eitaa logo
پدر & مادر
14.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
26.4هزار ویدیو
203 فایل
📚 کتاب هایی که قبل ازمرگ باید بخوانیم...👇✅ https://eitaa.com/joinchat/2373517458Cb099503ae7 #مدیر_کانال👇👇💓 @Hossein_Hajivand #تبلیغات👇 http://eitaa.com/joinchat/2953183246Ce6d64e22a6
مشاهده در ایتا
دانلود
به مهٖرت چون نوزاد به مادر نیازمندم ای کـه بـی تـو بـر سـر دل خـود اوارم مذهبی نبودم هرگز اما بعد از دیدنت بـه نـذر و نـمـاز و روزه رسـیـده کـارم 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
گاهی دلٖم هیچ چیز نمی خواهد جز گپ ریز ریز با مادرم هی من حرف بزنم هی او چای تازه دم بریزد هی چای ام سرد بشود هی دلم گرم آنجا که چای ات سرد می شود و دلت گرم "خانه مادر است" ❤️مادرم ای آرام جانم دوستدارم ❣ 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
بخونيد خيلي قشنگه👌 مکالمه شوهر روستایی با تلفن ثابت بیمارستان وحکایتی واقعی و بسیار آموزنده : از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند. از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس‌ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می‌شود. به زودی برمی‌گردیم...» چند روز بعد، پزشکها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می‌کرد گفت: «اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه‌ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت، پرستاران زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی‌هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی‌توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می‌خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می‌زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می‌شد. روزی در راهرو قدم می‌زدم. وقتی از کنار مرد می‌گذشتم، داشت می‌گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می‌شود و ما برمی‌گردیم.» نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه می کردم که متوجه من شد، مرد درحالی که اشاره می‌کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده‌مان نشود، وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم.» در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن های با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی‌های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می‌کرد❣ 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادرم مدرک پزشکی ندارد؛ ولی دستهایش کاری میکنند که هزار قرص و دوا نمیکند... شماره نظام مهندسی ندارد؛ ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو میسازد.. نقاش نیست؛ ولی با یک کلام لبخندی روی لبهایم میکشد که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند... ندیده ام توی استدیو ضبط صدا وقت بگذراند، ولی آهنگِ صدایش از هر موسیقی گوش نواز تر است.. مادرم سر آشپز و رستوران دار نیست؛ ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند... بهشت را زیر پایش ندیدم، ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست بهشت نعمتِ وجودش است.. 👇 ✍ @Matnhayekhas 📖
دلم برای تو تنگ می شود مادر❤️ برای وصف قافیه لنگ می شود مادر❤️ بریدم از عالم و آدم , از این بختم انگار قلب ثانیه سنگ می شود مادر❤️ ❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
به یاد مادر ┄┅┅┄┅✶🖤✶┅┄┅┅┄ ❣ 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
به یاد پــدر ┄┅┅┄┅✶🖤✶┅┄┅┅┄ ❣ 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ مربوط ب مادر ❤️😔 ❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
به كسي كينه نگيريد دل بي كينه قشنگ است به همه مهر بورزيد به خدا مهر قشنگ است دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي بوسه هم حس قشنگي است بوسه بر دست پدر بوسه بر گونه مادر لحظه حادثه بوسه قشنگ است بفشاريد به آغوش عزيزان پدر و مادر و فرزند به خدا گرمي آغوش قشنگ است نزنيد سنگ به گنجشك پر گنجشك قشنگ است پر پروانه ببوسيد پر پروانه قشنگ است نسترن را بشناسيد ياس را لمس كنيد به خدا لاله قشنگ است همه جا مست بخنديد همه جا عشق بورزيد سينه با عشق قشنگ است بشناسيد خدا را هر کجا یاد خدا هست سقف آن خانه قشنگ است... ❣ 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
برای مادر شعر غمگین سکوتم بی قرارم می کنی باز با لالایی ات دلتنگ خوابم می کنی گوشه ی چادر نمازت مانده ام در انتظار آن قدر خوبی که با خوبی خرابم می کنی خواب دیدم مثل مو جم در بر دریا ییت کز تلاطم های دل پر پیچ و تابم می کنی تا که گفتم : تشنه ام کامم بیابانی شده روزه دار حال من خود را سرابم می کنی آه سردی گر بگیرد گردنم از روزگار باز هم خود را مسبب بر عذابم می کنی زخم هایم را فقط چشم تو درمان می کند نوش دارویم تویی مست شرابم می کنی رج به رج در وصف اشعاروجودت مانده ام "مادرم" شرمنده گر سر درکتابم می کنی ••• ❣ 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
" مادر "افتابی درجهان تابیدورفت عمر کوتاهش جهان رادیدورفت دست گلچین فلک بادست جور غنچه ی امیدمارا چیدورفت ...😔😔😔 ❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
. تو را با جوهر زر می‌نویسم شبیه درّ و گوهر می‌نویسم درون دفتر شعرم همیشه به جای عشق، مادر می‌نویسم 💕 💕 ❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
دختر فقط ،یک دختر نیست دختر،،مادر بچه هاشه دختر ،،خواهر داداششه دختر، عشق باباشه دختر ،،همسر شوهرشه دختر عمه است ،دختر خاله است دختر حیا و نجابته دختر ناموس زمینه ❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
. تو را با جوهر زر می‌نویسم شبیه درّ و گوهر می‌نویسم درون دفتر شعرم همیشه به جای عشق، مادر می‌نویسم 💕 💕 ❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #پِـــــــــــدَرُمٰـــــــــــآدَرٖ❣👇 ☞❥🎈 @MadarPedarr 🎈☞❥•٠
لات بودن به ریشو باصدای بلند حرف زدنو داداش داداش کردنو از دعواهات حرف زدن نیست داداش رفیق میدونی لات کیه؟ لاتی ب مرد و زن نیس به مولا دختری که عابرو بابا و مامانشو خرید غیرت داداششو زیر سوال نبرد دختری که فقط شوهرش همه کَسِشه و تنها یارش ته لاتی و مرامه پسری که ارزش مامان باباش براش هر کسی بیشتر باشه، تنها یه دختر عشقش باشه،اونم زنش، پسری که همه ناموسشن نه فقط مادر،خواهر و زن خودش ❣ 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
♦️شرمنده ام دیر آمدم بردند سرت را تا من رسیدم برده بود انگشترت را ♦️من هر چه میشد سعی کردم ، حیف صد حیف آنقدر کشید تا پاره کرد پیراهنت را #امان_از_دل_زینب💔😭😭 ❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ مربوط ب مادر ❤️😔 ❣ #پــــــدر 💔 #مــــــادر 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
خُدایا جُورِی دَسـتَم را بِگیر وَ بُـلَندَم ڪُن ڪہ هَمہ اَطرافیانَم یادِشـاڹ بِـمانَد مـَڹ هَـم خُدایے دارَم....!!! یادِشـاڹ بِـمانَد ژِسـٺِ خـدایے بَـرازَنده بَـنده ے خُـدا نِیست...!!! یادِشـاڹ بِـمانَد حَـرفهایِشان تـــا هَمیشـہ دَر خــاطِرم خواهَد مـاند....!!! حٺـے اَگـر بہ رُویــِشان لَبخـند بـِزَنم وَ هـِیچ نـــَگویم...!!! یادِشــــاڹ بِـمانَد هَـمانُگونہ ڪـِہ دِلمَ را شِــڪَستند با حَــــرف هایِشــــاڹ.....!!! تــو آن بالا همــہ را شِـنیده اے....!! ❣ 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰ ──═इई 🌺🌼🌺ईइ═┅─
‌ ای نام تو ملک ،چه بی ریایی ، مادر هم شاه غم و ملک وفایی ، مادر ای آن که بهشت بود تو را ، ای مادر کآن وعده‌ٔ اوست، خدا، تو را ای مادر 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰
خوشبحال آنکه همراهش دُعای مادر است در شبستان اَدب ذکرش رضای مادر است 💔 💔👇 ➰〰 @MadarPedarr 〰➰