#پای_درس_ولایت
💠امام خامنه ای مدظله العالی:
🔅«فرد منتظِر باید همواره خصوصیات و ویژگیهای لازم دوران ظهور رو در خودش تقویت کنه و این انتظار به گونهای ست که از یک طرف، هیچگاه نباید آن را “طولانی مدت” تصور کرد و از طرف دیگر هیچگاه نباید آن را “بسیار نزدیک” دانست»
🗓 در دیدار با اساتید، کارشناسان، مؤلفان و فارغالتحصیلان تخصصی مهدویت ۹۰/۴/۱۸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👌ابتدا نگاهمان را نسبت به #نماز تغییر دهیم و انتظارمان را از نماز خوب به یک انتظار معقول و دستیافتنی تبدیل کنیم.
👈نماز در مرحلهٔ اول، عشقبازی با خدا نیست❌
نماز در ابتدا، سختی دادن به خود است✅
نه رسیدن به لذت معنوی!
👈در ابتدا، بنا نیست تو از نماز لذت ببری
👈بناست تو خوب نماز بخوانی
👈تا خدا از نماز تو لذت ببرد و خوشش بیاید
👈بعد که خوشش آمد، ممکن است انشاءالله با تو رفیق شودو تورا بغل بگیرد
👈و کم کم همه چیز درست شودو لذت هم ببری
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌼 امام موسی کاظم علیهالسلام
🌷 اِنّ صِغارَ الذّنُوبِ وَ مُحَقَّراتِها مِن مَكاَئِدَِ ابليسَ يُحقِّرُها لَكُم وَ يُصَغِّرُها فِی اَعيُنِكُم فَتَجتَمِعُ وَ تَكثُرُ فَتُحبِطَ بِكُم 🌷
🍀 گناهان صغيره و کوچک
از نيرنگهای ابليس است
او آنها را در نظر شما حقير و کوچک
جلوه میدهد تا رفته رفته روی هم
انباشته و بسيار شوند
و در نهايت شما را در غرقاب خود
به هلاکت برساند.🍃
📗 تحفالعقول، صفحه۴۱۳
🌺🌹🌺
🌺 🌺
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
#کتاب_مرتضی_و_مصطفی 📚
#قسمت_یازدهم
#فصل_اول شما که ایرانی هستی.
خاطرات خود گفته ی شهید_مرتضی_عطایی🎙
رفتم به آن دو نفر دیگر رو انداختم، آنها هم همین جواب را دادند و قبول نکردند. در همین گیر و دار، یاد گذرنامه افغانستانی که داشتم افتادم✌️. قضیه بر می گشت به ۱۳سال پیش😉. من به اقتضای شغلم که تاسیسات بود سه بار به حج عمره مشرف شده بودم. یکی از رفقایی که با او به حج رفته بودم، بهم گفت:«فلانی! اگر گذرنامه غیر ایرانی داشته باشی، سفارت عربستان راحت برای حج تمتع ویزا می ده😄!»
برای رفتن به حج تمتع بعد از ثبت نام، حداقل باید ۱۰ سال در نوبت قرار می گرفتی تا اسمت در بیایید😢. خیلی هم آرزو داشتم به حج واجب بروم. از آن دوستم پرسیدم :«چه جوریه؟! چی کار باید بکنم؟!» گفت:«اگه میتونی یه گذرنامه افغانستانی ای، عراقی ای، چیزی جور کن، من ویزاش رو برات می گیرم.»
با یک کارگر افغانستانی به نام «سید محمد» حدود ۸ سال کار می کردم و او را خوب می شناختم . همان ایام کار تاسیسات و لوله کشی یک ساختمان🏢 چهار طبقه دستم بود. فردا صبح سر ساختمان🏢 به سید محمد گفتم:« سید محمد! یه گذرنامه افغانستانی می خوام میتونی برام جور کنی؟». گفت:« ها! می تونم، پول بده برات جور کنم😉.» پرسیدم:«چقدر؟» گفت:« صد هزار تومن💵 بده با یه عکس برات ردیف می کنم👌 .»
سال ۱۳۸۰ صد هزار تومان خیلی بود. با اینکه سید محمد را خوب می شناختم، اما باز ته دلم گفتم:«این کارگره! ممکنه صد تومنُ بگیره و دیگه از فردا پیداش نشه😣.»با این حال دلم را زدم به دریا و گفتم توکلت علی الله ، صد هزار تومان پول به همراه یک قطعه عکس خودم و خانمم دادم به سید محمد. اما از آن پول دل کندم و گفتم این حالا یک حرفی زد، نمی شود زیاد روی حرفش حساب باز کرد 😕.
دو روز بعد سید محمد گذرنامه به دست آمد سر ساختمان🏢، آن هم گذرنامه اصل مو لای درزش نمی رفت😌.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔺منبع: کتاب #مرتضی_و_مصطفی
دم عشق دمشق
🔺انتشارات: یا زهرا