eitaa logo
- مـڪتوم -
1.1هزار دنبال‌کننده
159 عکس
19 ویدیو
0 فایل
بزودی در اینجا بیوگرافی نوشته خواهد شد . | https://daigo.ir/secret/4383455486 |
مشاهده در ایتا
دانلود
یک سری چیزها هست که نمیدانی مثلا اینکه دمِ رفتنت هم چقد نگران بودم ..
۱۸ بهمن
یک سری چیزها هست که نمیدانی مثلا اینکه چقد صداٰت رو گوش دادم ..
۱۸ بهمن
در نهاٰیت پذیرفتم من خاکِ مرغوبت نبودم! و الا خشک نمیشدی نمیرفتی ..
۱۸ بهمن
غم‌هایت را به من بسپاٰر، من زاده شده‌ام تا اندوه تو را به دوش بکشم، تا که چَشم‌های باراٰنیت را ببوسم. می‌دانم که وقتی غصه‌ات می‌گیرید کتاب می‌خوانی؛ کتاب‌های مراٰ ورق بزن که سطر به سطرش پلک‌ هایِ تو را بوسیده‌ام.
۲۱ بهمن
Saat Divari (1).mp3
9.44M
یک فنجون چاٰی بریزید و به این موزیک زیبا گوش بدید.
۲۱ بهمن
شبِ آخر است. آخرین شبی که در میان این تپش های سخت، اشک می‌ریزم. نه دوست عزیز؛ قرار نیست به زندگی‌ام خاتمه دهم فقط چیزی را در وجودم ساقط کردم که از اول هم جایی برایش نبود. آنقدر که گلویم را با بُغض ملتهب می‌کرد و می‌خواست از چشمانم بزند بیرون! از شما چه پنهان؟ گمان می‌کنم همه این‌ها از خیره‌سر بازیِ بنده و قهر خداست وگرنه مگر آدمی می‌تواند این‌قدر بی‌چشم و رو باشد؟ باری می‌آمد و در قلبم می‌نشست و باری می‌رفت و دیگر پیدایش نمی‌شد. او فکر می‌کرد می‌تواند مرا دیوانه کند و درست فکر کرد؛ آنقدر دیوانه‌ام که برای همیشه بوسیدمش و گذاشتمَش کنار. — لجن زار
۲۵ بهمن
جسد [جَ سَ] پیکرِ بی‌روح، خالی از نَفس، پژواٰکِ خاموشی. بارها نوشتم و لمس کردم، در میاٰنِ حجمی که روزی آغوش می‌گشود، گرما می‌بخشید، و صدایی برای گفتن داشت. در خطوطِ بی‌حرکتِ دست‌هایی که روزی نواٰزش بودند، در چشمانی که دیگر هیچ انتظاری را نمی‌فهمند، و در لب‌هایی که دیگر نامی را نمی‌خوانند. غباٰرِ نبودنش را تکاندم، اشک‌های بی‌پاسخ را پاک کردم و زمزمه کردم: ما، حرکت را می‌شناسیم و او، جاوداٰنگیِ سکون را.
۲ اسفند
-سلام به قوی‌ترین‌ ِآدمهاٰ در سیاره رنج 🕊 ما تصمیم گرفتیم یک دورهمی صمیمی راه بندازیم برای گپ و گفت در مورد نویسندگی. قراره کنار هم جمع بشیم، از تجربه‌هامون بگیم، چیزای جدید یاد بگیریم و نوشته‌های قشنگ‌مون رو به اشتراک بذاریم. این جمع برای اینه که با هم رشد کنیم، یاد بگیریم و از دل حرف‌هامون جرقه‌های الهام بزنیم. لینک گپ: [ https://eitaa.com/joinchat/211354717C7a24128ce1 ] اگر واستون مقدور هست کنید عزیزان 💙✨️.
۵ اسفند
4_5897776797977679807.mp3
13.37M
اینطوری نمیشه، باید برم گیلان. نفس از من درنمیاد.
۱۰ اسفند
— -
۱۲ اسفند
ؤ معذرت می‌خواهم از ماهی‌هایِ کوچکی که در دل رودخانه، بی‌خبر از تقدیری که برایشان نوشته شده بود، در مَسیر تورهایی افتادند که سرنوشت‌شان را به صفحاتِ این دفتر گره زد. کاغذهایی که روزگاری موج‌های آب را لمس کرده بودند، حالا حامل واژه‌هایی هستند که شاید نَسیم ِشب‌های دریا را در خود داشته باشند. من اما دوست دارم برای یک‌بار هم که شده، عوض ِواگویه‌های عاشقانه، پیش از برهنگی صبح، پیش از بوسه‌ی آفتاب بر تنت، خودم تو را ببوسم؛ شاید که این صفحات، این کلمات، این موج‌های گم‌شده در سطرهای پریشان، آرام گیرند. ؤ حال که در کنار هم جمع شده‌اند، حسِ غریبی دارم؛ گویی صدای دریا هنوز از میانِ این خطوط به گوش می‌رسد، گویی هنوز پیش از آن‌که خورشید تو را ببوسد، نامت را در گوش شب زمزمه کرده‌ام.
۱۲ اسفند