ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #بازی_سرنوشت (دختری که همسر معلول شد) وقتی میرفتیم لب دریا سعی میکرد یه جایی و انتخاب کنه
❤️❤️
#بازی_سرنوشت (دختری که همسر معلول شد)
چون تعدادمون زیاد بود نمیتونستیم خانوادگی جایی بریم
البته همه ی مسافرتای مامان و بابام مشهد بود
اگه خانواده ی متین نبرده بودنمون شمال عمرا میتونستیم همه با هم بریم شمال
خانواده ی متین گفتند یه زمانی و مشخص کنین واسه ی عروسی
مامانم گفت جهیزیه ی ثریا تقریبا اماده ست شما زمانشو بگین تا بقیه شم اماده کنیم
اما مامان متین گفت کی از شما جهیزیه خواست
قراره ثریا و متین بالا زندگی کنند که همه چی بالا هست شما نمیخواد زحمت بکشین
مامانم گفت نمیخوام بین دخترام فرق بذارم و من این وسیله ها رو واسه ی ثریا گرفتم
گفت بذار واسه ی دختر بعدی
گفت پس یه چیزی بگین تا واسه ی ثریا بخرم
گفت اگه دوست دارین فقط یه ویترین و چندتا تیکه وسیله ی تزینی واسه ی داخلش
میدونستم جهازی که مامانم بده اصلا به خونه و زندگی متین اینا نمیاد
بالا تخت و وسیله خواب و اینا نداشت مامان متین خودش رفت خرید
مبلمان جدید گرفت
منم رفتم با مادرم تو بازار چشم بازارو در اوردیم یه ویترین خریدم و
وقتی گذاشتیم گوشه ی پذیرایی تازه فهمیدم نهایت بد سلیقگی و در اوردم
ویترین اصلا با بقیه ی وسیله ها همخونی نداشت
خیلی دهاتی بود
ولی مامانم میگفت خیلی شیکه
مامان متین هم کلی بابتش تشکر کرد
همه ی کارهای عروسی و خودشون انجام دادند و فقط گفتند شما بگن چند نفر دعوتی دارین
بابام نمیدونست بگه چند نفر
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
سلام ب یاس گلم .عزیزم خسته نباشی .منم اومدم در باره ی فرق بین پسر و دختر حرف بزنم من ی خانم شصت ساله هستم دو پسر بزرگ دارم ک ازدواج کردن و ی دختر ک شاغله.حالا خونه ی ما بر عکس. همسر من عاشق دخترمونه آزادی کامل هر چی بخواد براش فراهم میکنه میگه میخواد ازدواج کنه بره خونه یکی دیگه باید اینجا تا میتونیم به دخترمون محبت کنیم.اونروز که پریود میشه پسته و جیگرو....خونه سرازیر میشه. فقط خدا کنه ی پسر خوب سرراهش قرار بگیره برا اینکه اگه خدای نکرده یکی باشه که دخترمو اذیت کنه باباش دق میکنه باباش دستشو میبوسه واز سر کار اومدنی هر روز بغلش میکنه. البته چون فاصله ی سنی دخترم با پسرام زیاد.اونا هم خیلی دوستش دارن البته اینم بگم دخترم از این دوست داشتن سو استفاده نمیکنه ولی آزاد برا هر جا رفتن ولی همسرم برا پسرام اینطور نبود آزادی نداشتن حالا پسرام کمی شاکی هستن برا من فرقی نمی کنه پسر یا دختر ولی همسر من دختر دوسته البته پسرامونو هم دوس داره ولی برا اونا سخت گیر تر بود .میخوام بگم هستن مردایی ک عاشق دختراشون هستن .به همینخاطر دخترم عروسی نمیکنه میگه من اینجا خیلی راحتم کجا برم از اینجا بهتر .ولی خود من از فرق بین پسر و دختر خیلی لطمه خوردم پدر من هم شدیدا پسر دوست بود ولی خوشبختانه جوان های امروزی خیلی فرق دارن اکثرا دوس دارن بچه ی دختر داشته باشن خدارو شکر داره تو جامعه مون فرق دختر و پسر از بین میره .ب امید روزای خوب برای دختر ان و پسران سرزمینم
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
حرفهای خودمونی اعضا
سلام یاس جون عزیز و مادر های دوس داشتنی
روی صحبت م با مادرهای گرامی هستش لطفا به دختراتون سیاست زندگی کردن و چطوری شاد بودن و ملکه بودن یاد بدین بجای اینکه چجوری ظرف بشورن آشپزی یاد بگیرن درسته اینا هم جز زندگی ولی اصل زندگی این که چجوری مثل یه خانم و ملکه پرورش پیدا بکنه تا هیچ کس نتونه بهش صدمه بزن
الهی روزی بیادکه هیچ زنی و هیچ دختری ازغم و غصه اشکی نشینه تو چشماش🥰🙏
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🌸امشب برایت
✨چه بخواهم ز "خدا" ؟
🌸بهتـر از اینكه خودش
✨پنجره باز اتاقت باشد
🌸عشق، محتاج نگاهت باشد
✨خلق، لبریز دعایت باشد
🌸و دلت تا به ابد
✨وصل خدایی باشد
🌸که همین نزدیکیست
شبتون بخیر و زیبا 🌸
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
تقویم نجومی اسلامی
✴️ شنبه 👈15 اردیبهشت / ثور 1403
👈25 شوال 1445👈4 می 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴 شهادت حضرت جعفر بن محمد الصادق علیهما السلام " 48 هجری ".
🏴 شرکت در مراسم عزای آنجناب تسلی بخش دل داغدیده مادر سادات سلام الله علیهاست.
🏴حرکت دسته عزادرای آیت الله وحید خراسانی حفظه الله از بیت معظم له قم خیابان صفاییه کوچه ۲۳ فردا ساعت ۱۱ صبح به طرف حرم حضرت معصومه علیها السلام.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید.
🚘مسافرت: مسافرت بی نتیجه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 مناسب زایمان و نوزاد نجیب و روزی دار باشد.
💑مباشرت امشب: شب یکشنبه سندی مبنی بر استحباب و کراهت ندارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️امور آموزشی و تعلیمی.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️و سفارشات تجاری نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب است ولی حرمت امروز را نگه دارید.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث صفای خاطر می شود.
😴😴 تعبیر خواب :
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 26 سوره مبارکه "شعراء "است.
قال ربکم و رب آبایکم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که فرد بسیار خوب و عاقلی در مقام نصیحت و موعظه آن شخص در آید تا خواب بیننده به جواب سوال بر خصم خود غالب گردد و شاد شود. ان شاءالله.و چیزی همانند آن قیاس گردد...
کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #آرامش به حامی.به کسی که به من گفته بودحق ندارم برای کس دیگه ای بخندم زنگ زده و اجازه خواست
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #آرامش به حامی.به کسی که به من گفته بودحق ندارم برای کس دیگه ای بخندم زنگ زده و اجازه خواست
❤️❤️
#آرامش
یک چیزهایی حقش بود و اینکه میخواست خودش رو نشون بده به نظرم منطقی می اومد. وقتی صدای کیان رو شنیدیم؛از هم فاصله گرفته و من بی سر و صدا از اتاقش بیرون زدم.
***
-واقعا کاریت نکرد؟
کاردکس رو روی میز قرار داده و با کلافگی گفتم: -نه. این صد بار,ته خودکار رو بین دندوناش گرفته و با فین فین گفت:
-عجیبه. گفتم الان عین این فیلما دعواتون میشه بعدم یدونه میزنه توی گوشتو و توام جیغ و داد میکنی. لبخندی به تصوراتش زدم و گفتم:
_اين وقتی اتفاق میفتاد که منطقی با قضیه برخود نمیکردیم. گونه های قرمز شده اش طبیعی نبود.
-منطق برای شاه نشین؟اصلا این حرفت منطقیه؟
مقنعه ام رو جلوتر کشیدم و گفتم:
-ببین برای یه زن متاهل هم ممکنه توی محیط کار و یا حتی بیرون براش یه خواستگار پیدا بشه. اول از همه اونقدر باید جدی و قاطع برخورد کنه که طرف اجازه نده به خودش دیگه نزدیکش بشه اما وقتی شوهرت کسی به بی منطقی و حسود بودن حامی بود باید یه کار دیگه هم بکنی. باید بهش این اطمینان رو بدی که هیچکس نمیتونه جای اون رو بگیره اونم در آرامش و خونسردی. منم اگه دیشب یکی اون میگفت یکی من مسلما الان خیلی بد دعوامون میشد و حامی حتی دیگه اجازه کار رو هم از من میگرفت. اما من بهش گفتم هیچکس نمیتونه برای من اون باشه و اینکه اگه نیاز به کمک داشتم حتما صداش میکنم و اگه ببینم حیاطی پاش رو از گلیمش دراز تر میکنه شک نکن به حامی میگم. اون موقع یه قضیه مردونه است و من دوست دارم این چیزا رو به عهده حامی بذارم. چند لحظه مات نگاهم کرد و در آخر چشمکی زد و گفت:
-احسنت.بابا شما یه فرشته ای ها.
چشمکی زدم و با ناز گفتم:
_ما اینیم دیگه.نگاهی به چهره قرمزش کردم و گفتم:
_دلی تب داری؟
_خانوم بزرگمهر؟
با شنیدن صدای عصبی و پر از غیض حیاطی سر چرخونده و از دیدن چهره درهمش تعجب کردم. متعاقبا ایستادم و با احترام گفتم:
_بله دکتر؟ اشاره ای به دلارام کرد و با لحن به شدت درهمی گفت:
-ميشه چند لحظه تنهامون بذارید؟
بی هیچ حرفی دلارام عزم رفتن کرد و وقتی دو نفری تنها شدیم با جدیت گفتم:
-چیزی شده؟
-اینو بهتره شما بگید.
جا خوردم اما خودم رو نباختم و گفتم:
-ميشه درست حرف بزنید؟اصلا متوجه منظورتون پوزخند حرص دراری زد و گفت:
-من راستش فکر میکردم شما خیلی آدم منطقی و عاقلی باشید اما امروز واقعا ناامیدم کردید.
بهم برخورد اما با آرامش گفتم:
-یادم نمیاد قول داده باشم که همه رو از خودم راضی نگه دارم. من بی احترامی به شما کردم که اینقدر بد با من حرف میزنید؟با صدایی که سعی میکرد بلند نشه اما پر از حرص گفت:
-منو مسخره خودتون کردید؟دیروز وقتی از دکتر رفیعی در مورد شما پرسیدم مجرد بودید اما امروز به من میگن متاهلید.
خیلی جدی گفتم:
-درست گفتن. پرخاشگر نگاهم کرد و قدمی نزدیکتر شد.
_خانوم منو چی فرض کردید؟این بازی ها چیه؟خب وقتی نمیخواید ازدواج کنید خیلی محترمانه همین رو بگید اما من رو احمق فرض کردن خیلی توهین آميزه. شمایک روزه نامزد کردید؟
دستی به یونیفرمم کشیدم و با حوصله گفتم:
-من هیچ وقت قصد جسارت نداشتم. من نامزد دارم و الان حدودا یک ماهی ميشه. پوزخندش دیگه واقعا حرص درار شده بود.
-یک ماه نامزد کردید و اونوقت هیچکس خبر نداره؟و مسخره تر از اون اينه یک ماه نامزد کردید و هیچ انگشتری توی دستتون نیست؟
مکث کردم. دستم رو مشت کردم و به چهره بر افروخته و طلبکارش خیره شدم. نفسی آزاد کرده و با صبر گفتم:
-دلیلی نمیبینم توضیح بدم.چون کاملا شخصیه. متاسف سری تکون داد و گفت:
-کاملا ناامیدم کردید. کارتون خیلی بچه گانه است. من جلوی دکتر رفیعی آبرو دارم و شما واقعا باعث شدید شرمنده بشم.
وسواس گونه مقنعه ام رو مرتب کردم
و گفتم:
-نمیخوام در موردش حرف بزنم. و بیتوجه به نگاه طلبکارش کاردکس رو از روی میز برداشته و از کنارش رد شدم اما هنوز چند قدم بیشتر دور نشده بودم که مچ دستم اسیر دست های مردونه ای شد و با صدای زمخت و خشمگینی گفت:
-صبر کنید خانوم.
بلافاصله و با تموم قدرتمد دستش رو پس زدم و با غیض و ترس گفتم:
-اقای دکتر دارید چی کار میکنید؟ نزدیک تر شد و گفت:
-میخوام یه دلیل منطقی برای کارتون بیارید. اینکه بخواید با این دروغا دست به سرم کنید خیلی زننده است.
مشوش و عصبی گفتم:
-کدوم دروغ؟میگم نامزد دارم کجای این غیر منطقیه؟ نفسش رو محکم
بیرون فرستاد و گفت:
-حتی حالا هم دارید به دروغاتون ادامه میدید؟فکر نمیکنید کارتون خیلی زشته؟مثلا بزرگ شدید.
نگران سری تکون داده و خودم رو لعنت کردم چرا پا به این اتاق کوفتی گذاشتم.
-اینکه شما باور نمیکنید مشکل خودتونه. وقتی قدمی جلو برداشت و مقابلم ایستاد.نالان و آشفته خواستم ازش فاصله بگیرم که در اتاق باز شد و بعد صدای غرش.
-اینجا چه خبره؟
حیاطی متعجب نگاهش کرد اما من فاصله گرفته و با ترس و نگرانی گفتم:
-حامی!
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✨﷽✨الهی به امیدتو
🌺 شنبه را پر برکت
و دهانمان را خوشبو کنیم
به عطر صلوات
بر محمد (ص) و خاندان مطهرش 🌺
🌺الّلهُم صَلِّ علی محمَّد
🌺 وَآلِ محمَّد
🌺 وعجِّل فرجهُم
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88