ما آدمیم که بترسیم، که غمگین باشیم، که ذوق کنیم، که اضطراب داشته باشیم!
ما آدمیم که حرص بخوریم و به دل بگیریم و پشیمان شویم و ببخشیم و به هم بریزیم و خودمان را جمع و جور کنیم و به روال قبل برگردیم.
ما آدمیم که کم بیاوریم، که منصرف شویم، که گردن نگیریم و شانه خالی کنیم و زیر بار نرویم.
ما آدمیم که شروع کنیم، که جسور باشیم، که شکست بخوریم و خطر کنیم و نترسیم و جا نزنیم و محکم پای انتخابهامان بایستیم.
ما آدمیم که بخواهیم، که احساس کنیم و برَنجیم و بغض کنیم و فریاد بزنیم و اشک بریزیم و تا مرز شکسته شدن همزمان هزار و چندصد استخوانمان درد بکشیم و روز بعد، قویتر از هر بار دیگری از خواب برخیزیم و به مسیر زیستنمان ادامه بدهیم.
ما آدمیم و این میان، هر امکان و احتمال و واکنش و اقدامی طبیعیست.
ما آدمیم!!!
#ماهور
@MajaleZan
#ماهور
- گفت: چه کنم که حالم خوب باشد و غصهاش را نخورم؟
+ گفتم: باید کمی بیشتر در جهان زیستهباشی و فراز و فرودهای بیشتری را در زندگی پشتسر گذاشته باشی تا بفهمی؛ هر مسئلهای ارزش غصه خوردن ندارد! در زندگی آنقدر مشکلات و دستاندازهای مهمتری هست که نخواهی برای این مسائل پیشپا افتاده غصه بخوری. البته که این اقتضای سن توست و تو حق داری که هنوز درک نکنی از چه چیزی حرف میزنم و غصههای مختص خودت را داشتهباشی، هرقدر از نظر من کوچک و از زاویهی نگاه خودت بزرگ... ولی میگذرد و تو هم یک روزی درک میکنی که دغدغهها و غمهای امروزت، چیزهای چندان مهمی نبودهاند...
- گفت: غمهای تو چه؟!! کسی هم هست که بیشتر از تو در جهان زیستهباشد و بالا و پایینهای بیشتری را پشتسر گذاشتهباشد و به تو که رسید، غمهای تو را کم حساب کند؟!!
+ گفتم: بدون شک! ما آدمها پله پله رشد میکنیم و قطعا هر پلهای، پلهای پایینتر از خودش دارد تا برگردد و به او اطمینانخاطر بدهد که ارتفاعی که تو درآنی در مقایسه با چیزی که من میبینم، زیاد هم ترسناک نیست...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
رسیدن فردا
برای هیچ کس حتمی نیست،
پس بخندید!
و از زندگی لذت ببرید
به کسانی که
دوستشان دارید ابراز عشق کنید،
چرا که شاید فردا هرگز نیاید...
شاد بودن تنها انتقامیست
که انسان میتواند از زندگی بگیرد.
#ماهور
@MajaleZan
آدمها میآیند و میروند و حرف میزنند و قضاوت میکنند و قواره میگیرند و میبرند و میدوزند و من؟ همچنان آرام و بیتفاوت نشستهام و دارم به مسیر آرزوهای خودم فکر میکنم و حتی نگاه نمیکنم این آدمی که مقابل من ایستاده، برای زمین خوردن من چقدر تلاش کرده! منی که عادت دارم برای رؤیاهای خودم تلاش کنم و فرصتی ندارم برای فکر کردن به کنشها و واکنشهای بیهودهای که دائما تغییر میکند...
آدمها هستند و نیستند و مهربانند و نامهربانند و دلسوزند و دلسوز نیستند و من؟ دارم راه خودم را میروم و انرژی و زمان و تمرکزم را به جای تغییرات اقلیم احساسات و خلق و خوی آدمها، روی جهان خودم گذاشتهام.
آدمها مانند فصلهای سال تغییر میکنند و من به مثابهی کهنه درختی، پابرجا و ریشه در توانمندیهای خویش، ایستادهام و با گذار فصلها، از بین نمیروم، پختهتر میشوم و تغییر میکنم.
آدمها میآیند و میروند و شاخ و برگهای طاقت من، بیشتر میشود...
#ماهور
@MajaleZan
#ماهور
یکجایی هم میشکنی و فرصتی برای گریستن نمییابی و اشکهای گرم و رقیقت را در پسِ حفرهی چشمانت به تعویق میاندازی و تا یافتن خلوت مناسبی، با خود حمل میکنی. دائما و با هر تلنگری، ابری آبستن، با احتمال گریستنی اما به هر تقلایی جلوی خودت را میگیری و همچنان بغضت را با دو فنجان لبخند، قورت میدهی و مقتدرانه و با خونسردیِ تمام مقابل مردم میایستی و نمیگذاری حتی تردید کنند در اینکه تو چقدر شکسته، آمادهی فروپاشی و غمگینی!
کارها و معاشرتها و مشغلههای روزمرهات تمام میشود، به خانه برمیگردی و ناگهان میزنی زیر گریه. انگار دریچهی سد عظیمی را از مقابلش برداشتهباشند... به اندازهی تمام سالهایی که ادای قوی بودن در آوردی، اشک میریزی... اشک میریزی و از خدا و جهان و آدمها گلایه میکنی و از خودت...
بیش از هرکسی، شرمندهی غرورت هستی. خودت را مقصر میدانی که باعث شدی در نهایتِ شکوه، بشکند. خودت را مقصر میدانی که خودت را به این روز انداختی...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
تصمیم گرفتهام آرام باشم، دقت نکنم، متوقع نباشم، سخت نگیرم، ببخشم، نرنجم، به دل نگیرم، بگذرم، از یادببرم. تصمیم گرفتهام قضاوت نکنم، لبخند بزنم، مهربانی کنم، از کوره در نروم، صبور باشم، جسور باشم و گذرا به همه چیز نگاه کنم.
تصمیم گرفتهام بروم، بدوم، ببینم، بشنوم، بشناسم، سفر کنم، حرف بزنم، انجام بدهم، بیاموزم، تجربه کنم و در حسرت هیچ خواستهای نمانم.
تصمیم گرفتهام برایم مهم نباشد، بیتفاوت باشم، توجهی نکنم، توضیحی ندهم، توضیحی نخواهم، تفسیری نکنم و سر به راه و خوشبین باشم.
تصمیم گرفتهام بعد از این، جهان را رنگیتر و آدمها را مهربانتر و اتفاقات را سطحیتر از آنی ببینم که بخواهند غمگینم کنند.
من آرامم، من میخندم، من میبخشم، من به دل نمیگیرم، من حق میدهم، من قضاوت نمیکنم، من توضیح نمیدهم، من بیش از اندازه فکر نمیکنم، من صبورم، من جسورم، من از رابطهها و اتفاقات و آدمها آسیبی نخواهمدید.
من با آرامش گام بر خواهمداشت،
من با حال خوبتری خواهمزیست.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
یکجایی خواندم: "کاش رزق آدمی در سفر کردن بود" و عجیب به آن فکر کردم و عجیب آن را دوست داشتم.
واقعا کاش میشد سفر کرد و از هر لحظهی زیستن لذت برد و جای جای جهان را دید و نگران امرار معاش هم نبود!
کاش میشد هرچه دورتر شد و به مکانهای ندیده و شهرهای نرفته سفر کرد و آدمهای غریبهی بیشتری را دید و به خانههای فرسودهی بیشتری نگاه کرد و داستانهای شگفتانگیز بیشتری شنید و دائما شگفتزده بود.
کاش میشد هیچجایی نماند و همیشه بار سفر را بست و از همه جا بیرون زد و با همهکس وداع کرد و به هیچ چیز و هیچکس و هیچجایی تعلق نداشت!
واقعا کاش رزق و روزی آدمی در سفر کردن و نماندن و دائما کوچ کردن بود.
رنج است که آدمی دوست داشتهباشد که برود و سفر کند و دور شود اما نشود و آنقدر ریشه دواندهباشد تمام این سالها و آنقدر اینسالها ریشه دواندهباشند در او که هربار که قصد رفتن کرد، به جایی و کسی و مسئولیتی گیر کند...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
و من همیشه خودم بودم. گاهی غمگینِ غمگین، گاهی شادِ شاد. گاهی در مسیر تکامل، گاهی در مسیر سقوط.
من همیشه خودم بودم و هیچ زمانی نقاب نزدم و هیچ زمانی تظاهر به کسی که نبودهام، نکردم، چون خودم را دوست داشتم، من خودم را همینگونه که بودهام دوست داشتم، حتی با وجود نقصها و ضعفها و شیطنتهای ذاتیام.
و درد دقیقا همین بود. درد این بود که آدمها ترجیح میدهند همیشه شاد و بینقص و قوی باشی، حتی اگر وانمود میکنی...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
تازگی ها ...
هرگاه از دیگران می رنجم ،
یا حتی نگرانم،
که چه قضاوت هایی پشتِ پرده ی تظاهرشان ، برایم می کنند ؛
چشمانم را می بندم ...
و این قسمت از جمله ی معروف " دیل کارنگی " را در ذهنم مرور می کنم ؛
" دیگران به اندازه ی سردردشان حتی ؛
به مردنِ من و تو اهمیت نمی دهند ... "
و همین برایِ بیخیال شدنم کافیست ...
و من نگرانِ قضاوت هایِ مردمی
که به اندازه ی سردردشان هم برایشان مهم نیستم ،
نخواهم بود ...
رازِ آرامش همین است !
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
از آن ثانیهها برای تو آرزو میکنم که ناگهان بیشتر از هر زمان دیگری احساس زنده بودن میکنی، که در یک لحظه نور میتابد به جهانت از دریچههای نامعلوم، که ناگهان پازل بههم ریختهی دلخوشیهات کنار هم چیده میشود بدون خطا.
از آن ثانیههای پر شور برای تو آرزو میکنم که صدای آرام و لبخندهای نازنین و نگاههای مطبوع کسی، تو را از جهان تکرار و مشغلههای هر روزه میگیرد و تا افق کهکشانهای ناشناخته میبرد. از آن ثانیههای عزیزی که خبرهای خوبی میشنوی و آدمهای خوبی را ملاقات میکنی و دلپذیرترین اتفاقات ممکن را مقابل چشمانت میبینی.
از آن روزهای خوب برای تو آرزو میکنم که دائما لبخند به لب داری و در باورت نمیگنجد که همه چیزِ جهانِ یک انسان، اینقدر درست و حساب شده پیش برود.
از آن روزها که مسیر بخت، تو را هموار باشد و خِرَد با تو یار باشد و زمانه با تو سازگار باشد و خوشیهات بسیار ...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
یک خسته نباشید به خودم؛ که سالهاست کم نیاورده، که سالهاست هدفهای خودش را بغل گرفته و از آنها در مقابل نشدنها محافظت کرده.
یک خسته نباشید به خودم که بیش از ظرفیت توانش جنگیده، که سپاه سختیها را کنار زده و خودش را تا قلههای بعید آرامش رسانده.
یک خسته نباشید به خودم که از محدودیتها فرصت ساخته و با ناملایمتیها مدارا کرده.
یک خسته نباشید به دلم، به روحم، به احساسم...
باید به خودم کمی استراحت بدهم، باید کمی از شلوغیها دور باشم و آرامتر شوم، باید برای مدتی به چیزی فکر نکنم.
که خودم را بردارم ببرم جایی به دور از این حوالی و کمی خستگی بتکانم و نگران چیزی نباشم.
یک خسته نباشید به من، به تو و به تمام آنها که هدف داشتند، تلاش کردند و تسلیم نشدند.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
از دوست حرف میزنم
از رفیق...
از تویی که حضورت، حال مرا و حال جهان مرا بهتر میکند.
از عشق حرف میزنم، از حال و هوای نابی شبیه به روزهای آخر اسفندماه.
از احساس خوشایند و نابی که از کلام و نگاه مهربان تو دریافت میکنم.
تو که هستی، انگار که درختان سرمازده، برای سبز شدن، قیام کردهاند، انگار بهار در آستانهی آمدن ایستاده، بوی شکوفههای تازه و گیاهان نو رسته میآید و بادهای بهار، در عمیقترین لایههای احساسات من، انقلاب میکنند.
همیشه باش که با تصور داشتنت و امنیتی که از حضور و نگاه تو میگیرم، این سیاره، مکان مناسبیست برای زیستن.
اینجا! جایی که تو در آن نفس میکشی و غمگین و درمانده و بیپناه که شدم؛ تو را دارم و به امنیت حضور تو پناه میبرم...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
شبها به همه چیز فکر میکنم. به اینکه کاش ما آدمها با هم قدری مهربانتر بودیم. به اینکه کاش همدیگر را بیشتر میفهمیدیم و خوبِ هم را بیشتر میخواستیم.
من فکر میکنم؛ به اینکه کاش سیاست وجود نداشت و کاش رقابت وجود نداشت و کاش حسادت وجود نداشت و کاش هرکس در جهان، به مسیر و نردبان و مقصد خودش قانع بود و با نردبان و مقصد دیگری کاری نداشت و کاش آدمها به موازات هم، از شادی و خوشبختی و موفقیت سهم میبردند و به سهم و نصیبشان راضی بودند و از جهان لذت میبردند.
من زیاد فکر میکنم؛ به اینکه اینروزها چقدر سخت شده معاشرت کردن و تناقضها را فهمیدن و رابطهها را ادامه دادن و لبخند زدن و هیچ نگفتن! من فکر میکنم به اینکه کاش آدمی را بالهای پروازی بود و لبهی بلندترین قلههای جهان می ایستاد و میپرید و اوج میگرفت و دور میشد.
من زیاد فکر میکنم، به اینکه کاش روزهای خوب، زودتر از راه برسند و صدای شادی و لبخند از تمام پنجرهها و خیابانهای شهر شنیده شود.
من فکر میکنم، من زیاد فکر میکنم...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
گاهی حضور یک دوست در جهانت، به مثابهی دستان خداوند است که حرفهات را شنیده و تنهاییات را دیده و حالا به شکل یک رفیق، برایت حمایت و نور فرستاده!
گاهی حضور یک دوست در جهانت، شبیه به معجزهایست که ذره ذره اتفاق میافتد و ذره ذره به آسمان جهانت رنگ میپاشد.
گاهی حضور یک دوست در جهانت، شبیه به آرزوییست که آن را به خدا نگفتهای و برآورده شده!
خدا همیشه به شیوهی خودش مراقب توست و با زمانبندی خودش همه چیز را درست میکند...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
من حوصله و جانی برای متنفر بودن و فکر کردنِ مدام به رفتارهای بیانصافانه و زنندهی هیچکس ندارم! میخواهم همینجا منطقی و عمیق به کنشها و حرفهای ناخوشایند آدمها فکر کنم و در همانحال که رنجیدهام، آنها را ببخشم.
شما را میبخشم، شمایی که بارها تلاش کردید مرا برنجانید و به من آسیب بزنید و هنوز هم نپذیرفتهاید که دنیای من از دنیای شما سواست و مسیر من از مسیر شما...
شمایی که قبلترها ایستادهبودید کناری و زمین خوردنهای مداوم من، شما را خوشحال میکرد و در جا زدنهای من، به شما احساس خوشایندی میداد! شمایی که به محض بلند شدن و ایستادنِ پس از تلاشهای مکررم، اندوهگین شدید و دویدنم را که دیدید، خشمگین شدید و رسیدنم، شما را از داشتههاتان بیزار کرد! شمایی که خودتان را در صورتی بالا میدیدید که من پایین باشم و داشتههاتان را کافی، اگر من به قدر کفایت نداشتهباشم!!! من بخالت را به مراتب فجیعتر از حسادت میدانم و شماها حسود نه! که بخیل بودید و آدمِ بخیل، برای خودش هم موجود خطرناکیست...
برای خودم حق آرامش قائل میشوم و همهتان را میبخشم و بار سنگینِ رنج و اندوهی که به روانم تحمیل کردهاید را زمین میگذارم و به راهم ادامه میدهم و متعجبم از شماها که در این فرصت کوتاه زندگی چه حوصلهای دارید که از کار و زندگیتان میزنید و در میدان ذهن و گفتگوهایتان، با منی که کاری به کارتان ندارم میجنگید و اتفاقات و انفعالات دنیای مرا رصد میکنید!!!
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
یکوقتهایی هم که دلت گرفت، دل بده به دلِ زندگی و خیلی ساده، خودت را با دلخوشیهای معمولیِ پیشپاافتاده سرگرم کن، چای دم کن، غذای مورد علاقهات را بپز، خانه را گردگیری کن، قفسهی کتابها را مرتب کن، به گلها آب بده. چه اشکالی دارد آدم در دل همان روزمرگیهای جزئی زندگی، شفای درونِ خودش را پیدا کند؟
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
احساس میکنم گاهی خیلی جنگیدم برای اینکه جلوی یک سری چیزها رو بگیرم، نذارم فلان اتفاق بیافته، یا حتی تلاش کنم فلان مورد حتما اتفاق بیافته، و چیزهایی مثل این. و درنهایت همه چی عکس چیزی شد که من میخواستم؛ و این وسط فقط و فقط انرژی خیلی زیادی ازم گرفته شد و فشار زیادی بهم وارد. میدونی، واقعیت اینه که توو بعضی مسائل، زندگی همونطور که باید پیش میره و کاری نداره تو چه خواستهای داری. و اگر هم زیادی باهاش بجنگی و بخوای سد راهش بشی؛ فقط خودت رو خسته و بیجون کردی، چون اون بالاخره کاری که بخواد رو میکنه و چیزی که باید رو پیش میاره. جنگیدن و مقاومت بیش از حد فقط کار رو برای تو سختتر میکنه. یه جاهایی باید رها کنی و با جریان پیش بری و آروم بگیری. اینطوری کمتر آسیب میبینی. باید بذاری همونطوری که هست پیش بره. شاید درنهایت اوضاع انقدری هم که فکر میکنی بد نشه.
گاهی خیلی سخته منطقی و آروم بودن، آره، میدونم و میفهمم. اما فقط مواظب باش دست و پا زدنای زیادیت آخرش به ضرر خودت تموم نشه، و اوضاع رو برای خودت سختتر نکنه.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
ما آدمیم که بترسیم، که غمگین باشیم، که ذوق کنیم، که اضطراب داشته باشیم!
ما آدمیم که حرص بخوریم و به دل بگیریم و پشیمان شویم و ببخشیم و به هم بریزیم و خودمان را جمع و جور کنیم و به روال قبل برگردیم.
ما آدمیم که کم بیاوریم، که منصرف شویم، که گردن نگیریم و شانه خالی کنیم و زیر بار نرویم.
ما آدمیم که شروع کنیم، که جسور باشیم، که شکست بخوریم و خطر کنیم و نترسیم و جا نزنیم و محکم پای انتخابهامان بایستیم.
ما آدمیم که بخواهیم، که احساس کنیم و برَنجیم و بغض کنیم و فریاد بزنیم و اشک بریزیم و تا مرز شکسته شدن همزمان هزار و چندصد استخوانمان درد بکشیم و روز بعد، قویتر از هر بار دیگری از خواب برخیزیم و به مسیر زیستنمان ادامه بدهیم.
ما آدمیم و این میان، هر امکان و احتمال و واکنش و اقدامی طبیعیست.
ما آدمیم!!!
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
حسادت می کنند ،
حرص می خورند ،
به جایی می رسد که چشمِ دیدنت را هم ندارند
اشتباه نکن ، این بخاطر بد بودنِ تو نیست !
مردم به چیزها و آدم های بد ، که حسودی نمی کنند !
حتما خوب بوده ای ،
حتما کارت درست بوده ،
آنقدر خوب .. و آنقدر درست ؛
که خودشان را در حدّ رقابت با تو ندیده اند !
رسمِ آدم ها همین است ؛
برای حل و تجزیه و تحلیل که کم آوردند ؛
صورت مسئله را پاک می کنند .
به خودت و توانمندی ات افتخار کن ...
همیشه دور از دسترس ترین و سخت ترین معادله ی زندگیشان باش
بگذار یاد بگیرند "لیاقت" ، هرگز با "زور" به دست نمی آید ،
خریدنی هم نیست !
لیاقتِ هرکس ، درونِ قلب و ذهنش است !
تو درست رفته ای
آدم های اشتباه ؛
تابِ دیدن موفقیت دیگران را ندارند ،
راهت را ادامه بده ...
باور کن ؛
موردِ حسادت واقع شدن خیلی خوب است !
#ماهور
@MajaleZan
#ماهور
گاهی لازم است یکجایی ، یک چیزها و اتفاقات و آدمهایی تمام شوند تا شاهدِ رخ دادنِ اتفاقات خوب و آمدنِ آدمهای خوبتر باشی. نخواه تمامِ فضا و زمان و مکان و آدمها همان باشد و مسیر همان باشد و دیدگاه و تفکرات و رفتارهای تو همان باشد و اتفاقات خوبتری بیفتد و همه چیز به طرز اغراقآمیزی بهتر شود! تو باید بپذیری که معجزهها و اتفاقات خوب، در نتیجهی پذیرش و تغییر، اتفاق میافتند و نمیتوانی در اتاقی بدون دریچه و پنجره و چراغ بنشینی و توقعِ نور داشته باشی!!!
گاهی باید بلند شد، از آسودگی و ثبات دل کند، از حاشیهی امن، بیرون زد، به استقبال ناشناختهها رفت و برای همه چیز آمادهبود و در نهایتِ به جان خریدنِ رنجها و تیرگیها و آسیبها، توقعِ معجزه و گشایش و نور داشت...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
چی وصلم میکند به زیستن؟ صدای چرخ خیاطی مادر، وقتی عینکش را جابجا میکند و خیره مانده به سوزن ظریفِ در حال عبور و با یک دستش پارچه را نگه داشته و با دست دیگرش چرخ را میچرخاند.
چی وصلم میکند به زیستن؟ صدای قُلقل سماوری که گهگاه در خانه میپیچد و گنجشکی که پر به شیشه میساید و بارانی که قطره قطره به زمین میکوبد.
چی وصلم میکند به زیستن؟ آدمهایی که دوستشان دارم و حضورشان حال جهان مرا بهتر میکند.
چی وصلم میکند به زیستن؟ اینکه هنوز میبینم و میخوانم و میشنوم و نفس میکشم و امید هست.
هنوز هم امید هست و من باور دارم که همه چیز درست خواهد شد...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
از خودت توقع نداشتهباش که همه را راضی نگهداری! از دیگران توقع داشتهباش که توقعات بیجا نداشتهباشند و سرگرم جهان خودشان باشند، نه جزئیات زیست تو!
اگر قرار به احترام به عقاید باشد، چاقوکش، باید چاقو بکشد و قاتل، باید به قتل برساند و گیوتین، باید سرهای اضافه را از تنها جدا کند!
آدمها مختارند در ذهنشان خیال ببافند و به تو حسادت کنند و از تو بیزار باشند؛ به بیان و رفتار و توقع که رسید، هیچ کنشی را شایستهی واکنش ندان و عبور کن.
بعضی کنشها و حرفها، فقط زمان تو را میگیرند و تو را از اهداف و آرامشت، دورتر میکنند.
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
#ماهور
گلدان مناسب، وقتی که با گلها و گیاهان مناسب پر نشود، میشود بهترین بستر برای علفهای هرز!
حواستان به آدمهای زلالدل و مهربان جهانتان باشد. اینهایی که خیلی بی منت توجه میکنند و دوست میدارند و عشق میورزند و میبینند و مهربانی میکنند.
حواستان به آنهایی باشد که آنقدر به شما خوبی کردهاند که خیالتان از بابت بودن و داشتنشان راحت شده. همانهایی که حتی یک هزارمِ میزانی که محبت میکنند، محبت نمیبینند و حتی یک هزارمِ میزانی که دوست میدارند، دوست داشته نمیشوند و حتی یک هزارمِ میزانی که توجه میکنند، توجه نمیبینند.
یادتان باشد؛ کم پیش میآید که آدمها بگویند: مرا ببین! به من توجه کن! دوستم داشتهباش! آدمها در دریای عمیق نیازهایشان غرق میشوند و آنوقت دیگر برایشان فرقی نمیکند دستی که به سمتشان دراز شده، برای نجاتشان آمده، یا آزار دادنشان! آدمها در اوج تشنگی عاطفی، جامی که به سمتشان دراز شده را میگیرند، حتی اگر زهر باشد...
ᴮᵉᵃᵘᵗⁱᶠᵘˡ ᵗᵉˣᵗˢ
به شادیِ عمیقی نیاز داریم؛
- یک صبح سرد زمستانی از خواب بیدار شویم، پشت پنجره سفید باشد، همانموقع یکی فریاد بزند، آخ جون مدرسهها تعطیله، بریم برفبازی!
- دو هفته مانده به عید مدارس را تعطیل کنند، پیک شادی به دست و خوشحال، دست هم را بگیریم و به خانه برگردیم.
- یک عصر خنک پاییز، کل تکالیف فردامان را مرتب و درست نوشتهباشیم، برویم دنبال بچهی همسایه که "من مشقهام را نوشتم، بریم بازی؟"
- یکی از بچههای کلاس با ذوق خبر بیاورد که معلم گفته درس نمیدم، امروز بهجای ریاضی، ورزش دارید.
- اواخر شهریور باشد، بابا با یک پلاستیک پر از دفتر و کتاب و جلد و لوازمالتحریر و کیف از راه برسد و بوی تازگی پاککن و کتابها بپیچد توی اتاق.
- گرسنه و خسته از مدرسه برگردیم خانه، در را باز کنیم و ببینیم مامان سفره را تازه پهن کرده و بوی خوشِ قرمهسبزی، بزاقمان را تحریک کند به ترشح.
- تولدت باشد، شمعها روی کیکی که مامان برایت پخته چشمک بزنند، چشمانت را ببندی و قبل از فوت کردنشان، کلی آرزوهای خوب کنی.
- تمام مدرسه صف کشیدهاند توی حیاط، همه جا تزئین شده، مدیر مدرسه میکروفن را به دست گرفته تا اسامی شاگردهای اول تا سوم را اعلام کند، تو با ذوق، قند توی دلت آب کنی و حواست به جوایز کادوپیچ شده باشد و فکر کنی کدامشان برای توست و توی آن چه میتواند باشد!
- تابستان، خانهی مادربزرگ، همهی اهل فامیل جمع و فضا برای خواب کم باشد، رختخواب بچهها را توی ایوان پهن کنند، شب با کلی داستان و حرف و خندهی دسته جمعی بخوابی و در گرگ و میش صبح و با نسیم آرام و هیاهوی گنجشکها در حالی که پتو از روت کنار افتاده و سردت شده بیدار شوی.
- بروی روی پشت بام، مامان چند سینی لواشک درست کردهباشد، یکیش را برداری و دور از چشم همه، پشت یکی از دیوارها، همهاش را تنهایی بخوری.
- قلکت را بشکنی و با پولش عروسک یا توپ یا دوچرخهای که دوست داشتی را بخری، بگذاریش جلوت و هی نگاش کنی.
- مدرسهها تعطیل شده، با لباسی که خلاف قانون مدرسه بوده بروی کارنامهات را بگیری و در نهایت شادی و شعف، تا خانه را لیلی کنان و با ذوقِ تعطیلات تابستانه بدوی.
- توی کلاس، کلافه و خسته وسط نیمکت، روبروی معلمِ در حال تدریس نشستهای، از پنجره مامانت را ببینی که دارد با مدیر مدرسه حرف میزند، بعد از چند دقیقه درب کلاس باز شود و بگویند "فلانی وسایلت را جمع کن، مادرت آمده دنبالت" و بفهمی اجازهات را برای یک مسافرت چند روزه گرفته...
دلمان یک شادیِ معمولی، حقیقی، اما عمیق میخواهد.
#ماهور
@MajaleZan