eitaa logo
مکتب سلیمانی سیرجان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4.8هزار ویدیو
43 فایل
🎨 انجام طرح های گرافیکی(پوستر،بنر و..) 💌 تولید و نشر محتوای اعتقادی ،تربیتی... ارتباط با ادمین؛ تبلیغ نداریم @Ahmadif313 💓دریافت صدقات و نذورات جهت کمک به نیازمندان تحت پوشش خیریه مون: 6037991772811521
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی: مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود... (ادامه متن در عکس) @Maktabesoleimanisirjan
رهبر معظم انقلاب: انقلاب ما، همه‌ی تصورات باطل درباره‌ی زن مسلمان ایرانی را تخطئه کرد و دیدیم که خانم‌ها، سربازان خط مقدم انقلاب بودند. ‌اگر با انقلاب سازگار نبودند و این انقلاب را نمی‌پذیرفتند و به آن باور نداشتند، مطمئنا این انقلاب واقع نمیشد. اگر آن‌ها نبودند، نیمی از گروه انقلابیون مستقیما در میدان نبودند. @Maktabesoleimanisirjan
گرچه گاهی تند بادی شاخه ای را هم شکست سرو می‌ماند ولی طوفان به پایان می‌رسد به وقت ۴۵ سالگی انقلابمون✌️🇮🇷 @Maktabesoleimanisirjan
ای نور ما 'ای سور ما ''ای دولت منصور ما...
Reza Rooygari | Iran (128).mp3
10.31M
الله الله الله اکبر✨ پاینده باشی ایران...🇮🇷
۲۲بهمن، سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران گرامی باد ♥️ 🇮🇷 سلامتی و پایداری ایرانی و ایران عزیزمون صلواتی بفرستیم
الله اکبر یعنی؛ خدای خمینی از کدخدا و با تمام تشکیلاتش بزرگ‌تر است.🇮🇷 @Maktabesoleimanisirjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مکتب سلیمانی سیرجان
#رمان_جدید #قسمت_شصت‌و‌ششم با شادی کودکانه ای بااجازه ای گفتم از جا بلند شدم ,گوشی را از کیف دستی
✨قسمت اخر بابا هم از سرکار آمد و وقتی پدر یوسف را دید و داستانش را شنید ،خداراشکر کرد که بالاخره این پدر و پسر بعداز سالها جدایی مثل حضرت یوسف و پدر بزرگوارش به هم می‌رسند...گرچه دوست داشتم پدر یوسف را ببرم بالا خونه خودم و پذیرایی کنم اما با اصرار پدر و مادرم خونه بابا موندیم،.. ازصبح تا شب از شب تا سحر مدام یوسف را میگرفتم اما باز هم در دسترس نبود... آخه سابقه نداشت یوسف حتی زمانی که درگیر عملیات بود اینهمه مدت مرا ازخودش بی خبر بذاره...دلم به تلاطمی عجیب بود و انگار خبر از وقایعی هول انگیز میداد.... صبح زود بود و با صدای صحبت کردن پدرم و اقای سبحانی از عالم دلشوره بیرون آمدم... روانداز بچه ها را صاف کردم واماده بیرون رفتن از اتاق میشدم که با صدای زنگ در خانه بر جای خود میخکوب شدم... یعنی کی میتونه باشه؟ این وقت صبح سابقه نداشت که..برگشتم وچادرم را سر کردم و همزمان صدای باز شدن در هال اومد و پشت سرش... هنوز پام را از در بیرون نگذاشته بودم که صدای سمیه را درحالیکه انگاراصلا متوجه اطرافش نبود بغض داشت, روبه مادرم میگفت بلند شد: _وای خاله....دلم نیومد که زنگ خونه زری را بزنم,اخه خبر دادند یوزارسیفش داره میاد... اما این‌بار ...... وغش رفت از گریه و صدای علیرضا بود که بلند شد, _سمیه جان کنترل کن الان صدا میره بالا.... دیگه حال خودم را نمیفهمیدم...این چی داشت میگفت؟!!یوسف...یوسف...وای پدرش.... همه چی را داره میشنوه.... با پاهای لرزان وارد هال شدم,سمیه تاچشمش بهم افتاد زد تو سرش...دنیا دور سرم داشت میچرخید....همه جا تاریک تاریک شد,اخه یوزارسیف من رفته بود ,تنها پریده بود ,دیگه چیزی نفهمیدم..... اره یوزارسیف بی صدا پرواز کرد حتی صبر نکرد تا بعداز سالها پدرش را ببینه یا بهتر بگم پدرش یوسف گمگشته اش را ببینه... پدر یوسف ، تصمیم گرفت ,یوسف را به افغانستان ببره وتوشهر خودش دفن کند و من ,انصاف نمیدیدم که بااین تصمیم مخالفت کنم,... اخه یوسف کل عمرش را در غربت بود الان چه خوب که در دیار خودش آرام گیرد.... بچه ها راسپردم به سمیه وبعداز مراسم تشییع درایران وزیارت یوسفم در مشهد راهی افغانستان شدیم... حالا روی اسمان سوار هواپیما یک تابوت بین من ویک پدر درد کشیده...بوی گل میداد... یوسف به قول خودش وفا کرد و داشت من را میبرد سفر ماه عسل, این‌بار به دیار خودش ,به سرزمین ظلم کشیده ی افغانستان ,به خودم جرات دادم ارام روی تابوت را زدم کنا بند کفن یوزارسیفم را بازکردم وخواستم مثل حضرت زینب س بوسه بر رگ بریده بزنم،تن بی سر را که دیدم,گلوی بریده که پیش چشمم امد...رگهای خونین که تونگاهم نشست, نتونستم....نتونستم....از حال رفتم وگفتم قربان صبر عظیمت یا زینب س.... داشتم قالب تهی میکردم,انگار روحم داشت از تنم جدا میشد،یک باره احساس کردم سرم روی سینه ی یک بانوی مکرمه ومعظمه است, آروم شدم,آرام,آرام.......بوی گل و گلاب بوی سیب ناب درفضا,پیچید.. ناگاه صحنه ها جلوی چشمم جان گرفت... من.....کربلا....بالای‌سرحضرت عباس س.... آری این تعبیر خواب چندین سال پیش من بود وابوالفضل من,فدای حریم حضرت زینب س شد... واین قصه هر روز وهر روز تکرار میشود... تا قائم آل محمد(ص) از راه برسد..و اگر از این شیر زنان بپرسید (درفرجام عشقتان چه دیدید؟؟) بی شک خواهند گفت: (ما رأیت إلا جمیلا......) به امید ظهور حضرتش وپایان یافتن تمام ظلمها ونابودی تمام ظالمین... التماس دعا 🌱پایان ═✧❁🌸❁✧═ مکتب سلیمانی سیرجان 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
✨بسمِ خَیرِالشّاکِرین✨ به نام خداوندِ نگهدارِ انقلابِ خمینی🤍🇮🇷