اون لحظه هایی که تو ماشین پاهات درد میگیره و خسته میشی رو تحمل میکنی تا برسی به مرز
چون تازه اونجا شروع راه عشقه
اونجا هرچقدرم خسته باشی
به خستگیت اهمیت نمیدی
چون شوق رسیدن به حرم رو داری
تو راه هرزگاهی گردو خاک بلند میشه اذیتت میکنه ولی بهش اهمیت نمیدی
میدونی چرا
چون با خودت میگی تواین راه همه چیزش قشنگه
چای های عراقی و مداحی های نجف تا کربلا حالتو عوض میکنه
باهمه ی خستگیت و یه کوله پشتت و پاهایی که درد میکنه میری تا میرسی به عمود1407
ساعت 2 شب
خیلی خسته بودم ولی چون شوق رسیدن به حرم رو داشتم به خستگیم توجهی نمیکردم