در میان گفتگوی ما، ناگهان دیدم بیرق های پی در پی پیدا شد و سرهایی بر نیزه.
سر عباس ابن علی در پیش آنها بود. نیک در آن نگریستم گویی می خندید.
سواری دیدم بیرقی در دست داشت - پیکان از بالای آن بیرون آورده - و سری بر آن بود: شبیه ترینِ مردم به رسول خدا! پشت همه سرها و جلو زنان بود.
آن را هیبتی عظیم بود و روشنی تابان و محاسنش مُدوّر با اندکی سفیدی و به رنگ خضاب شده، گشاده چشم، ابروها باریک و کشیده، پیشانی باز، میان بینی اندک برآمده،لبخندزنان، دیدگانش گویی سمت افق می نگریست _سوی آسمان_ و باد در محاسنِ او افتاده به راست و چپ می برد. گویی امیرالمؤمنین است!
و دیدم از پشت سر وی، زنانی بر شتران بی روپوش سوارند. نزدیک شدم و از زن نخستین پرسیدم کیستی؟ گفت: سکینه دخترِ حسین.
گفتم: حاجتی داری تا برآورم؟ که من سهل ابن سعد ساعدی ام،جد تو را دیده ام و حدیث او را شنیده ام.
گفت : ای سهل، به حامل این سر بگو که آن را پیشتر برد تا مردم به نگریستن آن مشغول شوند و به حرمِ پیغمبر نگاه نکنند.😭😭😭
📜كتاب آه_ یاسین حجازی
#الا_لعنة_الله_علي_قوم_الظالمين
#شب_جمعه_زیارتی
@majma_ali_asghar