May 11
💫قبری در مغازه
ابن بطوطه : در سفرنامه اش می نویسد: در شیراز سه روز بودم و این سه روز در مسجد جامع شیراز ماندم، مردم در این مسجد اعتکاف می کردند که این مسجد مربوط به ششصد سال قبل است
بعد رفتم بازار شیراز چشمم به دکانی افتاد که یک نفر نورانی اهل تقوی ظاهر الصلاح در آن نشسته قرآن می خواند،
رفتم نزدیک سلام کردم نشستم او هم پذیرایی کرد، گفتم شما اینجا چه می کنی؟
گفت: من شغلم تجارت است هرگاه مشتری نباشد قرآن می خوانم، نگاه کن فرشها را عقب زد دیدم قبر است،
گفت: این گور خودم است، کنار قبر خودم می نشینم برای خودم قرآن می خوانم، قبرم را در مغازه ام قرار داده ام که گول دنیا را نخورم.
💢 احسان ماندگارحاج شیخ عبدالکریم حائری با عنایت امام حسین(ع)
♦️ از خصوصیات بارز آیت الله حائری، شدت ارادت وی به پیامبر و خاندانش،به ویژه حضرت سیدالشهدا(ع) بود.
♦️ ایشان، دلیل شدت ارادتش به امام حسین(ع) را این گونه شرح می دادند که:
هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت: شیخ عبدالکریم! کارهایت را ردیف کن که تا سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت؛ از خواب بیدار شدم اما بدان توجه زیادی نکردم؛ تا این که سه روز گذشت و در حال استراحت بودم که به تدریج تب و لرز شدیدی به من دست داد و کار به جایی رسید که در تب می سوختم و احساس کردم که با مرگ فاصله ای ندارم و به حالت احتضار افتادم و خواب سه روز گذشته را به یاد آوردم.
در آن حالت بودم که دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرار گرفتند و به یکدیگر گفتند: پایان زندگی اوست و باید او را قبض روح کرد.
♦️ من که مرگ را در برابر دیدگانم میدیدم؛ به سالار شهیدان توسل جسته و گفتم: سرورم! من از مرگ نمی هراسم اما از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسیار نگرانم؛ شما را به حُرمت مادرت فاطمه(س)، شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخیر اندازد و من توشه ای برای آخرتم فراهم نمایم و احسانی ماندگار از خود بر جای گذارم.
♦️ در این هنگام، فردی وارد شد و به آن دو فرشته گفت: سیدالشهدا(ع) می فرماید:
شیخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده ایم و تقاضا کرده ایم که عمر او را طولانی سازد و خدا نیز اجابت فرموده است، او را رها کنید.
🔥ماجرای عجیب ران گنــــدیده ابـــن زیاد
یکی دیگر از معجزاتی که پس از شهادت حضرت به وقوع پیوست در باب ابن زیاد (علیه العنة) رخ داد به نحوی که در کتاب ریاض القدس مکتوب است، آمده است: ابن زیاد، بعد از دیدن سر مبارک سیدالشهداء(ع) و زدن چوب بر چهره مبارک ایشان، سر مقدس امام حسین(ع) را گرفت و در صورت ایشان نگاهی کرد، ناگهان دست نحسش لرزید و آن خورشید فروزنده به زانوی او فرود آمد، قطره خونی به ران او چکید که از لباس او گذشت و ران کثیف او را سوراخ کرد و از سوی دیگر بیرون آمد. پس از این واقعه ابن زیاد آن زخم را هر چه مداوا میکرد خوب نمیشد و چون به شدت بوی تعفن از ران پایش به مشام میرسید، به ناچار دائم بر آن عطر میمالید که بوی بد آن را دیگران استشمام نکند!
📚منابع:
1- مدینه المعاجز و ملحقات احقاق الحق
2- روضة الشهداء
3- چهره درخشان حسین بن علی(ع)
4- تذکره الشهداء
5- ریاض القدس
6- بحارالانوار