ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 دختر ایل میگه... دختری که بد نامشد.... 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🍃
قبلاز اینکه برم توی بسترم چار قدم رو باز کردم و شروع کردم به شونه زدن موهای بلندم. بلندیشون تا روی کمرم میرسید. همونطور که از دیدن تارتار موهای ابریشمی که ریخته بود روی شونه هام لذت میبردم حس کردم صدای پایی اومد. سیاهچادر ما با بقیه چادرها فاصله داشت. کمی ترسیدم اما گفتم لابد صدای پای حیوونی چیزی بوده. شونهای بالا انداختم و شروع به بافتن موهام کردم که پر چادر بالا داده شد...جرأت بلند کردن سرم رو نداشتم. قلبم به شدت میکوبید. با خودم گفتم شاید احمده فهمیده مهر بانو نیست و از موقعیت استفاده کرده و اومده اینجا..سربلند کردم اما وحشت تمام وجودم رو فراگرفت و از دیدن غریبهای که داشت وارد چادر میشد دستم همینجوری بین موهام خشکشده بود. زبونم بند اومد اما اون خونسرد داشت پیش میومد مرد جوونی بود که لباسهای خوشپوشی به تن داشت و حسابی به خودش رسیده بود.از آدمای ایل نبود اینو مطمئن بودم.جذابیت خاصی داشت با چشمای مشکی و تیزش بهم خیره شد به خودم اومدم و از جام بلند شدم
_ و گفتم تو... تو کی هستی؟؟ چرا اومدی توی چادر ما؟؟برو بيرون ..الان داد ميزنم همه رو خبر ميكنم ..بي توجه به تهديدام نگاهی به سرتا پام انداخت. از طرز نگاهش لرز به جونم افتاد. لبخندی زد.و گفت فکر نمیکردم دختری که تنها داخل این چادر شد اینقدر خوشگل باشه.
گلوی خشکیدهم رو بهزور تر کردم.
_منظورت چیه؟
_ از غروب داشتم نگات میکردم البته دور بودم فهمیدم که تنهایی منم این دوروبر حوصلهم سر رفته بود گفتم بیام با هم یه صفایی بگیریم. قول میدم بهت خوش بگذره.از حرفش وحشت كردم و بهش گفتم یک قدم دیگه جلو بیای انقدر جیغ میزنم که همه بریزن سرت و نزارن زنده از این چادر بری بیرون.نگاهش خشمگین شد دست برد و از زیر کتش تفنگ کمری و کوچکی بیرون کشید. با چشاى وحشيش تو چشمام زل زد و گفت:
_جرات داری صدات دربیاد همینجا خلاصت میکنم.برام كاري نداره كشتنت....
ادامه دارد
اگه مشتاقی این داستان بسیار زیبا و خواندنی رو بخونی بزن رو لینک زیر که روزی ۳پارت داریم😍😍😍
👇👇👇👇
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
ملکـــــــღــــه
#آرامش سه نفودذی بین ما عجیب ترین آدم هایی بودن که دیده بودم. محافظ شرکت، نگهبان جایگزین پارسا و م
#آرامش
بی هوا ترسیده و چشمای وحشت زدم رو بستم و خودم رو به خواب زدم. اهرم تقی صدا داد و بعد در به آرومی باز شد. به آرومی نفس می کشیدم که صدای نگران مسیح رو شنیدم:
_بلایی سرش نیومده باشه رییس.
لبم رو محکم گزیدم و سعی کردم به نگرانی موجود درون صداش بی توجه باشم..مسیح بازیم دادید.. صدای نفساش رو می تونستم بشنوم. من موج حضورش رو کاملا درک می کردم. تخت تکونی خورد و من تموم تلاشم رو کردم تکون نخورم و نقش یک آدم خواب آلود رو اجرا کنم. ابتدا صدای نفس هاش و بعد
صدای گیراش.
_حالش خوبه..از سر و صداهایی که کرده مشخصه..خوابیده.
به آرومی نفس کشیدم که مسیح نفسش رو به آرومی رها کرد و گفت:
_خدارو شکر..فکر کردم چیزیش شده.
پاسخی نداد و من واقعا ترسیده بودم. کمرم میسوخت و من تیر نگاهش رو روی کمرم حس می کردم. چند دقیقه ای سکوت شد و من هنوز غرق در ترس و تشویش بودم که با جمله بعدی مسیح لحظه ای ماتم برد.
_قراره باهاش چی کار کنید؟
گیر افتاده بودم که بی تفاوت گفت:
_همون کاری که قرار بود
بکنم..میدمش بره.
لعنتییی....نامرد کثافت. من رو می خواست تحویل بده مگه نه؟ مسیح با سردرگمی گفت: _سرنوشت اونا چی میشه؟
کیا؟ منظورش چی بود؟ چند ثانیه نفس گیر طی شد و بعد صدای خش دارش بلند شد و من در دم خفه شدم.
_قتل عام.
خدای من...خدای من...این هیولا چه قصدی داشت؟ مسیح با تعجب گفت:
_همشونو؟
منتظر بودم به مسیح ناسزا بگه اما در کمال خونسردی گفت:
_تک تکشون...سر از تن همشون جدا می کنم فردا..جگوار نیستم اگه فردا خون به پا نکنم.
سر انگشتام از کار افتاد و من تا ریشه وجودی ترسیدم. قصد داشت چه غلطی بکنه؟ مسیح با لاقیدی بله ای گفت و بعد از چند لحظه هر دوشون به آرومی از اتاق بیرون رفتن. به محض اين که در بسته شد.با شدت روی تخت نشسته و با وحشت نفسام رو رها کردم. منتظر صدای قفل بودم اما چیزی نشنیدم. خدایا من تو چه جهنمی افتاده بودم؟ نفسام خس خس می کرد.,ترس تا مغز استخوان روی تنم نشسته بود. چرا انقدر وحشی بود؟ چرا انقدر بی رحم بود؟ چرا می خواست من رو تحویل بده؟ منظورش کی بود؟ این لعنتی قصد داشت قتل و عام راه بندازه؟ حرفش یک درصد هم شوخی به نظر نمی رسید.گفته بود یه قاتله,..یه هیولاست. به فرار به گریختن فکر کردم اما تقریبا غیرممکن بود... گیر می افتادم و بعد ممکن بود بخاطر حماقت من،مهرداد با پارسا تنبیه بشن. نمی تونستم کسی رو به دردسر بندازم...اصلا این کار رو نمی کردم. "قتل عام!"! صداش از مغزم بیرون نمی اومد..گفته بود من رو تحویل میده مگه نه؟ از نفرت تموم بدنم جمع شد و من سرم رو محکم بین دستام گرفتم. امکان نداشت برم...امکان نداشت بذارم منو ببرن. اونقدر درمونده شده بودم که مغزم ارور داد. چشمای خستم رو باز کرده و به رو به روم دوختم. تا چشمم به جسمی که روی میز قرار داشت افتاد. تموم اعمال حیاتیم متوقف شد. مات و مبهوت به اون جسم خطرناک فکر می کردم و بعد.مغزم پیغامی به قلبم فرستاد. چشمم به طرح زیباش بود و بغض به گلوم حمله کرد...آرامش؛تو باختی....بدم باختی.. ببخش منو بابا ولی چاره ای ندارم... با لرزش و بیم قدم بر می داشتم. آنچنان زانوهام می لرزید که تلویی خوردم و قبل از اینکه کله پا بشم خودم رو کنترل کردم. نفسام کش می اومد..نفسی نبود. دست آزاد متزلزلم رو بلند کرده و بدون کوچک ترین صدایی در رو باز کردم. موج گرمایی که به صورتم کوبیده شد باعث شد چشم ببندم و به سختی وارد اتاق بشم. چشمای ترسان و پرم رو توی اتاق چرخوندم و بعد.پیداش کردم. روی تخت دراز کشیده و به آرومی به خواب رفته بود. برای اینکه از خوابش مطمئن بشم لحظه ای بی سر و صدا ایستادم. مثل همیشه,دست راستش رو روی پیشونیش قرار داده و به آرومی نفس می کشید. قلب افسار گسیختم رو به چنگ گرفتم و به آرومی سمتش قدم برداشتم. اونقدر بدنم در نوسان بود که حس می کردم فاصله ام با هر قدم بیشتر میشه. هر قدمم با تنگ شدن نفسم برابر می شد. بند بند وجودم می لرزید.. با بدبختی نزدیکش شدم و چشمم به جسم خواب آلودش خورد. قلبم مثل یک کودک زبون نفهم شروع به جیغ و فریاد کرد و با دست های کوچکش چنگ به صورتم می زد. چنگالش به چشمای پرم خورد و قطره های لعنتی پشت پلکم کمین کردن. اونقدر بدنم جنبش داشت که می ترسیدم چاقو از دستم به زمین بیفته بنابراین با چشمی تار قلبی خونین و دستی بی ثبات. چاقو رو بلند کرده و تیغه تیز چاقو رو روی گلوش قرار دادم. چاقو دقیقا روی پوست گردنش قرار گرفت و فقط یک حرکت برای بریدنش کافی بود. مثل بید می لرزیدم که صدای لعنتیش به گوشم رسید.
_بکش !!!
چنگال های قلبم با بی رحمی به چشمم می خورد و هر نفس مرتعشی کشیدم و با لرز گفتم:
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِمْ مِنْ كُلِّ بَابٍ ﴿۲۳﴾
🔸 که آن منزل بهشتهای عدن است که در آن بهشتها خود و همه پدران و زنان و فرزندان شایسته آنها داخل میشوند در حالی که فرشتگان بر (تهنیت) آنها از هر در وارد میگردند.
🔅 سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ ۚ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ ﴿۲۴﴾
🔸 (و میگویند) سلام و تحیت بر شما باد که صبر پیشه کردید، و بس نیک است سرانجام این سرای.
💭 سوره: رعد
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
😍💐پایان هفتهتون دلنشین و درخشان 🤲🌹
الهی که دل مهربونتون بیدلیل شاد باشه و روز عالی در کنار عزیزانتون داشته باشید🤲🌷👍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
🌼دل هوای
🕊روی ماه یار دارد جمعهها
🌼دل هوای
🕊دیدن دلدار دارد جمعهها
🌼جمعه ها
🕊چشم در راهیم ما ای عاشقان
🌼یار با ما
🕊وعده دیدار دارد جمعهها
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَــرَج🤲
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
قسمت دهم منو داداشم دکترها برای معاینه ش میرفتن و می اومدن آزمایش ها سیتی اسکن همه چی خوب بود جز
قسمت یازدهم
منو داداشم
روز به روز حالم مزخرف بدتر میشد 🤦♀دیگه کلا لب به غذا نمیزدم بی حال رو تخت دراز کشیده بودم و فقط به گوشیم نگاه میکردم که یه موقع رضا زنگ بزنه اما زنگ نمیزد خیلی ضعیف شده بودم داداشم از این وضع و حالم کلافه شده بود زنگ زد به رضا جواب نداد برا همین رفت خونشون نمیدونم چیا بهش گفته بود که رضا باهاش اومد فکر میکردم خواب میبینم اما واقعیت داشت رضا بود اومد تو اتاق حالو روزمو دیدم دیونه شد
سرم داد میکشید که چرا همچین میکنی با خودت بهش گفتم وقتی تو نباشی نمیخوام زنده بمونم 😔 خیلی باهام حرف زد بهم میگفت معلوم نیست تا کی این حال و روزم باشه نمیخوام اول جونیت به پای من پیر بشی نمیخوام حسرت همه چی رو دلت بمونه
من که فقط گریه میکردم آخرش بهش گفتم تو تمام زندگی منی هر چی هستی میخوام که با من باشی همون شد قرار عقد و گذاشتیم و برا هم شدیم 😍😍😍زندگی دوباره روی خوشش و بهم نشون داد دوران نامزدی ما یک ماه طول کشید روز به روز بیشتر عاشقش میشدم توی اون یک ماه هر روز بیرون بودیم هر روز بهمون خوش میگذشت وای که آخر شبها چقدر اذیت میشدم ازش دور میشدم فقط لحظه شماری میکردم صبح شه و دوباره ببینمش دیگه طاقت نیاوردیم و مراسم عروسی رو راه انداختیم رضا یه خونه خرید بزرگ و خوشگل داداشمم کل جهیزیه منو گرفت و چیزی برام کم نزاشت همه رو چیدیم ماه شده بود همه با هم کمک کردیم و چیدن خونه هم تموم شد 😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#همفکری ❤️
✅سلام بزرگوار ببخشید مزاحم شدم برای اون شخصی که بدنش کهیر میزنه خاک شیر بشوره بخوره
از ادویه جات هم استفاده نکنه
بعضی خوراکیهای کارخانه ای هم مواد شیمیایی دارند سعی کنه تا مدتی استفاده نکنه شاید اثر اونا باشه
✅سلام یاس خانم . ب این دوست عزیز ک همسرشون کهیر زده میتونن از روغن گل سرخ استفاده کنن پسر منم همینطور بود رفع شد
✅اون آقا یا خانم که گفته همسرم تنش کهیر زده..ساقه گل سرخ رو با گل پر دود بده .روزی ۳ ۴بار دود بده..حتما بلوز و شلوار شو در بیاره لخت بشه که دود به تنش بخوره دارین دود میدین بچرخین که خوب به کلا تنش دود بخوره...انجام بدین حتما حتما خوب میشن..خواهشن اگه جواب گرفتین بگین
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
قسمت یازدهم منو داداشم روز به روز حالم مزخرف بدتر میشد 🤦♀دیگه کلا لب به غذا نمیزدم بی حال رو تخت
قسمت دوازدهم
منو داداشم
یه شب عالی هم عروسی رو برگذار کردیم و رفتیم تو خونه ی خودمون 😅همه چی بوی نو بودن میداد شیک و خوشگل شب عروسی من با همه فرق داشت نشستم تا رضا لباس عروسمو دربیاره از اون شب فقط بوسه نصیبم شد که هزار مرتبه خدارو شکر کردم 😊بهترین جا واسه من بغل همسرم بود به همونم راضی بودم روزها میگذشت درسته رضا اعصابش بهم میریخت چند بار بهم گفت ببین واسه همین بود نمیخواستم که اسیر من شی
درسته بغض گلومو میگرفت اما نمیزاشتم بقیه ی حرفهاشو بزنه و فقط بوسش میکردم خدا شاهده راضی بودم
گذشت و گذشت و هفته ای چند بار فیزیوتراپی میرفتیم همه جوره هواشو داشتم هیچ وقت هم پشیمون نشدم درسته سخته اما وقتی عاشق باشی همه چی رو میتونی تحمل کنی نزدیک به یک سال میشد که باهم بودیم و همچنان عاشق هم تا روزی که خواستم سالگرد ازدواجمونو جشن بگیریم همه رو دعوت کردم
پذیرایی خوب همه چی عالی بود تا موقع رفتن مهمونا که زن داداشم نرگس منو بوسید و بهم گفت خوش بگذره 🤷♀
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📃 طالع روزانه:
🌕جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
🌾طالع امروز متولدین #فروردین:
خوب است که همه انرژی خود را برای ارتباط اجتماعی بهتر سرمایه گذاری می کنید، اما به جای اینکه مدام حرف بزنید، کمی هم شنونده باشید. به این ترتیب ایده های بهتری به ذهن شما خطور خواهد کرد. اگر بتوانید به جای اینکه دایم ارایه کننده باشید، کمی هم دریافت کننده باشید، تغییرات خوبی در مسیر موفقیت های شغلی شما روی خواهد داد. به جای نگرانی در مورد مسایلی که روی می دهند، کمی بر رویدادهای درونی خود تمرکز کنید.
🌾طالع امروز متولدین #اردیبهشت:
امروز در میان خانواده و در خانه شادمانی بیشتری خواهید داشت. از آنها می توانید برای کارهای خود مشورت بگیرید. اگر دوستان کارشناسی هم دارید که می توانند ایده های خوبی برای طرح های شما داشته باشند، نیز گزینه های خوبی برای مشورت گرفتن هستند. فقط این را در نظر داشته باشید که ممکن است در برخی موارد با مخالفت مواجه شوید. اما نباید واکنش نشان دهید. در جمعهای دوستانه ممکن است با فردی آشنا شوید که روحیه متناسب با شما دارد. اگر در رابطه هستید، امروز با هم در مورد مشکلات حرف بزنید و با همفکری هم آنها را برطرف کنید.
🌾طالع امروز متولدین #خرداد:
هنگامی که احساسات خود را تحت کنترل بگیرید، می توانید در بخش های مختلف زندگی خود موفق باشید. می توانید دیدگاه و چشم انداز خود به آینده را توسعه دهید و با دیگران ارتباط بهتری برقرار کنید. آشنا شدن با افراد جدید و موثر نیز از دیگر مزیت های این کنترل است.
🍀طالع امروز متولدین #تیر:
امروز بهترین زمان برای ساختن ایده های بزرگ برای پیشرفت است. در جمع افرادی که به نظرتان صلاحیت نظر دادن دارند حاضر شوید و در مورد طرح هایتان با آنها حرف بزنید. اگر به مهمانی دعوت شدید حتما بپذیرید. برای خود برنامه های بزرگ داشته باشید. از اینکه آرزوهای بزرگ داشته باشید نهراسید این به شما کمک می کند تا به جایگاه های ارزشمندی دست پیدا کنید. خوش بین باشید. به جای فوکوس کردن روی مسایل منفی ارتباط ها، به خوبی های آنها فکر کنید.
🍀طالع امروز متولدین #مرداد:
ممکن است از چیزی که نمی توانید کنترل آن را به دست داشته باشد، گله و شکایت کنید. امروز احساسات متنوعی خواهید داشت که باید از همه آنها نهایت استفاده را ببرید. خیلی به مسایل و مشکلات کوچک اهمیت ندهید و فکر خود را مشغول آنها نکنید. در دنیا و اطراف شما مسایل ارزشمند زیادی وجود دارند که با توجه به آنها زندگی شادتر و زیباتری خواهید داشت.
🍀طالع امروز متولدین #شهریور:
امروز پر از شور زندگی خواهید بود بنابراین برای حفظ آن، دور دوستان افسرده و بیمار خود را خط بکشید زیرا ممکن است با حرف ها و کارهایشان، انرژی خوب شما را از بین ببرند. از این فرصت استفاده کنید و به کارهای ناتمام و عقب مانده خود پایان دهید. بینش و مهارت هایی که امروز در شما شکوفا می شود، انگیزه لازم را در شما برانگیخته خواهد کرد پس درنگ نکنید.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#وفا با حسرت آهی کشید و گفت: - خاله جون، دیگه چه فرقی می کنه، چه راست بگین چه اشتباه، همه چی تموم
او هیچ حرفی نمی زد، یک کلمه هم نمی تونست حرف بزنه، خاله پردیس درست می گفت، عین حقیقت رو می
گفت، خاله پردیس گفت:
- فردا صبح زنگ می زنم خونه ی پدربزرگت، خودم یه جورایی سر و ته قضیه رو هم میارم و دست و پا شکسته
بهشون می گم که تو برگشتی. بعدش هم می برمت خونتون. یه معذرت خواهی از پدربزرگ و مادربزرگت می کنی
و بهشون می گی که انتخابت اشتباه بوده و پشیمونی، اون ها هم خیلی مهربون و بزرگوارن، مثل همیشه با آغوش باز
می پذیرنت و انشاا... همه چی به خیر و خوشی تموم می شه.
باز هم حرفی نزد. دیگه نمی خواست روی حرف هیچ کس حرفی بزنه، یک بار، زمان انتخاب خالد که جلوی همه
ایستاده بود و حرف خودش رو زده بود برای هفت پشتش کافی بود، دیگه به خودش اجازه نمی داد رو حرف
بزرگترها حرف بزنه. فقط دلش می خواست این اتفاق یکی دو روز بعد بیفته، اون الان وضعیت روحی مناسبی برای
روبرو شدن با خونواده ی پدریش رو نداشت. نمی دونست چه طوری این حرف رو به خاله پردیس بگه که ناراحت و
عصبانیش نکنه. اون یک راست اومده بود خونه ی خاله پردیس که آروم بشه، که سعی کنه غم و غصه هاشو
فراموش بکنه، که خودشو آماده کنه تا با پدربزرگش روبرو بشه، ولی الان اصلا وقت مناسبی برای این کار نبود، هر
کی اونو با این سر و شکل و اوضاع نابسامان و متشنج روحی می دید می فهمید که براش اتفاق وحشتناکی افتاده،
اشکشو پاک کرد. چشم های زیبا و درشتش رو دوخت به خاله پردیس که با مهربونی نگاهش می کرد گفت:
- خاله جون، با خودم عهد بستم که دیگه هیچ وقت روی حرف بزرگترها حرفی نزنم، که هر چی گفتن بگم چشم و
نه تو کارشون نیارم، ولی ازتون خواهش می کنم که یکی دو روز دست نگه دارین و موضوع برگشتن منو فعلاً به
کسی نگین، خودتون خوب می دونین که الان تو چه وضعیتی هستم، بذارین یه کم آروم بگیرم خودمو پیدا بکنم، که
بتونم به خودم مسلط بشم و اعمال و رفتارم رو کنترل بکنم، من الان خسته ام خیلی هم خسته ام، دلم می خواد ساعت
ها یه گوشه ی تاریک و خلوت بشینم و فکر بکنم، به خاطر من بذارین چند روز بعد با پدربزرگ و مادربزرگم روبرو
بشم، من می دونم که اون ها قراره چه قدر بهم گوشه و کنایه بزنن و به خاطر انتخابم مسخره ام بکنن، اگه با این
روحیه و اعصاب ضعیفی که دارم باهاشون روبرو بشم می ترسم نتونم جلوی خودم و بگیرم و خدای نکرده بهشون
بی احترامی بکنم، اجازه بدین یه کم آروم بشم بعد هرچی شما گفتین همون کار رو می کنم.
خاله پردیس با مهربانی او رو در آغوش کشید و گفت:
- باشه عزیزم؛ من که نمی خوام تو رو به زور وادار به انجام کاری که دلت نمی خواد بکنم صبر می کنیم تا تو آروم
بگیری و روحیه ات رو به دست بیاری بعد هر کاری خواستیم انجام می دیم.
پنج روز از اومدنش به خونه ی خاله پردیس می گذشت. حالا دیگه آروم شده بود و سعی کرده بود که واقعیت ها رو
قبول بکنه، با این که خیلی سخت بود ولی به خودش و احساساتش مسلط شده بود و کم کم همون وفایی می شد که
سه ماه قبل خونواده اش رو ترک کرده بود. اون روز عصر ساعت شیش بود که خودش از خاله پردیس خواست که
با خونه ی پدربزرگش تماس بگیره و بهشون خبر بده که اون برگشته، خاله پردیس هم خوشحال از خوب شدن
حال او و بازیافتن روحیه اش با خوشحالی به طرف تلفن رفت و شماره ی خونه ی آقای شایسته ی بزرگ رو گرفت.
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'
▣⃢ با توکل به خدا و خواست مقام معظم رهبری
(درمان ریشهای ناباروری)
دیگر نیازی به راههای غلط و هزینه بردار مانند IUF و IUI ، قرص آمپولهای شیمیایی نیست❌
▣⃢ درمان مشکلات
ناباروری آقایان👨
ناباروری خانمها🧕
فقط و فقط کافیست به کانال زیر مراجعه کنید از جدید ترین روش درمانی بهرهمند بشی♻️
╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
https://eitaa.com/joinchat/3352429302C97b37a6968
╚══•ೋ🍃 ══ 💞 ╝
حتماً رضایت درمانها رو چک کن👆
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 فال و طالع 🍃🍃🍂🍃
📃 طالع روزانه:
🌕جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
🍁طالع امروز متولدین #مهر:
شما امروز احساس میکنید که پیش آمدهایی که رخ داده است کمیاز حیطه کنترلتان خارج است. این سخن بدین منظور نیست که اتفاق بدی افتاده است؛ بلکه شما وقتی کنترل اوضاع از دستتان خارج میشود ناراحت میشوید. ولی امروز اتفاقات زیادی رخ داده که به نفع شما است، بنابراین بهتر است خودتان را به دست سرنوشت سپرده و لذت ببرید.
🍁طالع امروز متولدین #آبان:
وقت باارزشتان را با غیبت کردن و سخنان بیهوده گفتن هدر ندهید، برای اینکه این نوع مشغلهها میتواند شما را از زندگی با نظم و ترتیب خارج کند. دوری کردن از سخنان بیاساس و پایان دادن به یک مکالمه تلفی زیرکانه ولی بیهوده از آنچه که شما فکر میکنید راحتتر است. فقط در عین حال که دلسوز هستید باید درستکار نیز باشید. مادامی که نیت شما پاک باشند، با گفتن حقیقت میتوانید خودتان را نجات دهید.
🍁طالع امروز متولدین #آذر:
احساس شادی، هیجان، سر زندگی و خوش بینی می کنید و به آینده خود نیز امیدوار هستید. ارتباط شما با خانواده، دوستان و اقوام نیز محکم تر از قبل خواهد شد و حتی اگر مجرد هستید در این رفت و آمدها نیمه گمشده خود را پیدا خواهید کرد. منتظر یک سورپرایز از یک دوست که مدت هاست از شما دور است، باشید. در کنار تمام روزهای خوش، سلامت جسمانی خود را نیز فراموش نکنید.
❄️طالع امروز متولدین #دی:
امروز احساسات قلبی تان عوض شده است، پس به کسانی که درکتان میکنند دقیقاً بگویید که چه حسی دارید. اما سخنان شما مقصود واقعی تان را پنهان میکند. شما باید بفهمید که چرا دیگران سخنان رک و راست شما را بد متوجه میشوند، چرا که ممکن است کم کم واقع بینی خود را از دست بدهید. فراموش نکنید که هیچ کس از روی قصد نمیخواهد برایتان مشکل تراشی کند و جلوی پیشرفتتان را بگیرد.
❄️طالع امروز متولدین #بهمن:
شما همیشه کارهای گروهی را بیشتر از تکروی دوست دارید. امروز نیز این علاقه شما بیش از گذشته است و دوست دارید در مورد همه افکار و طرح های خود حرف بزنید. ایده هایتان را مطرح کنید. این عالی است. فقط اگر با مخالفت یا انتقادی روبه رو شدید، به هیچ عنوان واکنش منفی نشان ندهید. طوری رفتار کنید که نه تنها خودتان که اطرافیان نیز خوشحال باشند. رابطه عاطفی شما به سمت بهبود پیش خواهد رفت. از انرژی های امروز برای برنامه ریزی و تعیین هدف استفاده کنید. شما هر دو می توانید به هم کمک کنید تا موانع از بین بروند. اگر هم تنها هستید، مراقب باشید انتخاب نادرست نداشته باشید.
❄️طالع امروز متولدین #اسفند:
یک تغییر ناگهانی در احساسات قلبیتان امروز شما را قادر میسازد چیزهای بیشتری را با وضوح بیشتر ببینید، اما نمیتوانید به راحتی این دیدگاه جدید را قبول کنید. شما هنوز درگیر رویاهای ایدهآلیستی خود هستید که حتی تلنگری خیلی قوی نیز نمیتواند این تصویر زیبا را خراب کنید. قبول کردن واقعیت به این معنی نیست که مجبورید تمام رویاهایتان را فراموش کنید.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
قسمت دوازدهم منو داداشم یه شب عالی هم عروسی رو برگذار کردیم و رفتیم تو خونه ی خودمون 😅همه چی بوی
قسمت سیزدهم و پایانی
منو داداشم
اونا که رفتن منم یه خورده خونه رو جمع کردمو رفتم تو اتاق لباسهامو عوض کردم داشتم موهامو شونه میزدم که از تو آینه دیدم رضا وایساده 😳وای خدا باورم نمیشد نگاش کردم نمیدونم چطور اشکهام سرازیر شده بود که کل صورتم خیس بود بغلم کرد منو بوسید 😭باورش برام سخت بود یک سال تمام آرزوی همچین لحظه ای رو داشتم فیزیوتراپی ها جواب داده بود اما این نکبتها به من چیزی نگفته بودن سوپرایز سالگرد ازدواجم بود 🤦♀وای دیگه از خدا چی میخواستم از اون شب زندگی ما هم شروع شد 😜همه چی عالی شد الان ۵ ساله که باهم هستیم و من ۴ ماهه باردارم داداشم هم یه پسر یه ساله داره بچه ی منم دختره 😍زندگیمون کامل شده در کنار هم خوشبختیم خداروشکر تو زندگی هیچی کم نداریم هنوز که هنوزه خدا روشکر میکنم بخاطر اینکه رضا اومد تو زندگیم اولین مرد و آخرین مرد زندگیم شد دلم میخواد خوشی های زندگیمو همه تجربه کنن اینم از تجربه ی من تو رو خدا صبور باشین مطمئن باشین همه چی درست میشه ممنونم حرفهامو خوندین اگه شما هم جای من بودین مطمئنم نمیتونستین از لحظه لحظه ها سانسور کنین چون خداییش حیفه دوستون دارم 😘😘😘
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#همفکری ❤️
سلام به ادمین کانال حالتون چطوره عزیزان
عیدتون مبارک و نماز و روزه هاتون مقبول در گاه حق باشه ان شاالله
خانم عزیزی که بدن شوهرشون کهیر میزنه
این کهیر زدنها ممکنه استرس باشه یا مواد غذایی خاصی باشه که بدنش نسبت به اون مواد غذایی حساسیت نشون بده
لباس نخی بپوشن
ادویه جات فلفل و سس های بازاری گوجه بادمجان و چیزهای اسیدی استفاده نکنن
عرق شاطره و کاسنی بخورن
هر وقت بدنشون کهیر زد برن زیر اب دوش خنک حمام بگیرن بهتر میشن
یه سری نکات رو زیر نظر پزشک رعایت کنن ان شاالله بهتر میشن
پسر خودم تو نوجوانی وقتی عرق میکرد کهیر میزد یا یکبار شیر گاو خارجی خورد باز بدنش کهیر زد
خلاصه چند سالی اینطور بود بعد از چند سال خوب شد دیگه خبری از کهیر نیست
راستی سدر و حنای بی رنگ از عطاری بگیرید و بصورت خمیر شل در بیارین و در حمام بصورت کامل به بدنشون بمالن تا یه ربع بیست دقیقه ای بعد ابکشی کنن
ان شاالله بهتر بشن
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅سلام یاس عزیزم،در مورد خانمی که همسرشان کهیر می زنند خواستم بگم که مادر شوهر من هم سال ها قبل این طوری شده وهر چه آمپول ودارو برای حساسیت استفاده کرده خوب نمی شده که میره پیش یه پزشک عمومی و ایشون بهش دارو برای معده داده(فاموتیدین)که میگه من حساسیت دارم دارو معده داده ودکتر هیچی حالیش نشده و با اکراه دارو معده را مصرف میکنه و برای همیشه خوب خوب میشه ،شما هم می تونی امتحان کنید و اگه خوب بود شما هم مثل من تجربه خودتون را به ما اطلاع بدید، خیلی دوستون دارم😍 دوستان مجازی من🌷
✅یاس عزیز می خواستم ببینم به جز کانال ملکه میشه لینک دیگر کانال هات را برام بفرستی چون واقعا عاشق کانالت هستم و لحظه شماری میکنم برای خواندن پیام دوستان و رمان ها و مطالب آموزشی که میزارید خیلی خیلی دوستت دارم عزیزم امیدوارم هر جا هستی سلامت و پایدار باشی عزیزم🌷
❌❌❌❌
لیست کانال های من
@Malakeonline
@ide_nex
@chslesh1402
@Mgbaely
@najvayekhodaaa
@ranjkeshideha
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
•شامی رشتی🌯•
~❤️مواد لازم:
لپه گلستان 300 گرم
نخود گلستان 100 گرم
پیاز یک عدد
سیر چند حبه
سیب زمینی ۲ عدد کوچیک
تخم مرغ یک عدد
~❤️ادویه ها:
نمک، فلفل سیاه زردچوبه به مقدار کافی
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
👌"دکتر انوشه"
یه جمله ی خیلی قشنگ داره که میگه؛
مهم نیست یه مار چندبار پوست میندازه
مهم اینه از اول تا آخر همون ماره ...
کسی که ذاتش رو بهت نشون داد
و بهت بدی کرد
شک نکن بازم میکنه ...!🌸
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88