eitaa logo
مَحْیٰایَ مَحْیٰا مُحمّدٍ و آلِ مُحمّد
4هزار دنبال‌کننده
692 عکس
1.5هزار ویدیو
13 فایل
📌احسان بختیاری مُحقّق و مُدرّس حوزه 💎 احیای امر اهلبیت علیهم السلام بخصوص امام عصر 🔶 کانال بوسیله ادمین اداره میشود 🔷 به هیچ نهادی وابستگی نداریم 🔵 سفارش حرزالجواد و ادعیه: @herzezendegi 🔴 آیدی ادمین : @GhorehMahyayamahya
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌آید از ره، مردی سواره السلام علیک ایها المنتقم أین الطالب بدم المقتول بکربلاء 💔💔
Vares 022.mp3
16.66M
✅ جلسه 22 بحث وارث 🔷 سیر انبیاء به کربلا با یک حادثه و ابتلاء همراه بوده 🔷 قالیچه سلیمان در سیر به کربلا 🔷 بیان اجمالی قصه ی آدمِ ابوالبشر و سیدالشهدا برای تبیین مطلب. 🔷 راز اصلی فضیلت گریه بر امام حسینن همشکل شدن با اوست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم در نقلی آمده است: وقتی که قافله سیدالشهداء علیه‌السلام به نزدیک سرزمین کربلا رسید كانَ الحُسينُ علیه‌السلام تِلكَ الساعة يَنظُرُ يَميناً و شِمالاً و هو يَقول: هِيَ هِيَ، هو واللّه وَعدٌ لا خُلفَ فيه ! ثم اختَنقَ بِع‍َبرتِه و بَكىٰ آن حضرت مکرر به راست و چپ خود نگاه می‌کرد و می‌فرمود: آری، اینجا همان جاست به خدا اینجا همان جایی است که خدا وعده داده است و هیچ خُلفی در وعده او نیست سپس بغض راه گلوی آن حضرت را بست و شروع به گریه کردن، نمود. از اصحاب آن حضرت شخصی به نام «عبدالرحمن» به پیش آمد و عرضه داشت: آقای من! چه شده است که اینگونه گریان شده‌اید؟! سیدالشهداء علیه السلام فرمود: يا عبدالرحمن! لا بُدّ أن تُروىٰ هذه الأرض مِن دِماِئنا و تُعلٰى رُؤوسُنا علَى الرِّماح و تُهدىٰ إلى أشَرّ خَلقِ الله! ای عبدالرحمن! ناچاراً این زمین باید از خون ما سیراب شود باید سر های ما در اینجا بر روی نیزه رود و برای بدترین خلق خدا هدیه برده شود‌. 😭😭😭 📚 أسرار الشهاده ج ۲ ص ۱۲۸۸
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ نقل فرموده‌اند: از آن اطفال یتیم نُه تن در خرابه از دنیا رفتند که نهمین آنها حضرت رقیه سلام الله عللیها بود. 📚 داستانهایی از حضرت رقیه سلام الله علیها: ص55. قاسم میرخلف‌زادهز
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ رقیه سلام الله علیها در خرابه شام به گونه ای ای وای بابا می گفت و با گریه آه می کشید [ بیقراری می کرد ] که پیکر کوچکش به لرزه می‌افتاد و حضرت زینب سلام الله علیها به اهل بیت علیهم السلام می‌فرمود: کم گریه کنید! چیزی نمانده رقیه از دست برود! 📚 سحاب الدموع، نخجوانی ۴۲۴
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ امام حسین علیه السلام به اندازه ای حضرت رقیه را دوست داشتند که هر گاه در راه کربلا بادی می وزید دستور می دادند پرده کجاوه آن بانو را بیندازند تا گرد و خاکی بر سر و رویش ننشیند. 📚 احوال حضرت موسی علیه السلام/ نسخه خطی مؤلف ناشناس
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ مرحوم صدرالدین قزوینی پیرامون حضرت رقیه سلام الله علیها چنین نوشته است: محبت این دختر در دل امام علیه السلام منزل گرفته بود. همیشه در کنار پدر می نشست و دم به دم امامِ عالَم آن دختر شیرین زبان را مانند دسته گل در بغل می گرفت می بوسید و می بویید و شب ها هم در بغل امام علیه السلام می خوابید. 📚 ریاض القدس، قزوینی،۲/۳۲۴
میدونم شما هم مثل من وقتی این مطالب رو میخونید اشک در چشمتون حلقه میزنه و دلتون به درد میاد ازت میخوام اون لحظه قبل از هر چیز برای فرج دعا کنی و بعدش مؤمنین گرفتار رو دعا کنی واقعا خیلی از مؤمنین در تنگنا هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
73.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین جان ! به بزرگی خدا قسم بیشتر از تو کسی رو دوست نداشتم 😭😭
السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه 🌱
سلام ای صاحب عزا 🍁🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم در نقلی آمده است: زینب کبری سلام‌ اللّه‌ علیها خود لباس رزم بر تن دو فرزندش پوشاند و شمشیر بر کمرشان بست و از خیمه بیرون آمد و در حضور سیدالشهدا علیه‌السلام ایستاد و عرضه داشت: برادر جان! این دو پسر را آورده‌ام تا فدایی‌ات شوند خواهشم این است که هدیه ناقابل خواهر را قبول کنی و دست رد بر سینه‌ام نگذاری. امام علیه‌ السلام حال زار زینب کبری و دو جوان کفن پوشید‌‌اش را که دید اشک ریخت و آهی کشید اما جوابی نداد. «محمد» که برادر بزرگ «عون» بود عرضه داشت: مولای من! اگر برادرم عون را اذن میدان ندهی و او را از برای تسلّی دل مادرم بگذاری لکن تمنّا دارم که مرا اذن دهی تا رو به آخرت آورم و در خدمت جدّم جعفر طیّار در بهشت طیران کنم. محمد این جملات را گفت و خود را به روی قدم های امام انداخت و سر برنداشت تا آنکه سیدالشهدا اذن میدان را به او داد. 📚 ریاض القدس ج٢ (نسخه خطی)
بسم الله الرحمن الرحیم در نقل‌ها آمده است: محمد بن عبدالله بن جعفر دست مادر و صورت برادرش عون را بوسید و با اجازه سیدالشهدا علیه السلام قدم به معرکه نهاد و اینگونه رجز می خواند: أشْكو إلى اللّهِ مِنَ الْعُدوانِ فَعّالُ قَومٍ في الرَّدىٖ عُمْيانٍ قَد بَدَّلُوا مَعالِمَ الْقُرآنِ و مُحكَمُ التَّنزِيلِ و التِّبْيانِ و أظْهَروا الْكُفرَ مَعَ الطُّغْيانِ [به خدا شكايت مى كنم از ستم گروهى كه راهنمايي هاى قرآن را رها و بى دينى و سركشى را آشكار كرده است و كوركورانه به سوى هلاكت مى روند] ثُمَّ قاتَلَ حَتّیٰ قَتَلَ عَشرةَ اَنْفُسٍ سپس جنگید تا آنکه ده حرامی از لشگر عمر سعد را به درک واصل کرد. اما در عاقبت عامر بن نهشل تمیمی [لعنة الله علیه] او را به شهادت رساند. 📚المناقب ج۴ص١٠۶ 📚نفس المهموم ص٣١٨ 📚ریاض القدس ج٢ نسخه خطی
بسم الله الرحمن الرحیم در نقل‌ها آمده است: عون بن عبدالله وقتی که برادر خود، محمد را کشته و آغشته در خون دید بی اختیار به طرف میدان حرکت کرد و یک ضربه کاری بر قاتل برادر زد و او را به درک واصل کرد و با جوانان دیگر همت کردند و نعش برادر را به خیمه ها آوردند. سپس به خدمت امام رسید و معذرت خواست و عرضه داشت: مولای من! از مرگ برادر بی اختیار بودم حال اجازه میخواهم تا خود را به برادر خود برسانم. سیدالشهدا علیه السلام او را در آغوش گرفت و صورتش را بوسید و با چشم گریان به او اذن میدان داد. فَإنَّ اُمَّهُ زِينبَ الْعَقيلَةَ وَاقِفَةٌ تَنظُرُ إلَيْهِ. مادرش زینب کبری دم خیمه ایستاد و نگاهش را به او دوخت. او وارد میدان شد و چنین رجز میخواند: إنْ تُنكِروني فَأنا ابْنُ جَعْفَرٍ شَهيدُ صِدقٍ فِي الْجَنانِ الْأَزْهَرِ يُطيرُ فِيها بِجَناحٍ أخْضَرٍ كَفَىٰ بِهٰذا شَرَفَاً فِي الْمَحْشَرِ [اگر مرا نمى شناسيد، فرزند جعفرى هستم كه براستى شهيد گشت و با بال سبز در بهشت پرواز مى كند. در قيامت همين شرف مرا بس است] ثُمَّ قَتَلَ حَتَّىٰ قَتَلَ مِنَ الْقَومِ ثَلاثَةَ فَوارِسَ و ثَمانيةَ عَشَرٍ راجِلَاً سپس جنگید تا اینکه از آن حرامیان سه سواره و هجده پیاده را به درک واصل کرد. اما در آخر عبدالله بن قطبه نهبانی عمودی آهنین بر پشت عون زد و تمام فقرات و استخوان‌های او را خرد کرد و روی زمین افتاد و به شهادت رسید. 📚المناقب ج۴ص١٠۶ 📚نفس المهموم ص٣١٨ 📚وسیلة الدارین ص۴١۶ 📚ریاض القدس ج٢ (نسخه خطی)