخ داد: نه! فرشته گفت: پسرت اینک شفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی! زن لبخندی زد و گفت: تو درک نمی کنی! سالها گذشت و پسر بزرگ شد. او آدم موفقی شده بود و مادر های فرزندش را با عشق می گرفت. پسر ازدواج کرد و همسرش را بسیار دوست داشت. روزی رو به مادرش کرد و گفت: مادر نمی دونم چطور بهت بگم ولی زنم نمی تونه با شما یه جا کنه می خوام یه خونه برات بگیرم تا شما برید اونجا. مادر رو به پسرش گفت: نه پسرم من می خوام برم خونه ی سالمندان زندگی کنم , آخه اونجا با هم سن و سالای خودم زندگی می کنم و راحت ترم. و زن از خانه بیرون آمد , کناری نشست و مشغول شد. فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت: ای زن دیدی پسرت با تو چه کرد؟ حال پشیمان شده ایی؟ می خواهی او را نفرین کنی؟ گفت: نه پشیمانم و نه نفرینش می کنم. آخه تو چی می دونی؟ فرشته گفت: ولی باز هم شامل حال تو شده است و می توانی بکنی. حال بگو؟ می دانم که بینایی چشمانت را از خدا می خواهی , درست است؟ زن با اطمینان پاسخ داد: نه! فرشته با تعجب بسیار پرسید: پس چه؟ زن جواب داد: از خدا می خوام عروسم زن خوب و مادر مهربونی باشه و بتونه پسرم رو کنه