eitaa logo
سید محمود کوچک خراسانی
591 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
87 فایل
بسم الله و بالله و علی مرضات الله🌿✌🏻 فضایی برای نشر معارف #قرآن و #اهل البیت علیهم‌السلام و مطالبی از جنس طلا❤️🌱 #بصیرت و بینش عمیق و صحیح لازمه دینداری و نجات بخش از #فتنه هاست. 👤ارتباط با من: 📍 @seyed_mahmood_khorasani
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد گرانقدر حجت‌الاسلام (سید مهدی ) است؛ نه آور! انتظار آرزوهای خیالی و توهمی نیست، به شدن است! انتظار آستانه تحمل آدمی را بالا می‌برد! انتظار است؛ نه نادانی! انتظار ابزار تحمیق و تخدیر عوام نیست؛ و است! انتظار ادبیات جهان را تحت تأثیر شگرفی قرار داده است! انتظار استعدادها را آشکار می‌سازد! انتظار ایستادن امیدوارانه است؛ نه نشستن مأیوسانه! انتظار راسخ است، نه تردید! انتظار با تخدیر، خمودی، رکود، ایستایی و توقف بيگانه است! انتظار با شور، ، و همراه است! انتظار با صبوری و شکیبایی آشنا و همدم است! انتظار به روز شدن است؛ نه فسیل شدن! انتظار است نه توقف! انتظار ساختن است؛ و نه فقط سوختن! انتظار محبوب است با چشم دل! انتظار شیعه را چون رگه‌ای از آب شیرین در سیلاب گل‌آلود تاریخ امیدوارانه به پیش برده است! انتظار است نه دکّان! انتظار قساوت را به رقت، بی‌رحمی را به مهر تبدیل می‌کند! انتظار است نه مخدر! انتظار محرک انسان به سوی آینده‌ای بهتر است! انتظار میزان اضطراب و استرس را کاهش می‌دهد! انتظار و را زیباتر می‌کند! 📌آرمان | eitaa.com/joinchat/3238723601C0f7067962d
درخواست فراموش شده از ریان بن صلت روایت است که: وقتی اراده عراق و عزم وداع حضرت را نمودم در خاطر خود گفتم چون که با ایشان وداع کنم از حضرتش پیراهنی از جامه‌های تنشان بخواهم تا مرا در آن دفن کنند و درهمی چند بخواهم از مال خودشان که برای دخترانم انگشترها بسازم، چون هنگام وداع رسید، گریه و اندوه از فراق با حضرتش غلبه کرد بر من و فراموش کردم که آنچه را می‌خواستم را درخواست کنم. چون بیرون آمدم حضرت مرا صدا زدند که یا ریان! باز گرد؛ بازگشتم به من فرمودند: آیا دوست نمی‌داری که درهمی چند ترا دهم تا برای دختران خود انگشترها سازی؟ آیا دوست نمی‌داری که پیراهنی از جامه‌های تن خود به تو بدهم تا ترا در آن کفن کنند چون عمرت به سر آید؟ گفتم: یا سیدی! در خاطرم بود که از شما بخواهم، اندوه شما بازداشت مرا، پس بلند کردند وساده را و پیراهنی بیرون آوردند و به من داده و بلند کردند جانب مصلی را و درهمی چند بیرون آوردند و به من دادند، شمردم سی درهم بود.