eitaa logo
آوای هور
202 دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
39.7هزار ویدیو
378 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻عکس یادگاری سربازان آلمانی با سرهای مردم نامیبیا 🔹 سال ۲۰۲۱ و بعد از حدود صد سال از دوران استعمار نامیبیا (۱۸۸۴ تا ۱۹۱۵) آلمانی‌ها پذیرفتند که بیش از ۱۰۰ هزار نفر از مردمِ دو قبیله هیررو و ناما را قتل عام کرده‌اند.
51.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌🔶 «نه لوح و نه قلم بود...» 🔹حاج محمود کریمی (ع)
🔴 ۶۰ درصد فرمانداران دولت روحانی همچنان بر مصدر امورند/ زمان «تغییر» نرسید؟ 🔹 به اعتقاد ناظران سیاسی، عدم تغییر در بدنه مدیریتی دولت بخصوص مدیرانی که با ناکارآمدی و سستی در وظایف محوله سهم مؤثری در به وجود آوردن شرایط فعلی کشور داشتند و به تعبیری از بانیان وضع موجود کشور هستند، می‌تواند به پاشنه آشیل دولت سیزدهم تبدیل شود. 🔹 به عنوان مثال تغییرات در سطوح فرمانداران شهرها بسیار ناچیز بوده است، از این رو انتظار می‌رود فرماندارانی که به عنوان نماد وضعیت ۸ سال گذشته در دولت «تدبیر و امید» شناخته می‌شوند تغییر کنند و پس از گذشت ۶ ماه از فعالیت دولت سیزدهم، مدیران همراه و همسو با دولتمردان بر کرسی فرمانداری‌ها و سایر مناصب قوه مجریه بنشینند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️ شعری زیبا در وصف حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام از جناب فراز ملکیان . . .
دلواپسي‌هاي پدر - ۱ "هاشم مرقال" که بر زمين افتاد، در لشکر اميرمؤمنان(ع) غوغا شد. هاشم از فرماندهان شجاع لشکر امام در نبرد صفين بود و شهادت او مي‌توانست روحيه لشکريان را تضعيف کند. اما پسر اين فرمانده شجاع بي‌درنگ از جا برخاست و سخناني گفت سخت نافذ. بي‌ترديد بهتر از اين نمي‌شد از پدر تجليل کرد. «اگر هرگز ثواب و عقاب و بهشت و جهنمي نبود، همانا جهاد در کنار علي برتر از جنگ در کنار معاويه پسر جگرخوار بود». يعني که «بابي انت و امي يا اميرالمؤمنين». پدر و مادرم به فداي تو اي پدر خوب همه امت! اما تنها او نبود که به فضيلت و شرافت علي‌بن ابيطالب شهادت مي‌داد. مردم، بسيار از خليفه دوم شنيده بودند «عجزت النساء انَ يلدن مثل علي بن ابي‌طالب. زنان ناتوانند که مانند علي را به دنيا آورند»، «خدايا مرا در برابر مشکلي قرار نده که پسر ابوطالب نباشد» و «لولا علي لهلک عمر»؛ همچنان که از خليفه سوم شنيده بودند «لولا علي لهلک عثمان». تاريخ در سينه خويش گفت‌وگوي دو تن از سران جريان «بني سهم» را ثبت کرده، آنجا که عمروعاص به معاويه گفت «عرب هرگز تو را همسان و هم‌سنگ علي نمي‌داند. علي به رموز نبرد آشناست و در قريش نظيري براي او نيست. او به حق، صاحب حکومتي است که در دست دارد مگر اينکه بر او ستم کني و حق را از او سلب کني... به خدا سوگند تو و علي هرگز در شرف و فضيلت يکسان نيستيد. براي نبرد با چنين فرد با فضيلتي چه بهايي مي‌پردازي تا با تو همگام شوم؟ من امارت مصر را مي‌خواهم»! و هم او بود که در صفين به ياران اميرمؤمنان اشاره کرد و گفت «اين گروه با هدفي آسماني به ميدان آمده‌اند و باکي از مرگ (شهادت) ندارند». پس چاره چه بود؟ اختلاف افکندن و فشل کردن اين سپاه قدرتمند. محبتي که مولاي متقيان در ميان مردم روشن‌ضمير برانگيخت، دو سويه بود. چه اينان در شروع بيعت با حضرت ديدند که وقتي سياستمداران حرفه‌اي براي پيروزي و استقرار حکومت، دعوت به مماشات با دريافت‌کنندگان امتيازات ويژه از قدرت و ثروت بيت‌المال کردند، پاسخ سرزنش‌آميز امام را ‌شنيدند «آيا مرا امر مي‌کنيد که پيروزي را با ستم بر مردم تحت ولايت خود بجويم؟» (خطبه 126 نهج‌البلاغه). تاريخ بر سينه دارد که پدر امت چگونه با محرومان و پابرهنگان همدردي کرد و از شنيدن هم‌سفرگي حاکم بصره با اشراف چنان به هم ريخت که دست به قلم برد و نوشت: «همانا امام شما به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرده است... هوا و هوس هرگز بر من چيره نخواهد شد و حرص و آز مرا به انتخاب خوراک نيکو وادار نخواهد ساخت در حالي که شايد در حجاز يا يمامه کسي حسرت گرده ناني ببرد و هرگز سير نخورد. يا من سير بخوابم و پيرامون من شکم‌هايي گرسنه يا جگرهايي سوخته باشند؟!... آيا به اين بسنده کنم که گويند اميرمؤمنان است و در ناگواري‌هاي روزگار شريک آنان نشوم يا در سختي‌هاي زندگي اسوه‌اي براي آنان نباشم؟» (نامه 45 نهج‌البلاغه) اين‌گونه پدرانه و غمگسارانه زيستن، اگر جاذبه‌هاي نيرومندي با خود دارد، دافعه‌ها و دشمني‌هاي قدرتمندي نيز با خود مي‌آورد. اشعث‌بن قيس والي آذربايجان وقتي نامه حضرت را دريافت کرد که مرقوم فرموده بود «اين منصب طعمه نيست بلکه امانتي آويخته به گردن توست»، گفت اين نامه مرا به وحشت انداخته، او ثروت و قدرت آذربايجان را از من خواهد گرفت، پس چه بهتر که به معاويه بپيوندم! آري شرافت و عدالت و فضيلتي که اميرمؤمنان پاي آن ايستاده بود، هزينه داشت و هرکس پاي آن نمي‌ايستاد. امام اين را مي‌دانست که فرمود «انّ امرنا صعبُ، مستصعب... همانا کار ما دشوار است و دشوار مي‌آيد و سنگيني آن را نمي‌تواند تحمل کند مگر بنده‌اي که خداوند قلب او را براي ايمان آزموده است و نمي‌توانند پذيرنده گفتار ما باشند مگر سينه‌هاي امانتدار و خردهاي استوار». (خطبه 189 نهج‌البلاغه). 💢ادامه دارد💢 @IMANI_mohammad
دلواپسي‌هاي پدر -۲ امام در تفسير آيه شريفه «ما جعل‌الله لرجل من قلبين في‌جوفه» مي‌فرمود «محبت ما و محبت دشمنان ما در يک سينه جمع نمي‌شود». آنان که پاي فلسفه حيات و سياست امام ماندند، مانند خود حضرت مصداق آيه شريفه 207 سوره بقره بودند. «و من‌الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله». همين بي‌همتايي در بندگي پروردگار بود که سبب مي‌شد پيامبر(ص) در کارزار رعب‌انگيز خندق و در محاصره سخت دشمن شهادت دهد «برز الايمان کله الي‌الشرک کله. ايمان با تماميت خويش در برابر تماميت شرک به ميدان آمده» و پس از به زمين زدن پهلوان سپاه احزاب توسط علي عليه‌السلام اعلام کند «ضربهًْ عليٍ يوم‌الخندق افضل من عبادهًْ الثقلين». چند گروه بي‌طاقت و ناشکيب، امت را از مهرباني‌هاي سرشار چنين پدر دلسوزي محروم کردند. 1-جريان معارضي که حق را مي‌شناختند و به خاطر دنياطلبي از همان آغاز در مقابل جبهه عدالت ايستادند و جبهه باطل و ظلم را تشکيل دادند 2-جرياني که حق و باطل را مي‌شناختند و با جبهه حق همراه بودند ولي در ميانه راه به درد بي‌درمان زياده‌طلبي و امتيازخواهي گرفتار آمدند و با چاشني تکبر و استکبار که مرض اصلي گروه اول بود، دچار ارتجاع و انقلاب به عقب شدند و جبهه اول آنان را سپر بلا و آلت دست خود قرار داد. 3-جرياني که شناخت عميقي از حق و باطل نداشتند و به اعتبار خيانت برخي سران خود، در زمين دشمن بازي کردند. ضعف در امام‌شناسي و دشمن‌شناسي و بصيرت، آنها را در بحبوحه جنگ صفين به حربه برنده در دست دشمن تبديل کرد. اين 3 فرقه، دشواري‌هاي هميشگي برپايي حق و مزاحمان اصلي در نوشاندن جرعه عدالت به توده‌هاي مردمند. يکي از نامه‌هاي تکان‌دهنده حضرت، خطاب به يار باوفاي خويش، کميل بن زياد نخعي است که همواره در خدمت امام ماند اما در امارت هيت به‌جا عمل نکرد. اميرمومنان در نامه 61 خطاب به کميل عباراتي درس‌آموز براي همه دوستداران مسئوليت‌شناس مي‌نويسد. «تضييع و تباه کردن انسان کاري را که به او سپرده‌اند و برعهده گرفتن کاري که برعهده ديگران مي‌باشد، ناتواني وي و انديشه‌اي ناقص است. تاخت و تاز به اهل قرقيسيا و رها کردن مرزهايي که تو را به حفظ آن گمارده‌ايم، و کسي نيست آن را پاسداري کند و سپاه دشمن را باز دارد، نشانه نارسايي انديشه و تدبير است. تو پلي شده‌اي براي هر دشمني که بخواهد به دوستانت بتازد و غارت کند، نه شانه‌اي استوار داري و نه هيبتي و نه مرزي را تواني بست و نه شوکت دشمن را تواني شکست و نه مردم ملک خويش را تواني که بي‌نياز کرد». کميل که از ياران شريف و کم نظير اميرمومنان است. اما پل شدن دوستان در خدمت دشمن و عدم شناخت و اهتمام کافي نسبت به مسئوليت، رنج ديرين اولياي حق در طول تاريخ بوده است. نامه‌هاي پدر مهربان امت، هر کدام باب تازه‌اي در فلسفه حيات سياسي مي‌گشايد؛ چه آنجا که خطاب به اسود بن قُطبه فرمانده لشکر جلوان يادآور شد «بدان که دنيا خانه ابتلا و آزمايش است و هم‌نشين آن به اندازه ساعتي فراغت پيشه نمي‌کند مگر آن که همان فراغت- و مشغول امر مهمي نشدن- تبديل به حسرتي براي وي در روز قيامت مي‌شود» (نامه 59)؛ چه هنگامي که از طلحه و زبير خواست «شما دو پيرمرد! برگرديد از تصميم خويش که امروز بزرگ‌ترين کار شما، عار و شرمندگي است قبل از اين که عار و آتش با هم جمع شود» (نامه 54)؛ و چه آن روز که به معاويه يادآور شد «خداوند سبحان دنيا را براي بعد از آن قرارداد و اهل دنيا را در آن مبتلا کرد تا معلوم کند کدام نيکو عمل‌ترند. و ما براي دنيا آفريده نشده‌ايم. ما را فرمان نداده‌اند که براي دنيا بکوشيم و جز اين نيست که ما را در دنيا قرار داده‌اند تا با آن بيازمايند. و همانا خداوند مرا با تو و تو را با من مبتلا و آزمايش کرد و يکي از ما را حجتي بر ديگري قرارداد» (نامه 55)؛ و «ما و شما بر همان الفت و جماعتي بوديم که يادآور شدي اما ديروز بين ما و شما جدايي انداخت اينکه ما ايمان آورديم و شما کافر شديد. و امروز فاصله مي‌اندازد اينکه ما استقامت ورزيديم و شما- بعد از ايمان ظاهري- دچار فتنه شديد و از حق انحراف پيدا کرديد» (نامه 66 نهج‌البلاغه). 💢ادامه دارد💢 @IMANI_mohammad
دلواپسي‌هاي پدر -۳ اگر به خاطر خيانت منذربن جارود در امانت نهيب زد «دنياي خود را با ويران کردن آخرت خويش آباد مي‌کني و با گسيختن از دين، به عشيره خويش مي‌پيوندي. اگر گزارشي که درباره تو درست باشد، شتر خانواده و بند کفشت از تو بهتر است. و هر کس به صفت تو باشد، اهليت اين را ندارد که با او بتوان مرزي را پاسداري کرد يا امري را جاري ساخت يا جايگاهي براي او قائل شد يا در امانتي شريک گردانيد» (نامه 71)؛ به همان سياق به ابن‌عباس آموخت که چگونه در گستره زندگي، رفتار شايسته و ناشايست را دسته‌بندي کند. «نبايد نزد تو بهترين چيزي که از دنيا به آن نايل مي‌شوي، رسيدن به لذتي يا فرو نشاندن آتش غيط و خشم باشد بلکه بايد فرو نشاندن آتش باطل يا زنده کردن حق سرلوحه همت تو قرار گيرد و بايد که شادماني تو به آن چيزي باشد که پيش فرستاده‌اي و غم و تاسف تو به آنچه باقي مي‌گذاري» (نامه 66 نهج‌البلاغه). و از همان آموزش‌هاي ناب بصيرتي که مي‌تواند شاخص تشخيص‌هاي بزرگ باشد، نامه 69 به حارث همداني است. «بپرهيز از هر عملي که انسان را در نفس خويش راضي کند اما براي عموم مسلمانان ناخوشايند باشد. و بپرهيز از هر عملي که در پنهان انجام شود اما در علن و آشکار از آن عمل شرمنده شوند. و برحذر باش از هر کاري که چون از آن پرسش کنند، صاحب آن انکار يا عذرخواهي کند...». اگر پيامبر(ص) فرمود من و علي پدران اين امتيم، تمام دلواپسي و نگراني اميرمؤمنان اين بود که در منازعه و اختلاف ميان مسلمين، سفيهان و فاجران دست به يکي کنند. حضرت هنگامي که مالک را به امارت مصر مي‌فرستاد، خطاب به مردم آن ديار نوشت «هنگامي که پيامبر(ص) درگذشت، مسلمانان در امر حکومت دچار اختلاف شدند. به خدا سوگند هرگز در خاطرم نمي‌گنجيد که عرب، خلافت را از اهل بيت پيامبر دريغ کنند... به خدا سوگند اگر با اهل باطل روبرو شوم و من تنها باشم و آنها روي زمين را پر کنند، هيچ هراسي ندارم... اما دلواپسي و اندوه من از اين است که سفيهان و فاجران (بي‌خردان و تبهکاران) زمامدار امور شوند؛ بيت‌المال را دست به دست کنند، بندگان خدا را به بردگي بگيرند، با صالحان بجنگند و با فاسقان و مجرمان حزب تشکيل دهند... که اگر اين گونه نبود فراوان شما را برنمي‌انگيختم و توبيخ نمي‌کردم و فرا نمي‌خواندم و تشويق (به جهاد) نمي‌کردم و اگر سرپيچي مي‌کرديد، رهايتان مي‌کردم. آيا نمي‌بينيد سرزمين‌هاي تحت تصرف شما رو به نقصان مي‌رود؟... براي جهاد با دشمنانتان بسيج شويد- خدا شما را رحمت کند- و روي زمين سنگيني نکنيد که در اثر اين کار، در ذلت و ستم غوطه‌ور شويد و نصيب شما نقصان پذيرد. انّ اخا الحرب الأرق و من نام لم ينم عنه. همانا مرد جنگي بيدار است و هر کس بخواب رود، دشمن به خواب نمي‌رود و از او غافل نمي‌شود». (نامه 62 نهج‌البلاغه) ... امروز روز میلاد اميرمؤمنان، روز پدر است. اين روز بر همه پدران غمگسار فرزند، بر پدر مهربان و دلسوز امت حضرت اباصالح المهدي مبارک! حق است که به محضر مولاي متقيان(ع) و امام زمان(عج) از صميم دل و با مشتاقي تمام عرض کنيم بابي انتم و امي... يا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انّا کنّا خاطئين... ♦️پدر! روزت مبارک. @IMANI_mohammad
خط‌شکن... مانند پدر - ۱ 1- فرزندان معمولا نسبتی به پدر می‌رسانند و رنگ و بویی از او دارند؛ راست گفته حکیم فردوسی که سرود «پسر کو ندارد نشان از پدر- تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر». خداوند هنگامی که در آن تلاطم سهمگین طوفان، تعلق خاطر حضرت نوح به پسر سرکشش را دید، فرمود «انه لیس من اهلک. انه عمل غیرصالح. او از خاندان تو نیست؛ او عمل ناصالح است». اگر پیامبر اعظم(ص) فرمود «انا و علیٌ اَبَوا هذه الاُّمهًْ. من و علی پدران این امت هستیم»، ما چه نسبتی به این پدران می‌رسانیم؟ 2- خداوند درباره حال و روز پیامبر اعظم(ص) نسبت به امت فرمود «عزیزٌ علیه ما عَنِتُّم. سخت و سنگین است بر او هر آنچه شما را رنج می‌دهد» و «ای پیامبر! نزدیک است خود را به خاطر مردم به هلاک افکنی». در زیارت روز مبعث نیز خطاب به امیر مومنان(ع) عرض می‌کنیم «کنتُ للمومنین اباً رحیماً اذ صاروا علیک عیالا... برای مومنان پدری مهربان بودی هنگامی که خانواده و عائله تو شدند، پس بر دوش کشیدی بارهای سنگینی را که از تحمل آن ناتوان شدند. و صیانت کردی هر آن‌چه تباه کردند یا اهمال ورزیدند. و کمر همت بستی آن هنگام که ترسیدند. و بلندهمت و شکیبا بودی زمانی که جزع و فزع کردند. و بر کافران، عذاب‌ریزان و سرسخت و خشمگین بودی و برای مومنان، باران رحمت». پدران راستین این‌گونه‌اند؛ کانون عاطفه و سپر بلا برای خانواده و فرزندان؛ و کانون غیرت و غضب و قاطعیت در مقابل اغیار و کینه‌جویان. 3- فرزند صاحب‌فهم، حتی اگر کوتاهی و خطایی هم مرتکب شده باشد و مورد عتاب و مواخذه قرار گیرد، تاب و طاقت دوری گزیدن از پدر را ندارد. به قول حافظ «جور از حبیب خوشتر، کز مدعی مدارا». معاذالله که پدر مهربان امت، جور و جفایی بکند، اما می‌توان گفت «اخم از حبیب خوشتر، کز مدعی مدارا». ما را اگر به سیره و سبک زندگی و حکمرانی امیر مومنان علیه‌السلام مواخذه کنند یا با ریزبینی بسنجند، هزار بار شرف دارد به اینکه به سیاق حکمرانی ماتریالیست‌های غرب یا شرق بسنجند و تحسین و تجلیل کنند. آیا شجاعتش را داریم، خود را به پدر مهربان امت بعد از پیامبر(ص) عرضه کنیم و بر ترازوی او وزن شویم؟ و آیا همتش را داریم که عتاب شویم اما همت به جبران کنیم؟ یا خدای ناکرده چنان- مانند برخی انقلابیون سابق و دنیازده و راه کج کرده- بر باطل لجاجت می‌کنیم تا در زمره «لیس من اهلک. انه عملٌ غیرصالح» درآییم؟ سوال سختی است، به گدازندگی آتش کوره که طلا را در آن فرو برند تا ناخالصی‌اش بریزد و عیار واقعی آن نمودار گردد. 💢ادامه دارد @IMANI_mohammad
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد... 🔹بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست ♦️ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تابانم آرزوست 🔹... والله که شهر بی تو مرا حبس می‌شود آوارگیّ کوه و بیابانم آرزوست ♦️زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست 🔹زین خلق پرشکایت و گریان شدم ملول آن های و هوی و نعره مستانم آرزوست ♦️... گوشم شنید قصه ایمان و مست شد کو قسم چشم، صورت ایمانم آرزوست 💢مولوی @IMANI_mohammad
خط شکن ... مانند پدر -۲ 4- کم پیش آمده که حضرت ابوتراب(ع) از خود بگوید. اما آن‌جا که والی منصوب او (عثمان‌بن حُنیف) بر سر سفره اشراف نشست و برای ساعاتی از پابرهنگان و مستضعفان غافل شد، در مقام عتاب نوشت «برای هر مامومی امامی است که به او اقتدا می‌کند و از دانش او نور می‌گیرد. بدانید امام شما از دنیا به دو جامه فرسوده و از خوراک آن به دو قرص نان بسنده کرده است». بلافاصله فرمود «بدانید که شما توانایی چنین قناعتی را ندارید» اما تکلیفی را که می‌دانست طاقت آن را داریم، از ما- همه فرزندان و پیروان خویش- مطالبه کرد؛ «ولکن اعینونی بورع ٍ و اجتهادٍ و عفهٍْ وسداد. اما مرا یاری کنید [و می‌توانید؛ که اگر نمی‌توانستید مطالبه نمی‌کردم] با پارسایی و سخت‌کوشی و پاکدامنی [بلکه پرهیز از همه حرام‌ها در مقام قدرت و امکان[ و درستکاری (محکم و استوار انجام دادن کارها». (نامه 45 نهج‌البلاغه) 5- توده مردم بی‌پشت و پناه؛ یا اشراف و متنفذان و خواص زیاده‌خواه؟ هیچ حاکم و صاحب منصبی نیست که به این دو راهی سخت برسد و بتواند هر دو مسیر را با هم طی کند. توده مردم معمولاً سر و زبان و بسط یدی ندارند تا حق خویش را بخواهند یا زبان به اعتراض بگشایند و حق خود را بستانند؛ برعکس خواص زیاده‌طلب و گردن کلفت و پر هیاهو. پدر ما امیر مؤمنان(ع) هر قدر در مقابل گردن کلفت‌ها، شجاع و نستوه و نفوذناپذیر بود، در قبال مردم بی‌پشت و پناه، تواضع می‌کرد بلکه تمام عمر، خدمتگزاری و پیشمرگی‌شان را کرد. در خلوت با خواص یا مشاوران- آنجا که مردم نبودند و چشم و گوششان به اتاق‌های مذاکره و تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی قد نمی‌داد- می‌شنید که می‌گویند «دست‌کم اجرای حق را عطف به گذشته‌ها نکن؛ شتر دیدی ندیدی! اغماض کن تا فلان و بهمان نیز به تأیید حکومت نوپای تو برخیزند» اما برمی‌آشفت و می‌فرمود «آیا به من امر می‌کنید پیروزی را با ستم بر رعیتی که بر آنها حکومت دارم، طلب کنم. به خدا سوگند تا دنیا دنیاست چنین نخواهم کرد» (خطبه 126 نهج‌البلاغه). اما این منطق را فقط برای دیگران جاری نکرد، که حتی حرارت آتش را به برادر فقیرش عقیل هم چشاند. مردی چنین رها شده از قید و بندها، می‌توانست بدون لکنت، در مقابل دعوت مفسدان و زراندوزان و رندان سیاست برای ائتلاف بگوید «و ما کنتُ مُتخذ المضلّین عَضُداً. من گمراهان را به یاری نمی‌گیرم». 6- مالک اشتر را که به امارت مصر می‌فرستاد، دو سفارش به او کرد؛ یکی درباره توده مردم و دیگری خواص. فرمود «مهربانی و محبت و نرمی با مردم را در قلبت جاری کن و با آنان مانند درنده خونخواری نباش که خوردن آنها را غنیمت می‌شمارد؛ چرا که مردم دو گروهند؛ اِمّا اَخٌ لک فی‌الدّین او نظیرْ لک فی‌الخلق. یا برادر دینی تو هستند و یا مانند تو در آفرینش» (نامه 53 نهج‌البلاغه). 💢ادامه دارد @IMANI_mohammad
خط شکن ... مانند پدر -۳ 7- علی(ع) اگر اصرار نمی‌کرد، که بر قبیل ولید ابن عقبه ابن ابی‌معیط (والی کوفه و برادر رضاعی خلیفه سوم) به خاطر شرابخواری، حد الهی را جاری سازد یا بیت‌المال به غارت رفته را از امثال مروان و ولید بازپس بگیرد یا از ریختن بیت‌المال در آغوش بیعت کنندگانی چون زبیر و طلحه امتناع نمی‌کرد، لابد کار به فتنه و جنگ جمل نمی‌کشید. می‌گفتند دشمن‌تراشی نکن. اما در چنان رویکردی او دیگر امیر مؤمنان و پناه پابرهنگان نبود، که فرمود «آیا به این بسنده کنم که گویندامیر مؤمنان است و در ناگوار‌های روزگار، شریک و اسوه‌ای برای مردم ضعیف نباشم و مانند چهارپایان سپری کنم؛ در چنان حالتی چشم علی روشن باد که بخواهد به شیوه چرندگان زندگی کند»! این چنین بود که به اصرار، مجازات الهی را بر ولید جاری کرد حال آن که می‌فرمود «قریش بعد از این من را جلاد خواهد خواند». قاطعیت بر سر احکام الهی و حقوق عمومی، هزینه داشت و ترور شخصیت و متهم شدن به خشونت و جلادی و سخت‌گیری و سیاست‌نشناسی و بی‌ذکاوتی و حتی جنایت و ترور (دروغ کشتن خلیفه!) کمترین آن بود. اما او مصداق اتمّ این آیه الهی بود که «یا ایهاالذین آمنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی‌الله بقوم یحبّهم و یحبّونه، اذلهًْ علی‌المؤمنین اعزهًْ علی‌الکافرین یجاهدون فی‌سبیل و لایخافون لومهًْ لائم... از سرزنش ملامت‌گران نمی‌هراسند» (آیه 54 سوره مائده). بنابراین نه در برابر انقلابی‌های اشرافیت‌زده و امتیازطلبی مانند طلحه و زبیر مجامله کرد، نه با امویان و آل ابوسفیان، و نه با جماعت خوارجی که ادعای انقلابی‌گری داشتند اما با واسطه در خدمت اردوگاه شام درآمده بودند و اصرار بر بغی و محاربه و فساد فی‌الارض داشتند؛ چند هزار نفر از این خروج کنندگان علیه حاکمیت را در نبرد نهروان به هلاکت رساند؛ و فرمود «چشم فتنه را از حدقه درآوردم و جز من کسی نمی‌توانست». 8- فرزندان صالح باید خصائل پدر را در دو موقعیت متضاد رحمت و شدت به ارث برده باشند؛ باید که خط‌شکن و جو شکن و پر از امید و ایمان و انگیزه باشند. بعد از نبرد نهروان بود که فرمود «فقُمتُ بالامرحین فشلوا و تَطلّعتُ و حین تَقَبُّعوا... به اقامه امرالهی برخاستم، زمانی که دیگران فشل شدند. هنگامی که مردم از ترس پنهان می‌شدند، من خود را آشکار کردم. و زمانی که به لکنت افتاده بودند، سخن گفتم. و هنگامی که از حرکت بازمانده بودند، به نور الهی حرکت کردم... مانند کوهی که طوفان‌ها او را به حرکت درنیاورد» (خطبه 37 نهج‌البلاغه). به اعتبار تشخیص و به میدان آمدن و ضربت بهنگام علی‌علیه‌السلام در روزسخت احزاب، آیه نازل شد که «خداوند کافران را با تمام خشم‌شان باز گرداند بی‌آنکه خبری عایدشان شود و مؤمنان را از جنگ (حتمی) بی‌نیاز کرد» و همین باید تبدیل به الگوی سبک زندگی حزب‌اللهی و انقلابی در روزگار خطیر امروز شود؛ بصیرت، شجاعت و خط‌شکنی. ... السلام علیک یا ولی‌الاولیاء. السلام علیک یا سید الشهداء. السلام علیک یا آیت‌‌الله العظمی... السلام علیک یا امیرالمؤمنین... السلام علیک یا من کفی الله المؤمنین القتال به یوم الاحزاب... پدر مهربان امت: سلام! تولدت و روزت مبارک! @IMANI_mohammad
✨﷽✨ ✅داستانی که نگاه شما را به قیامت عوض خواهد کرد ✍️بعضی‌ها فکر می‌کنند که بهشت را فقط می‌شود در مسجد و بر سر سجاده به دست آورد، در حالی که با خواندن این داستان خواهید فهمید که راه‌های نزدیکتر دیگری برای رسیدن به خدا هست که از آن غافلیم، ابن جوزی» نقل می‌‏کند که: در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی (ع)) زندگی می‌‏کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت. همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم. دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‏‌اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم. در راه پیرمردی را در مغازه‌‏ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‌‏اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است، با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود. لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم. او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید، پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور. سیده می‌‏گوید: همراه این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‌‏اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباس‌های فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراک‌ها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم. در نیمه‏‌های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر (ص) بر بالای سرش بلند شد. در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر (ص) فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‌‏رود و پیامبر (ص) از او روی می‌‏گرداند. عرض می‌‏کند: یا رسول اللَّه (ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‏کنی؟ فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید. پیامبر (ص) فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟ در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‌‏زد و می‌‏گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است. شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت: نمی‏‌گذارم او را ببینی. شیخ گفت: می‌‏خواهم این هزار دینار را به او بدهم. گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‏‌پذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده‏‌ای من هم دیده‌‏ام من رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است. سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان ‏شده‌‏ایم. 📚إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‏2، ص445