🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت95
یه هفته ای گذشت و امتحان میان ترم شروع شده بود سارا هم مثل همیشه تو خونمون تلپ شده بود
هر چند دقیقه یه بار میاومد داخل اتاق و یه سیر گریه میکرد که هیچی نمیفهمه از درس ها
مشغول درس خوندن بودم که در اتاق باز شد و سارا وارد اتاق شد
- سارا اگه باز میخوای گریه کنی ،برو بیرون
سارا: عه ،منو باش که اومدم یه خبری بهت بدم ،بیخیال اصلا میرم بمون تو خماری
- بیا حالا ناز نکن
سارا از خدا خواسته پرید روی تخت
سارا: یه چیز بگم باز سکته نمیکنی
- بابا راز داریت منو کشته
سارا خندید و گفت: اگه بدونی امشب چه خبره
- من در تعجبم ،من که دختر این خانواده ام خبرا همیشه آخر به دستم میرسه ،تو سیگنالت به کی وصله که اینقدر اخبار داغ به دستت میرسه
سارا: حالا دیگه...
- حالا بگو امشب چه خبره ،میخوام درسمو بخونم
سارا: اول قول بده ،آمپرت بالانزنه تا بگم
- من تو رو میبینم به خودی خود آمپرم بالا میزنه ولی تو بگو سعی خودمو میکنم
سارا: هیچی پس نمیگم
- عععع لوس نشو دیگه بگو
سارا: امشب قراره خواستگار بیاد برات
- چییییییییی؟
سارا: آیه قاطی کردی باز فاز دیونه ها رو گرفتی پوستت و قلفتی میکنم
- کی هست حالا؟
سارا: اینو نمیدونم ،فقط میدونم دوست امیره!
- دوست امیر؟،امیر کجاست ؟
سارا: عع قرارمون یادت نره دیگه ،الان اگه امیر باز بفهمه بهت گفتم ،باز مثل خودت قاطی میکنه
- بهت گفتم امیر کجاست ؟
سارا: مامان فرستادش واسه امشب خرید کنه
- پاشو برو بیرون
سارا: آیه قول دادیااااا
- باشه ،برو بیرون
عجب گیری افتادماااا ،خداایا من چه گناهی کردم که گیر دوتا دیونه افتادم
سارا رفت و من داشتم حرص میخوردم از دست امیر ،چه طور تونست زیر قولش بزنه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت96
اینقدر عصبانی بودم که نمیتونستم کاری انجام بدم بلند شدم رفتم توی حیاط روی تخت نشستم منتظر امیر شدم یه ساعت بعد امیر وارد حیاط شد ایستادم دست به سینه کلافه نگاهش میکردم امیر با دیدن قیافه عصبانیم اومد سمتم
امیر: میتونم الان حدث بزنم که کلاغه خبرا رو رسونده برات چیزی نگفتم
امیرم خونسرد نشست روی تخت
امیر: میگم چیکار کنم که سارا حرف تو دلش بمونه ؟ به نظرت فلفل بریزم تو دهنش خوبه؟
از حرفش خندم گرفت ولی باز همچنان قیافه کلافه گی رو به خودم گرفته بودم
امیر: بشین صحبت کنیم
نشستم کنارش گفتم: مگه خودت قول ندادی تا زمانی که من عاشق نشدم کمکم کنی کسی پاشو تو خونه نزاره؟
امیر: من قول دادم با کسی که دوستش نداری نمیزارم ازدواج کنی ،نه اینکه نزارم کسی نیاد تو خونه
- ولی امیر..
امیر: آیه ،بزار این دوستم بیاد ،به خدا کچلم کرد از بس بهم گفت ،بزار بیاد حرفاشو گوش کن ،اگه خوشت نیومد بهش میگم بره پی زندگی خودش
- این چه دوستیه که خیلی راحت اومده باهات صحبت کرده در مورد خواهرت ،تو هم هیچی بهش نگفتی
امیر: آخه اینقدر پسر خوبیه که وقتی گفت، انگار داشت از من خواستگاری میکرد از خوشحالی داشتم بال در میاوردم
- ععع پس به پای هم پیر شین
بلند شدم خواستم برم که امیر دستمو گرفت
امیر: آیه جان ،خواهری،قربونت برم ،عزیز دلم ،قشنگ من ،یکی یه دونه ی من ...
- اوووو چه خبرته ،من با این حرفا خر نمیشم
امیر: خواهش میکنم بزار امشب بیان ،فکر کن مهمانن ،اصلا باهاش حرف نزن ،بزار بیاد رفتش ،خودم بهش زنگ میزنم که جوابت منفیه قبول؟
یه مکثی کردمو گفتم : قبول. .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌏پویش #اهل_کرم
(ویژه نوروز ورمضان )
🧶تهیه سیصد و بیست بسته معیشتی
لبخند خانواده های نیازمند را امسال مهمان سفره ی شب نوروزوافطاری رمضان خود کنید .
❇️با کریمان کارها دشوار نیست.
🌷شماره کارت👇
5892107044938861
موسسه بنی فاطمه (سلام الله علیها)
https://eitaa.com/joinchat/722600483Ce2b430c954
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
شهید عبدالمهدی مغفوری
محل تولد: کرمان
تاریخ تولد : ۱۳۳۵/۱۱/۵
محل شهادت : کربلای ۴، جزیره ام الرصاص
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۵
علت شهادت: جنگ ایران و عراق
محل دفن : گلستان شهدای کرمان
سه صلوات هدیه به روح پاک و مطهرش📿
💌 @Maktabeh_shohada💌
✨بسم رب الشهدا و الصدیقین✨
چله دعای توسل هدیه به ارواح مطهر چهارده معصوم (ع) و شهدای والا مقام
🗓شروع چله: چهارشنبه ۱۸ بهمن ماه
🗓 پایان چله: یکشنبه ۲۷ اسفند ماه
🗓روزشمارِچله:روز سی ام (۳۰)
دعای توسل امروز هدیه به روح شهید (هوشنگ آرش)
به نیت 👇
🌼 سلامتی و ظهور آقا صاحب الزمان (عج)
🌼اموات و درگذشتگان
🌼نابودی اسرائیل
🌼شفای بیماران
🌼عاقبت بخیری جوانان
🌼سبز شدن دامن بی اولاد ها
🌼خانه دار شدن مستاجر ها
🌼حل مشکلات خانوادگی
🌼حوائج قلبی اعضای چله
(الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم)
💌@Maktabeh_shohada💌
شهــادت ...
پایان نیست، آغاز است
تولـدی دیگـر است ،
در جهانی فراتر از آنکه
عقــل زمینـــی ،
به ساحت قدس آن راه یابد ...
♻️ شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ♻️
✨اللهم صل علی محمدوآل محمد
وعجل فرجهم✨
💌@Maktabeh_shohada💌
🌷 17اسفند سالروز شهادت سرلشگر محمدابراهیم همت ،فرمانده لشگر محمد رسول الله
🌱شادی روحش صلوات
💌@Maktabeh_shohada💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همین الان کسانۍ در دنیا هستند
که با شهدا اُنس بیشترۍ دارند
در مشکلات زندگۍ متوسّل به شهدا
مۍشوند و شهدا جواب مۍدهند...🌸
اُنس با شهدا را امروز تجربه کن
با شهدا که انس داشتهباشۍ
یکقدم👣به خدا نزدیکترۍ...
مقاممعظمرهبرۍ°
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🇮🇷@Maktabeh_shohada💌
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔴 نماز شب بیست و هفتم #ماه_شعبان برای بخشش یک میلیون گناه
🔵 پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
🟡 هركس در شب بیست و هفتم ماه شعبان دو ركعت نماز بخواند در هر ركعت سوره حمد یک باروسورهى«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» را ده باربخواند ،خداوند متعال یک میلیون عمل نیک برای او نوشته و یک میلیون گناه او را زدوده و یک میلیون درجه بالا برده و تاجی از نور بر سر او می گذارد.
📚 اقبال الاعمال
🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
#امام_زمان
#اعمال_منتظران
💌@Maktabeh_shohada💌
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت97
تا شب امیر صد بار اومد داخل اتاقم که نکنه به مغزم بزنه و اتاق و به هم بریزم
تازه یه دستمالم گرفته بود تو دستش افتاد به جون اتاقم ،از کاراش خندم میگرفت ،نمیدونستم چرا همچین کارایی رو میکنه
آخر سر هم رفت سمت کمد لباسم و یه دست لباس با یه روسری برداشت گذاشت روی تخت
نگاه مظلومانه ای به من کرد و گفت: با این لباسا مثل ماه میشی ،اگه میشه اینو بپوش
بعدم از اتاق رفت بیرون نمیخواستم اینکار و کنم ولی میدونستم اگه کاری که گفته انجام ندم باز مجبورم میکنه لباسمو عوض کنم
ساعت ۷ ونیم بود و من هنوز آماده نشده بودم
در اتاق باز شدو سارا وارد اتاق شد...
سارا:چرا هنوز آماده نشدی؟
- میگم سارا یه چیزی مشکوک میزنه
سارا: چی؟
- چرا از صبح مامان چیزی نمیگه؟ اصلا یه بارم نیومده بگه آیه آماده شو ،آیه دیر شده
سارا: خوب به جاش امیر جبران کرده ،صد بار بهت گفته ،واسه همین خیالش راحت بود
- اره راست میگی
سارا: پاشو ،الان میرسناا
- باشه
لباسمو عوض کردم ،چادر رنگیمو سرم کردمو رفتم سمت پذیرایی
با دیدن بابا ،خجالت کشیدمو رفتم داخل آشپز خونه روی صندلی میز ناهار خوری نشستم
مامان بادیدنم یه لبخندی زد و چیزی نگفت
کلافه به ساعت نگاه میکردم که زنگ خونه به صدا در اومد
بلند شدم رفتم سمت پذیرایی کنار سارا ایستادم امیر رفت در و باز کرد و بعد از چند دقیقه مهمونا وارد خونه شدن
یه لحظه با وارد شدن یه نفر خشکم زده بود
اصلا باورم نمیشد این آقا اومده باشه خواستگاری
سارا که از من بیشتر قافلگیر شده بود آروم زیر گوشم گفت: آیه من دارم همون کسی و میبینم که تو میبینی؟ مگه ممکنه ،هاشمی اینجا.... ،خواستگاری تو .....
همه بعد از احوالپرسی نشستن ولی من و سارا مثل چوب خشک ایستاده بودیم و نگاه میکردیم با صدای امیر به خودمون اومدیم رفتیم یه گوشه نشستیم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت98
امیر هم که حال و روزمو دیده بود خودش رفت سمت آشپز خونه و چند تا چایی ریخت داخل استکان و آورد و به مهمونا تعارف کرد
بابا و آقای هاشمی یه جوری با هم صحبت میکردن که انگار چندین ساله همدیگه رو میشناسن،اینقدر گرم صحبت شدن
که آخر پدر آقای هاشمی به حرف اومد و شروع به حرف زدن کرد
بعد از کلی صحبت و تعریف کردن از پسرش
از بابا خواست که منو هاشمی باهم دیگه صحبت کنیم
بابا هم اجازه داد
امیر هم یه نگاهی ملتمسانه به من کرد که بلند شم میخواستم برم سمتش تک تک موهاشو با دستام بکنم بعد با دیدن هاشمی که ایستاده بود بلند شدمو رفتم سمت اتاقم اصلا نگاه نکردم که هاشمی داره میاد پشت سرم یا نه
وارد اتاق شدمو روی تختم نشستم
هاشمی هم وارد اتاق شد و روی صندلی کنار میز تحریرم نشست...
هنوز تو شوک دیدن هاشمی بودم که هاشمی شروع به صحبت کرد
هاشمی: میدونم که شما قصد ازدواج ندارین ،حتی دلیل کارتون هم میدونم ،یعنی امیر همه چیز و بهم گفته ،ولی خانم هدایتی من درکتون میکنم که الان به همه عالم و آدم بی اعتماد و بدبین بشین ،ولی ازتون خواهش میکنم یه فرصت به من بدین تا خودمو بهتون ثابت کنم ،که اینکه من واقعا شما رو ...
هاشمی شروع کرد به حرف زدن درباره خودش ،منم فقط گوش میکردم
اینقدر حرفاش آرامش بخش بود که نفهمیدم زمان چقدر زود گذشت
صدای در اتاق اومد امیر وارد اتاق شد
امیر: فک کنم بهتون خوش گذشته که دوساعت دارین صحبت میکنین
هاشمی: ولا تو این دوساعت فقط من صحبت کردم خانم هدایتی اصلا حرفی نزدن
امیر زد تو سرش گفت: آخ آخ آخ ،آقا سید بیچاره شدی، پس یه گاز فقط حرف زدی
هاشمی که منظور امیر و متوجه نشد با تعجب به امیر نگاه میکرد
امیر: پاشین بریم بیرون ،همه منتظرن
بعد همه وارد پذیرایی شدیم
کسی چیزی نپرسید که چی شد ؟
یا نظر من چیه ؟
انگار همه چی از قبل برنامه ریزی شده بود...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌱اللهم عجل الولیک الفرج🌱
به بیت الزهرا خوش اومدید💚
نذرِ سفره #صلوات داشتید در خدمتیم🙏
اینجا در بیت الزهرا سفره صلوات به نیت چهارده معصوم پهن میشود📿
حتما حتما شرکت کنید اسامی تونو به مدیر بگید تو همه سفره های اهل بیت شرکت کنید به نیت حاجت دلتون شاید کسی اینجا شرایط سفره انداختن نداشته باشه اما بانیان این سفره به نیت شما میندازن
ب جمع خادمین بیت الزهرا بپیوند👇💚
https://eitaa.com/joinchat/840499715C9edc603c82
@Porghorban_khoda
مدیریت خانم مرضیه پورقربان🌺
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
شهیده منیره قره داغی
محل تولد: میانه
تاریخ تولد : ۱۳۵۱
محل شهادت : میانه، مدرسه زینبیه
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۱۲
علت شهادت: جنگ ایران و عراق
محل دفن : میانه
سه صلوات هدیه به روح پاک و مطهرش📿
💌 @Maktabeh_shohada💌
✨بسم رب الشهدا و الصدیقین✨
چله دعای توسل هدیه به ارواح مطهر چهارده معصوم (ع) و شهدای والا مقام
🗓شروع چله: چهارشنبه ۱۸ بهمن ماه
🗓 پایان چله: یکشنبه ۲۷ اسفند ماه
🗓روزشمارِچله:روز سی و یکم (۳۱)
دعای توسل امروز هدیه به روح شهید (الهیار ارضمی)
به نیت 👇
🌼 سلامتی و ظهور آقا صاحب الزمان (عج)
🌼اموات و درگذشتگان
🌼نابودی اسرائیل
🌼شفای بیماران
🌼عاقبت بخیری جوانان
🌼سبز شدن دامن بی اولاد ها
🌼خانه دار شدن مستاجر ها
🌼حل مشکلات خانوادگی
🌼حوائج قلبی اعضای چله
(الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم)
💌@Maktabeh_shohada💌
وَ از تو میپرسند :
- زیبایی را کجا میشود یافت؟!
به آنها بگو درچهرهی آنان که از
خُدا حیا میکنند !🌼( :
#رفیق_شهیدم ❤️
#شهید_ابراهیم_هادی
💌@Maktabeh_shohada💌
⭐یا ابا صالح المهدی ادرکنی ⭐
⭐طبق ماه تولدت برای امام زمان علیه السلام همان کار را انجام بده⭐
✅فروردین :7مرتبه صلوات
✅اردیبهشت :5مرتبه اللهم عجل لولیک الفرج
✅خرداد :یک مرتبه آیه الکرسی و5مرتبه صلوات
✅تیر :یک مرتبه دعای سلامتی اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن تا اخر
✅مرداد:10مرتبه صلوات
✅شهریور :3مرتبه سوره توحید
✅مهر :یک دل شاد کن با یک لبخند و 2مرتبه صلوات
✅آبان :3بار بگو السلام علیک یا بقیه الله
✅آذر :یک مرتبه ایه الکرسی
✅دی:3مرتبه سوره توحید و3مرتبه صلوات
✅بهمن :خواندن یک صفحه قرآن
✅اسفند :حواندن یک سوره از قرآن
ان شاء الله امام زمان علیه السلام
یاری رسان همه باشد ⭐
⭐اللهم عجل لولیک الفرج⭐
🍃🌸أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ🌸
✾࿐༅✧❀🍃🌸🍃❀✧ ༅࿐✾
💌@Maktabeh_shohada💌
امروز ۱۴۰۲/۱۲/۱۸
دوازدهمین سالگرد شهادت (شهید حجت الله رحیمی)
یک فاتحه و سه صلوات هدیه به روح مطهرش 📿🌹
💌@Maktabeh_shohada💌