eitaa logo
- ماھ‌ِحرم‌ .
1.6هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
2 فایل
أفتقد زيارتك يا سيدي ؛ خذني إلى الضريح لأعبدك أريدك أن تعلم أنني أريد المحال . - @Information_00 - صلوات بفرست مومن .
مشاهده در ایتا
دانلود
سالگردشون نه
شهید شدن
التماس دعا و التماس تفکر
خدانگهدار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••••😍👇 مادر شهید سعید علیزاده میگفت : سعید ببین.: برو من کاری ندارم یا شهید میشی یا سالم بر میگردی :) من حوصله جانباز ندارم😅🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- ماھ‌ِحرم‌ .
مخصوصا رفیق یعنی :😊😊😊
🌿 آ سد‌مرتضی🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیست ثانیه ب نقطه قرمز نگاه کنید و بعد ب سقف نگاه کرده و پشت سر هم پلک بزنید😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ اےڪاش حرم بودم و مهمان تو بودم مهمان توسفره احسان تو بودم یڪ پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاسٺ اے ڪاش ڪہ زوارخراسان تو بودم السلام علیڪ یا علی بن موسی الرضا(ع)✋
زیر بار نمی رفتم.میگفتم نه پزشک قانونی میام نه پیش حاکم شرع. یکی از دکترا گفت اگر جای تو بودم تسلیم هیچ کدوم از اینا نمی‌شدم جز تسلیم خود خدا. می‌دانستم آن کسی که این بچه را آفریده ،میتواند نجاتش بدهد.چون روح در این بچه دمیده شده بود ،سقط کردن را جرم می‌دانستم.اگر تن به اینکار میدادم تا آخر عمر خودم را نمی بخشیدم. اطرافیان میگفتن شما هنوز جوونین و فرصت دارید.با هر تماسی بهم میریختم ،حرف و حدیث ها کشنده بود. حتی یکی از پزشک ها وجهه مذهبی مان را زیر سوال برد.خیلی مارا سوزاند،با عصبانیت گفت:شما ها که میگین حکومت جمهوری اسلامی باشه،شما ها میگین جانم فدای رهبر،شما ها میگین ریش،میگین چادر،اگه اینا نبود می‌تونستم تو همین بیمارستان خصوصی کارو تمام کنم.شما ها که مدافع این حکومتید،پس تاوانش هم بدین .داشت توضیح می‌داد که میتوان بدون نامه پزشکی قانونی و حاکم شرع بچه را بندازد.نگذاشتیم جمله اش تمام شود،وسط حرفش بلند شدیم آمدیم بیرون‌. خودم را در اتاقی زندانی کردم.تند تند برایمان نسخه جدید می‌پیچیدند . گوشی ام را پرت کردم گوشه ایو سیم تلفن را کشیدم بیرون، به پدر مادرم هم گفتم:اگه کسی زنگ زد احوال بپرسه گوشی رو برام نیارید ‌. ادامه دارد...
هر هفته باید میومد یزد.بیشتر اذیت میشد،هم نگران من بود، هم نگران بچه. حواسش دست خودش نبود،گاهی بی هوا از وسط پیاده رو می‌رفت وسط خیابان.مثله دیوانه ها. به دنبال نقطه ای میگشتم ببینم ببینم چرا این داستان تلخ برای ما پیش آمده است؟ دفتر هیچ مرجعی نبود که زنگ نزنیم.حرف همشان یک چیز بود،در گذشته دنبال چیزی نگردید،بالاترین مقام دست خدا تسلیم بودنه‌ در علم پزشکی راهکار برای این موضوع وجود نداشت. یا باید بچه را خارج کنند و در دستگاه بگزارند یا باید همینطور بماند.دکتر می‌گفت در طول تجربه پزشکی ام به چنین موردی برنخورده بودم.بیماری این جنین خیلی عجیبه.عکس العملش از بچه طبیعی بهتره ولی از اونطرف چیزایی رو میبینم که طبیعی نیست.هیچ کدوم از علائمش باهم همخونی نداره. نصف شب بود که احساس درد شدیدی کردم.پدرم مرا زود رساند بیمارستان.نبود محمد حسین بیشتر از درد آزارم میداد. دکتر فکر میکرد بچه مرده است،حتی در سونوگرافی ها گفتند ضربان قلب نداره.استرس و نگرانی افتاده بود به جانم که وقتی بچه به دنیا میاد،گریه می‌کنه یا نه. دکتر به هوای اینکه بچه مرده است سزارینم کرد.هرچه را که در اتاق عمل برایم اتفاق می‌افتاد متوجه می‌شدم.رفت و آمد ها و شنود های دکتر وپرستار ها. در بیابان بود.میگفت انگار به من الهام شد.نصف شب زنگ زده بود به کوشیه مادرم گفته بود بستری شده .همان لحظه بدون اینکه برگه مرخصی امضا کنه ،راه افتاده بود سمت یزد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ۶۲۳۶پیام ناخوانده داریم...🔗 ولی بااین وجود،باز هم بیهوده توی فضای مجازی میچرخیم.........😞
【• 😂 •】 . . رفتم اسم بنویسم براے اعزام به جبهه؛گفتند سنّت ڪمه🤨😢 . یه ڪم فڪر ڪردم راهۍ به ذهنم رسید...🤓😃 ⤵️ رفتم خونه و شناسنامه خواهرم رو برداشتم🙊 . « ه » سعیده رو با دقت پاڪ ڪردم شد سعید🤩😜 . این بار ایراد نگرفتند و اعزامم ڪردند😎💪 هیچ ڪس هم نفهمید😅 ⤵️ از آن روز به بعد دو تا سعید توے خونه داشتیم..😌🙈 . .