مکتب سلیمانی سیرجان
🔵 #رمان 🔴 (قسمت هشتاد) بعد از وداع خانواده با پیکر امیرعلی فضلی، روحانی پیش نماز مسجد محل، همون مسج
🔵 #رمان
نویسنده:
#زینب_علوی
🔴 (قسمت هشتاد و دو)
مطمئن باشید اونا به بهترین شکل ممکن جانفشانی سردار فضلی رو پس میدن و جبران می کنن و اولین نمونش هم همینه که شب مبارک ولادت پیامبر اکرم (ص) به سعادت شهادت رسید.
و شما که الان فرزند شهید هستید اینو یک توفیق و فرصت بدونید و سعی کنید همیشه مدافع باور و اعتقاد پدرتون باشید و برای ما هم دعا کنید که از الطاف اهل بیت (ع) بهره مند و پاسدار خوبی برای خون این شهدای گرانقدر باشیم.
ببخشید که زیاد حرف زدم اما خدا میدونه این حرفا حس واقعی و حقیقی من و همه ی دوستان و خواهران حاضر در اینجا هستش.
ریحانه آروم و بی صدا گریه می کرد و تو دلش دوستاشو تحسین می کرد که تو شرایط سخت کنارش هستن و به خون و باور پدرش احترام و تکریم می کنن.
جلسه 10 دقیقه بعد، بعد از حرفای تسلی دهنده و امیدبخش بقیه حاضرا تو دفتر بسیج دانشجویی، تموم شد.
افراد حاضر در دفتر بسیج دانشجویی، از اونجا بیرون رفتن و ژیلا کرمی ریحانه رو تا کلاس همراهی کرد.
ریحانه افسرده و غمگین تو کلاس ها سکوت می کرد و بقیه دانشجوها و حتی اساتید هم متوجه تغییر حالش شده بودن.
اساتیدی که سردار امیرعلی فضلی رو می شناختن و از نسبت ریحانه و امیرعلی باخبر بودن، بهش تسلیت گفتن و براش آرزوی صبر و اجر کردن.
اون هفته آخرین هفته ای بود که دانشجوها در کلاس هاشون حاضر می شدن و بعد از اون اکثر دانشجوهای غیرتهرانی به شهر خودشون برمیگشتن و دانشجوهای تهرانی هم معمولاً به کلاس نمیومدن.
تو کلاس های دروس تخصصی که معمولاً سکوت برقرار بود و تعداد سؤالاتی که دانشجوها می پرسیدن محدود بود، سکوت غمگینانه ریحانه زیاد به چشم نمیومد اما تو کلاس دروس عمومی که بیشتر اوقات محل بحث و مناقشات سر موضوع های مختلف و طرح شبهات بود سکوت غمبار ریحانه کاملاً محسوس بود.
اون هفته ریحانه با بی رغبتی تو تمام کلاس ها حاضر شد و تصمیم گرفته بود به کلاس انقلاب اسلامی و ریشه های آن، هم نره اما به اصرار سارا اونو تو اون کلاس همراهی کرد و در کلاس سر صندلی کنار او نشست.
موقع ورود به کلاس نگاهش به فرود پیرزاده و دوستش شاهین نجفی نیا افتاد و دوباره تیزی حرفای جلسات قبل اونارو رو قلبش حس کرد. به سرعت رو برگردوند و به سرعت خودشو رو صندلی جا داد و به وایت برد کلاس خیره شد.
دکتر اخوان بعد از سلام و احوال پرسی با دانشجوها، حضور و غیاب و جواب دادن به سؤالات معمول اونا در جلسات پایانی دروس که در مورد نحوه امتحان و سؤالای امتحانی بود، شهادت سردار امیرعلی فضلی رو غیرمستقیم به ریحانه تسلیت گفت و کمی راجع به فضایل سردار فضلی و فضیلت بزرگ شهادت و جهاد در راه خدا حرف زد و بعدم درس رو شروع کرد و سعی کرد مباحثی رو که در جلسات گذشته گفته بود، جمع بندی کنه.
فرود پیرزاده و شاهین نجفی نیا در غیاب دوستشون مسعود بدیع زادگان مشغول پچ پچ بودن و حواسشون نبود که علی اکبر امجدیان با چند صندلی فاصله در ردیف جلوی اونا نشسته و گوش هاش برای شنیدن حرفای اونا کاملاً تیزه.
🔴 (قسمت هشتاد و سه)
امجدیان حرفای فرود پیرزاده و شاهین نجفی نیا رو کامل نمی شنید اما در حدی می شنید که بفهمه موضوع حرفاشون در مورد چیه و از قضا این قسمت از حرف فرود پیرزاده رو شنید که گفت: «با گرفتن یه عالمه پول میرن سوریه از یه دیکتاتور دفاع کنن!!» اونم که حساسیت نسبت به موضوع حیلی زیاد بود.
این حرف باعث ورم کردن رگ های گردنش شد و پیاپی چن تا نفس عمیق کشید.
جواب شاهین نجفی نیا به حرف پیرزاده این بود که: «البته اسرائیل بلده چطوری این تروریست های مدافع بشار اسد تروریست رو بکشه!! همشون عمودی میرن و افقی میشن و رژیم هم شبونه جنازه هاشونو میاره ایران و بی سر و صدا دفن می کنه!! خودشونم جرأت ندارن بگن رفتیم سوریه برای جنگ افروزی و ماجراجویی و پول های بیت المال رو حروم کنیم!! می دونن مردم بفهمن تیکه بزرگشون گوششونه!!»
این حرف فکر و روحشو به آتیش کشید. گوش هاش دیگه هیچ چیزی نمی شنید. به دکتر اخوان که کنار تریبون وایساده و لب هاش تکون می خوردن خیره بود.
سؤالی پیاپی تو سرش نوسان می کرد که چطوری میتونه جواب مناسبی به این حرفای بی رحمانه و ناجوانمردانه که تو فضای عمومی کلاس هم مطرح نشده بود، بده؟ یا اصلاً چطور میتونه این مسأله رو تو کلاس مطرح کنه و طول دانشجوها را به کمک بخواد؟
دکتر اخوان نگاهی به فرود پیرزاده و شاهین نجفی نیا که همچنان مشغول حرف زدن بودن، کرد و با لحن خاصی خطاب بهشون گفت: آقای نجفی نیا اگه بحثتون انقد مهمه یا کنفرانس خیلی مهمی دارین که نمی تونین یه لحظه تعطیلش کنید، خب تو کلاس مطرحش کنید شاید ما هم بتونیم همفکری و کمکتون کنیم!!
و بعدش نگاهی به علی اکبر امجدیان که قیافش رنگ خون گرفته بود، کرد و پرسید آقای امجدیان حالتون خوبه؟ به نظر میاد مشکلی پیش اومده که این جوری صورتتون سرخ شده؟!
حرفای دکتر اخوان نگاه ها رو به سمت اونا کشوند. یه لحظه نگاه ریحانه با پوزخند سرشار از تمسخر تو صورت فرود پیرزاده گره خورد، به سرعت نگاهشو ازش گرفت و به علی اکبر امجدیان که عصبانیت رو چهرهاش خودنمایی می کرد، داد.
او خیلی زود متوجه عصبانیت امجدیان شد و همزمان با حرف سارا که گفت: وای این آقای امجدیان چرا انقد عصبانیه!؟ این سؤالو زمزمه کرد.
علی اکبر امجدیان که حرف دکتر اخوان رو فرصتی برای طرح حرفای خودش می دونست با مقدمه چینی گفت: آقای دکتر یهو به ذهنم رسید که چرا یه عده فکر می کنن مدافعان حرم برای گرفتن پول میرن سوریه می جنگن و بعد به خودم جواب دادم این عده انقد احمقن که نمی فهمن کل پول ها و امکانات مالی دنیا ارزش به خطر افتادن جون و دور شدن از خانواده و عزیزان رو ندارن!!
🔴 (قسمت هشتاد و چهار)
این جمله حواس ها رو برد سمت پیرزاده و نجفی نیا چون اکثر حاضران در کلاس حدس می زدن حرف امجدیان طعنه به نجفی نیا و پیرزاده باشه.
پیرزاده که از کلمه احمق عصبی شده بود با صدای بلند جوری که همه تو کلاس به وضوح می شنیدن گفت: شاید اون افراد احمق نیستن!! افرادی احمقن که به خاطر پول و دفاع از تروریست ها جونشونو به خطر میندازن!! و یا افرادی که نمی خوان حقیقت رو ببینن!!
این دفه دکتر اخوان عصبانی شد و در جوابش گفت: لطفاً حد خودتونو رعایت کنید!! اگرم حد شما در همین حده حداقل حرمت کلاس رو رعایت کنید!!
ریحانه هم که دوباره جای خالی پدر تو زندگی برای قلب زخمیش خنجر شده و چشماش پشت پرده ی اشک پنهان شده بود، دست لرزانشو بالا برد و بدون اینکه منتظر موافقت دکتر اخوان باشه، گفت:
اگر مدافعان حرم برای رفتن به سوریه پولی گرفتن حرومشون باشه!! برای کسی که خدا و اهل بیت رو داره دنیای مادی بی ارزش شما چه اهمیتی داره!؟ اگه مدافعان حرم و خانواده هاشون دار و ندارشونو ببخشن به شماها سیر میشید و دست از طعنه زدن بردارید؟!
حرفش با ایش کشیده و بلند شادی گلستان و میترا جشنی پور همراه شد و مث نیشتر کوچیکی به قلبش رفت.
با بغضی که سعی میکرد نشکنه با خودش زمزمه کرد: نمی بخشم. هیچ کدومتونو نمی بخشم.
بیشتر دانشجوها سکوت کرده و بعضی هم با صدایی که انگار به عمد می خواستن بقیه هم اونو بشنون می گفتن: جلسه آخرم دست از سرمون برنمی دارن با این بحث های مسخرشون!! شما که باهم کنار نمیاین چرا بی خودی بحث می کنین و وقت کلاس رو هدر میدین!!؟
امجدیان بدون توجه به این حرفا برای اینکه سوزش دل خودش و ریحانه رو تلافی کنه خطاب به فرود پیرزاده و دوستش گفت:
فعلاً که تروریست ها زیر چتر حمایت کشور مورد علاقه مزدوران اپوزسیون هستن!! تروریست های دست پروده آمریکا و اسرائیل که از اونا دستور و پول می گیرن!! و آمریکا و اسرائیل بچه کش هم که کشورهای حامی و مورد علاقه مزدوران مواجب بگیر اپوزسیون هستن!! البته اپوزسیون خائن بعد از خوردن یه شکم سیر مشروب و لم دادن پای ماهواره و دیدن چرندیات شبکه منو تو و ایران اینترنشنال بایدم توهم بزنن که مدافعان حرم برای پول رفتن سوریه بجنگن و بعدم بیان سر کلاس از کارهای داعشی های اجیر آمریکا و اسرائیل هم دفاع کنن!!
شاهین نجفی نیا که انتظار جواب سخت و کوبنده امجدیان رو نداشت، از بین دندان های کلید شده و با صدای نسبتاً آرومی رو به امجدیان گفت: خفه شو جوجه ساندیس خور ریشو!! داعش محصول اعتقادات شماهاست!!! محصول دستوراته قرآنه!! چه ربطی به اپوزسیون داره؟!
ادامه دارد ......
✅ادامه این #رمان زیبا را هر شب حوالی ساعت۲۱
اینجا بخوانید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
عزیزان تا اینجا رمان رو مطالعه کردید؟
نظرتون در رابطه با این رمان چیه ؟؟؟
لطفا برام بنویسید👇
https://harfeto.timefriend.net/16727645480333
☄چـــــه کانالیـــــه ایـــــــــــــــن⁉️⁉️
😋😋پر از خوراکی های ارگـــــانیک
😳😳چه قیمت های ارزونی داره !!
🤩🤩وااااییی جایـــــزه هم می ده 🎁
😉می خوای ببینی چی جایزه میده ؟؟
👈👈👈 جایــــــ🎁ـــــــزه رو لمس کن
همین الان برو ببین چه خبره👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2968649974Cf270a41412
🌱مثل حافظ باشیدکه در وصف
نچرال بودن دلبر میگه:
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسنِ خداداد آمد😄
#سلااااام✋
#بفرماییدچاے
🖇@Maktabesoleimanisirjan❤️
🌸۞ لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ
🌱 وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ
🌱وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ
🌱وَأَقَامَ الصَّلَاةَ
🌱وَآتَى الزَّكَاةَ
🌱وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ
🌱 وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ
❤️الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
اول ترجمه شو بخون 👉
🌸 #نیکوکاری
یعنی
از مالمون به نزدیکان بدیم 😍مثل همین نذری هایی که میدیم
مثل هدیه هایی که میدیم به همدیگه 🎁
مثل احسان هایی که بین اعضاے خانواده هست. بین دوست هاست ...☘
🖇@Maktabesoleimanisirjan❤️