eitaa logo
- ﻤَهــديـار .
2.5هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
18 فایل
ــــــــــ ـــــ ـ هوالمُعطی ؛ لَا ضَرَرَ عَلَىٰ رُوْحٍ حَلَّقَتْ بِعْشقِ المَهْدِي ( : ؛ - تحت‌فرمان ِﺣضرت‌حـُجَت³¹³. - کپی؟ اون که واجب ِ"| صلوات‌بفرست‌مؤمن . - اگر که حرفی بود : • https://daigo.ir/secret/843458437
مشاهده در ایتا
دانلود
تقوا يعنی اگه توی جمع همـه گناه می‌کردن تو جوگیر نشـی! یادت باشه که خدایی هسـت و حساب و کتابـی..! 🕊🌱
بهشت‌ارزانی‌ِ‌خوبانِ‌عالم :) بهشتِ‌من‌تماشای‌حسین‌است🙂...
من‌به‌قُربان‌خدا چون‌که‌مَراغمگین‌دید .. بَهرخوشحالی‌مَن‌ دردلم‌انداخت‌تورا :)♥️
حسین‌جان؛ برای‌آدم‌های‌مچاله‌شده ازدردهم‌جا‌داری(:؟🥺
بزرگیِ‌جهان‌رابیخیال‌،من‌آن‌چندوجب‌ ڪنجِ‌بین‌الحرمینت‌راخواهانم🖤:)
ما دور هایمان در این دنیا زدیم ! هیچ چیز و هیچکس ارزش دل بستن نداشت ( : حسین جانم 🫀
◗خواهران ما در حالی کھـ... هدفــ‌🕶ـدار در جامعه حاضر شده اند✨ ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
‏از جمله زنانی که در دوشادوش مردان جنگید، خانم فاطمه نواب صفوی، دختر شهید نواب صفوی‌ است که به همراه گروه چریکی شهید چمران، اسلحه به دست گرفت و تنها زن رزمنده عملیات آزادسازی خرمشهر بود. ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
💚 طلوع کن ای آفتاب عالم تاب ☀️ ای نوربخش روزهای تاریک زمین ای آرام دلهای بی‌قرار ای امام مهربان❤️ طلوع کن و رخ بنما تا در این روزهای سخت اندکی روی آرامش ببینیم و قرار گیرد زمین و زمان🤲 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
چند روز پیش سفری با اسنپ داشتم. (بعنوان مسافر). اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم ، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نگفت و فقط گوش میکرد. صحبتم تموم که شد گفت: یه قضیه‌ای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود. گفتم بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ... (یه فحشی داد) هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم: چطور شده ؟ مسافر گفت : ۸ بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت: حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد. ( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود). حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن. چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه. من پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمیدونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی !!! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اون موقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستیار بخشم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم: دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اون موقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو ۴ میلیون و چهارصد هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بد شانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم. ❣️من هم به حکمت خداوند بزرگ فکر کردم !
🇮🇷 🖼 اولین بانوان شهیده دفاع مقدس