با یک سرمایه گذاری کوچیک بر آینده فرزندانتون دنیایی از اعـــتـــمـــاد بـــه نـــفـــس رو بهشون هدیه دهید.
⁉️ اگــر میــخــوای فرزنــدتــون
👇 دیـــــــــــــگـــــــــــه👇
❣نــتــرســــــــه!!
و جــرات مــنــدی و خــود بــاوری رو در او تـقـویـت کـنی!!
🤍جلوی جمع خـــجـــالـــت نکشه و اجــتــمــاعــی باشه!
❣همیشه شــاداب باشه!!
🤍صــبــوری و تــاب آوری در برابر ناکامی و چالش ها رو یاد بگیره!!
❣ اســتــعــدادهــاش رو شناسایی کنی و روی تــوانــمــنــدیهاش سرمایه گذاری کنی!!
و اما
یه چیز خیلی جذاب👇
مادرای مهربون دوست دارین در اردوهــــا و بـــــازی ها در کنار فرزند دلبندتون، کودک درونــــتـــون فعال کنید و خوش بگذرونید 😍
پس بیایید با ما همراه بشین
و کودکان دلبندتون تابستونی بسپارید به
مکتب سلیمانی😍
کارگروه کودک مکتب سلیمانی
@Maktabesoleimanisirjan
شما رو نمیدونم ولی تو خونهی ما اگه
مریض باشی و یهو؛ بخندی یا پاشی راه
بری؛ دیگه مریض به حساب نمیای 😂😂😂😂😂😂
✨✨✨✨✨✨✨
از باگ های سرماخوردگی همین بس که...
مزه ی قرمه سبزی رو نمیفهمی ولی مزه ی دیفن هیدرامین و قرص رو میفهمی😂😂😂🤣🤣
✨✨✨✨✨✨✨✨
بهترین مکالمه دوران مدرسه:
- تو تا کجا خوندی؟
+ من اصلا هنوز شروع نکردم🙄😂😂😂😂😂
✨✨✨✨✨✨✨✨
بهترین مکالمه دوران مدرسه:
- تو تا کجا خوندی؟
+ من اصلا هنوز شروع نکردم🙄😂😂😂😂😂
✨✨✨✨✨✨✨✨
ﺗﻮ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺩﻭﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺩﻋﻮﺍﺷﻮﻥ ﻣﯿﺸﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺭﻭ ﯾﻪ ﺻﻨﺪﻟﯽ...
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ: ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺴﻦ ﺗﺮﻩ ﺑﺸﯿﻨﻪ...😊
ﻭ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻫﺮﺩﻭ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺗﺎ پاﯾﺎﻥ ﻣﺴﯿﺮ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﺎﻧﺪ!!!
😂😂😂😂
#طنز
#جوک
#لبخند
#شوخی
═✧❁🌸❁✧═
مکتب سلیمانی سیرجان 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.
یا امام رضای رئوف
رییسجمهور ما، خادمِ دائمی شما و این مَردم بوده و هستند.
چه در زمان تولیتِ حرم مطهر و چه در سایر مسئولیتها!
"خادمِ صِرف، متواضع و تمام وقت!"
حافظشان باشید و ایشان و همراهانشان را سالم به ما برگردانید🤲🏻
اَمَّن یُجیبُ الْمُضطَّر اذا دعاهُ وَ یَکشِفُ السوء🤲🏻
#ختم_صلوات
@Maktabesoleimanisirjan
مکتب سلیمانی سیرجان
#رمان_عاشقانه #قسمت_پنجاهونهم امروز بعد از خواندن نماز شب و نماز صبحام دیگر خواب به چشمانم نیام
#رمان_عاشقانه
#قسمت_شصتم
داشتم آماده میشدم که صدای حرف زدن آقاسید آمد.
حتما باز داشت با نرگس صحبت می کرد.
خنده ام گرفت...
هرموقع حرف بازار و خرید میشد نرگس تماس می گرفت و سفارش می داد.
با کمترین سر و صدا رفتم بیرون و روی مبل نشستم.
مکالمه ی سید را نگاه می کردم.
چند روزی بود که با خجالت کمتری نگاهم را میخکوبش میکردم و اگر متوجه میشد با لبخندی مهربان بهم آرامش میداد.
نرگس سراغم را گرفت ؛
ناچار آقاسید بلند شد و به طرف من آمد کنارم روی مبل نشست و گوشی را جوری گرفته بود که هر دو مشخص باشیم.
بعد از سلام و احوال پرسی سراغ بی بی را گرفتم که گفت:
- رفته دعا
احوال ملوک و ماهان را پرسیدم که گفت:
- خوب هستند و چند روز پیش خونه ی بی بی بودند.
وقتی نرگس پرسید کجا می خواهید بروید که آماده هستید مجبور شدم بگم برای خرید میرویم.
آقاسید رو به من گفت:
- گفتی؟! الان تا شب سفارش می دهد.
خواستم کارم را توجیح کنم که صدای نازک و با عشوه ای زنانه آقاسید را صدا زد.
هر دو به سمت گوشی چرخیدیم.
که من دختری بسیار زیبا و پر نازی را کنار نرگس می دیدم.
لباس خونه به تن داشت.
متعجب نگاه می کردم که نرگس گفت:
- ملکه ی عذاب صبر می کردی ورودت را خبر میدادم بعد ظهور میکردی..
خنده ای کرد که پراز قر و عشوه بود.
باتمام وقاحت گفت:
- شرمنده دلم برای علی جان تنگ شده بود.
علی جان؟
او داشت به آقاسید میگفت علی جان؟
مگر چقدر صمیمی بودند که اینطور صدا میکرد؟
انگار زیر پایم خالی شده باشد...
توی دلم چیزی فرو ریخت.
همان موقع نرگس سریع گفت:
- علی جان کیه؟! آقاسید...
دختره با چشمهایش حرف می زد
رو به گوشی گفت:
- علی جان ؛ خوب بی خبر رفتی؟!
بالاخره صدای مردی که کنارم نشسته بود بلند شد و به هر زحمتی بود گفت:
- سلام شما هم هستید؟
-سلام حالت چطوره؟
- ممنون
آنها شروع کردند به احوالپرسی و من نظارگر این دختر طناز بودم.
دلم نمی خواست دیگر در سالن بمانم احساس میکردم که من عضوی اضافه در جمعشان هستم.
- علی جان ؛ خانم را معرفی نمیکنی؟
- نگاه سید روی من بود.
نمی توانست من را معرفی کند؟
یعنی برایش سخت بود؟
وقتی از آقاسید حرفی گفته نشد خودم به ناچار گفتم:
- سلام زهرا هستم همسفر آقاسید...
- خوشبختم منم مریم دختر عموی علی هستم.
دیگر نمی توانستم این جو را تحمل کنم
علی جان گفتنش خنجری بود در قلبم و سکوت سید هم به آن دامن میزد.
با یک ببخشید بلند شدم به طرف اتاق رفتم.
🌴ادامه دارد....
═✧❁🌸❁✧═
مکتب سلیمانی سیرجان 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1951203377C8b55f4af3a
الان چند ساعته که مردم خبری از رئیس جمهور ندارن و چقدر استرس و اضطراب دارن
ولی ما الان بیش از هزار ساله که خبری از امام زمانمون نداریم و....
خدا رو به دل های مضطرب مومنین قسم میدیم که امسال رو سال ظهور امام زمان قرار بده
و خبر سلامتی رئیس جمهور و همراهانشون رو هم بهمون برسونه...🤲🏻
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲🏻
@Maktabesoleimanisirjan
آقای رئیسی
همیشه نگران بودی
نگران مردم
نگران ایران
و حالا همین مردم
همین ایران
نگران تو هستند
مردم روستاهای دور دست
تا مردم شهر و کوی و برزن
چشم امیدشان به توست
ما با تو امیدوار شده بودیم
که یک خادم همیشه نگران ایران است
و شب و روز ندارد
تا گره ای از کار مردم باز شود
حالا می بینی چطور چشم یک ملت نگران توست؟
و روزمان شب شده
نشسته ایم شبیه سحر ۱۳ دی
امن یجیب می خوانیم
دلمان حتی نمیخواهد بعضی خبرها را بشنویم
ما به معجزه ایمان داریم
آن هم زیر باران
یا امام رضا
به بیم و امید
به خوف و رجای دل این مردم
به دعای خیر صالحان درگاهت
سید ما را به ما برگردان...
#یا_علی_ابن_موسی_الرضا
سلام و نور و مغفرت الهی خدمت شما همراهان عزیز
عید میلاد بابا رضا جانمون مبارک🌹
انشاالله که در پناهش روز خوب و پربرکتی داشته باشید.
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
(اى پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مرده اند! بلکه زنده اند، و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
شهادت مظلومانهی رییس جمهور محبوب و مردمی حضرت آیت الله سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه در سانحه سقوط بالگرد را محضر حضرت ولی عصر امام زمان عجل الله تعالی شریف ،حضرت آیت الله خامنهای و عموم شیعیان و آزادگان جهان و مردم عزیز و قدرشناس ایران تسلیت عرض مینمایم.
از درگاه خداوند منان برای آن عزیزان سفرکرده علو درجات و برای باز ماندگان و خانواده های محترمشون صبر و شکیبایی مسئلت میداریم.
روحشون شاد و یادشون گرامی🖤🖤🖤🥀🥀🥀
@Maktabesoleimanisirjan