او موفق شد که خود را در چشم دیگران، کاملا کسل کننده و معمولی جلوه دهد. آدمها تنهایش گذاشتند و این، همهی چیزی بود که او میخواست .
-کتاب عطر
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
نزدیک به یک هفته است که حرف نمیزنم، خویشتنداری کردهام، بیدار ماندهام و خودخوری کردهام. من که تمام زندگیام را صرف مهار سایههایم کردهام امروز خودم طعمه سایهها شدهام و باید با آنها بجنگم.
کتاب خطاب به عشق
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
گاهی تا نیمههای شب مینشینم و طراحی میکنم و میخواهم بعضی از خاطراتم را روی کاغذ بیاورم و حقایق وجود را آن طور که خود مشاهده و احساس میکنم زنده نمایم .
-کتاب نامههای ونگوگ
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
من و جهان کوچک و سردم، آغوش گرمت را، چتر دستانت را، تماشای منظرهی نگاهت را، ستارههای چشمانت را، خورشید عشقت را، کم داریم. ولی لحظههایمان را آغشتهیِ به انتظار کردهایم تا تو بیایی و ما عاشقانه و شاعرانه از چشمانت، ستاره از آغوشت، امنیت، از نگاهت طلوع عشق و از حضورت طراوت بهار را به ودیعه بگیریم .
-مجتبی خوشزبان
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-
دوباره شب شده و با تو حرفها دارم
دلم برای تو تنگ است، نقطه چین، بوسه..
-𝐌𝐚𝐝𝐡𝐨𝐨𝐬𝐡-