میخوامروضہموشرو؏کنم
اماوایلاکهروضہامروزدلارومیسوزونه
خعلےسنگینہ😭′
عاخعاخ . .
توخیمہهابچھها
دستوپامیزننازتشنگے
ربابهعینگاههایِپرازالتماس
میکنہبهعباس
عاخہرباببچهاشکلاشیشماهشه🙂💔!!
عباسمیگہ :
ایسرورمن
منندارمطاقت . .
میرمآببیارمبرایِبچہها
ربابدلشگرمشد
رقیهخوشحالشد
عاخہبچهــهاچندروزهآبنخوردن :)💔!!
حسین؏نگاهےبهداداشابوالفضلمیکنہ
میگه:عباسجان !
توبرےلشکرمازهممیپاشه😭!!
عاخعاخ ؛کلِلشکرحسینعباسه . .
عباسمشکروبرداشت
سوارِاسبشدکہبره
حسینوزینبازخیمھدویدندبیرون
قدوبالایِعباسدیدنیه
عباساومدهدمِرودِآب
نگاهےکردبهخیمھها
دستاشروپرازآبکرد . .
خواستبخورهاما
یادِلباۍعلیاصغرافتاد
یاِدلبایِخشكداداشحسینشافتاد
عاخکہجونافرادِخیمہبهلبرسیدهـ
عباسمشكروپرازآبکرده :)!
سواربراسبشدکہ
نانجیبهاحملهکردن
یِدستِعباسمشك
یِدستعلم
تیراندازهاهرچےتیرزدند
اصنخطانرفت :)
بسکہعباسقدبلندبود💔!!
دستِراستعباسروباشمشیر
زدن
مشكروگرفتدستِچپ