eitaa logo
مهدیاران | mahdiaran
35.4هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
649 فایل
واحد مهدویت موسسه مصاف (مهدیاران) بزرگترین کانال تخصصی مهدویت کشور باتولید بیش از ۶۰۰۰ محتوای مهدوی 📱آدرس مهدیاران در دیگر پیام‌رسان‌ها↶ zil.ink/mahdiaran 👤ادمین↶ @Addmin_Mahdiaran 💳 شماره کارت جهت کمک به امورات مهدوی↶ 5041721112169249 ✅ کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 رونمایی از لوگو و نام‌نوشته فارسی و انگلیسی سوپر اپلیکیشن ۱۲ 💡 این لوگو و نام‌نوشته توسط یکی از حرفه‌ای‌ترین گرافیست‌های کشور ظرف مدت دو ماه طراحی شده است. 🔻 تمام تلاش ما این بود که این لوگو با بهترین تم رنگی و ظاهری شیک و نوین طراحی شود. امیدواریم مورد پسند شما عزیزان قرار گرفته باشد 🧡 به‌زودی در دنیای ۱۲ زندگی می‌کنید... 🗓 فایل apk (نصب) سوپر اپلیکیشن ۱۲ در تاریخ ۱۴۰۲/۱۲/۲۴ منتشر خواهد شد. ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
؟! 1⃣2⃣ قسمت بیست و یکم 🔇 بحث بالا گرفت. هیچ‌کس چشم دیدن هیأت دیگه رو نداشت. مرتضی گفت: بچه‌ها یه پیشنهاد دارم! بیایم امسال همه دسته‌جات رو یکی بکنیم. این‌جوری عظمت عزاداری زیاد می‌شه و اختلافات تموم می‌شه. آنچنان به مرتضی تاختند و کلی دلیل ریز و درشت آوردن! مثلاً اینکه هیئات محلات، رقیب ما هستن، مگه یادتون نیست اونا پارسال با ما چیکار کردن؟ ما آبمون با اونا توی یه جوب نمی‌ره! مرتضی ساکت شد؛ درست مثل من، درست مثل حمید... هوای داخل هیأت، سنگین شده بود. احساس خفگی می‌کردم. 🌷 زدیم بیرون، کلی حرف و گلایه واسه زدن داشتم، اما خجالت می‌کشیدم از حمید، از تموم شهدا که عکس‌های قشنگ‌شون روی تابلوی هیأت قاب گرفته شده بود، از صاحب عزا، از مادر سادات... حمید با صدای گرفته گفت: چقدر حالت گرفت وقتی دیدی ما هیأتی‌ها هنوز کار گروهی و تشکیلاتی بلد نیستیم؟ چقدر غصه خوردی هنوز به جای رفاقت، رقابت داریم؟ چشم دیدن همدیگه رو نداریم؟! نفسمو بیرون دادم و گفتم: اگه یه دل سیر بشینم زار بزنم، گریه کنم، خدایی جا داره! چون دشمن در خباثت خودش متحده، اما ما در مسیر حق دچار چند‌دستگیِ این هیأت و اون هیأت هستیم. 🤲 حمید چیزی گفت که تنم لرزید. - سیّد! یه لحظه فکر کن امام‌زمان همه این اتفاقات رو از نزدیک داره می‌بینه، دلش رو به این جوونا خوش کرده، به این هیأتی‌ها، به این مسجدی‌ها، اون‌وقت وقتی این اختلافات رو می‌بینه، چقدر غصه می‌خوره… چقدر دست به دعا برمی‌داره و واسه‌مون دعا می‌کنه… در حالی که ما بیدار نمی‌شیم و همین رویه رو ادامه می‌دیم! 🍂 دلم گرفته بود. با اینکه عاشق پاییزم، کنار حمید چیزایی رو دیده بودم که دوست داشتم به عادت دلتنگی روزای پاییز، زیر بارون، بدون چتر قدم بزنم. گاهی قدم‌زدن و خیس‌شدن زیر بارون می‌تونه تسکین‌دهندهٔ خوبی باشه. دوشادوش حمید، قدم‌زنان طرف بلوار رفتیم. پر بود از دختر و پسرایی که رو نیمکت‌ها، یه جای دنج گیر آورده بودن و داشتن دل می‌دادن و قلوه می‌گرفتن و عابرایی که بی‌تفاوت سرشون توی گوشی بود و بی‌خیال عبور می‌کردند. 🚘 پیرمردی در انتظار ماشین، رو عصاش تکیه داده بود و هیچ‌کس سوارش نمی‌کرد. اما کمی جلوتر، واسه یه دختر جوون چند تا ماشین، زدن کنار و بوق زدن. به حمید گفتم: تا حالا این‌جوری مسائل رو ندیده بودم. فکر می‌کردم امام‌زمان کلی عاشق سینه‌چاک داره و همه‌ش برام سوال بود: چرا آقامون نیاد؟ هر‌وقت اربعین با رفقا به جاده می‌زدم، می‌گفتم: ببین اینجا بالای ۲۲ میلیون عاشق اباعبدالله پای پیاده توی مشایه حرکت می‌کنن. اینا همه‌‌شون عاشق امام زمانن، اما چرا بازم آقا نیومد؟! 🗣 ادامه دارد... 📖 @Mahdiaran
📌 مهمان سه بهار... 🌙 از حوالی خانه‌ای کوچک در سکوت نیمه‌شب مدینه، عطر بهشت می‌وزد جهان با زمزمهٔ آرام فرشته‌هایی که گرد گاهواره‌ای کوچک می‌گردند، در آرامشی عمیق فرو می‌رود ✨ کودکی که بهار، طرحی ناتمام از تبسم دلربای اوست، پلک‌های نازکش را که برهم می‌گذارد، بغض فرشته‌ها می‌شکند 🪻 تولد او، تکرار کبودی یاس است بر شانهٔ دیوارهای مدینه و او، تنها سه بهار را مهمان فصل‌های زمین خواهد بود عشق این فرصت کوتاه بهار را به قربانگاه خواهد برد تا به مدعیان تمنا و انتظار، رسم عاشقی بیاموزد 📖 ؛ ویژه ولادت سلام‌الله‌علیها ✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران) @Mahdiaran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صوت قرائت قرار صبحگاهی منتظران ظهور سرعت مناسب برای قرائت روزانه