جان به لبهای ماتم آوردم
دیگر ای تشنه لب کم آوردم
شعله بر جان تشنگان افتاد
و به دل زخم بی امان افتاد🥀🍂
از همان روز که زمین خوردی
برسرم طاق آسمان افتاد
غنچه ی خشک تا که پرپر شد
به روی خاک باغبان افتاد🥀🍂
معجر من به دست شعله
ولی سر تو دست این و آن افتاد💔
دخترت روضه خوان قافله بود
از نفس آه روضه خوان افتاد🥀🍂
آه تحفه ی مادریت را بردند
تن عریان کشان کشان افتاد
چقدر وحشیانه انگشتر
نیمه شب دست ساربان افتاد🥀💔
همینجا نیزه هاشان به جانت افتادن
تازیانه به جانمان افتاد🥀💔
اری بعد از تو ای حسین جان
لرزه به جان خواهرت افتاد...💔
وقتی که اولین بارت باشه بخوای بری کربلا
مات و مبهوتی
نمیدونی باید چیکار کنی
اون لحظه هایی که تو ماشین پاهات درد میگیره و خسته میشی رو تحمل میکنی تا برسی به مرز
چون تازه اونجا شروع راه عشقه