ملکـــــــღــــه
#رسوایی وقتی دوباره به ساسان سر زدم در همان حالش بود و گریه های فهیمه خانم بیشتر شده بود، ناچار
#رسوایی
پیشبینی آخر این کار سخت و دردناک بود .
گلوی خشک شده ام با آب سرد کمی جلا پیدا کرد .
خبری از حال ساسان نمی دادند و فهیمه خانم حتی در زیر سرم نیز ناله می کرد. روی
صندلی فلزی بیمارستان نشستم. با یک صندلی فاصله از آن مرد .
آهی از ته وجودم به پا خواست، یک روز در همین اورژانس خان جون بستری بود و
من به سبب فریادهایم نتوانستم شب را کنارش بمانم. آن شب نیز تنها بودم و فرهاد
کنارم بود، امروز باز هم در این بیمارستان مرد غریبه ای کنارم بود. آدم های اطرافم
خیلی سریع جایگاهشان را فراموش می کردند و خودشان را کنار می کشیدند .
ذکر " یا من اسمه و دوا " را بلبل وار تکرار می کردم.
بعد از گذشت نیم ساعتی که به سختی سپری شد، در اتاق احیا برای بار چندم باز شد
و آن مردی که همه می گفتن نتیجه را خبر می دهد بیرون آمد .
مردی که فرشته ی نجات شده بود، برخواست و به طرف دکتر خیز برداشت .
-چیشد دکتر؟ یه جواب درست درمون ندادن به ما .
آقای دکتر مرد سن و سال داری بود. عینکش از را چشمانش برداشت.
-بی هوشیش بخاطر مصرف تعداد بالای قرص های ترامادول بوده، شانس آورده که ...
در حالی که توضیح میداد پرستار با دو کنارش ایستاد.
-دکتر بیاید لطفاً ا مریض بد حال داریم، دکتر اوتادی نیستن رفتن بخش...
دکتر دستش را به شانه ی مرد کوبید الان حالش خوبه امشب رو بستری باشه فردا مرخص میشه .
گفت و با قدم های بلند به جایی که پرستار اشاره می کرد، رفت. مرد به طرفم آمد .
-خداروشکر برید به مادرتون خبر بدید خیلی نگران بودن .
لب هایم از ذکر گفتن ایستاد .
-ممنون ولی مادرم نیستن .
کنجکاوی نکرد. آدم جالبی بود .
فهیمه خانم هنوز بیخبر بود، با شنیدن این که حال پسر دیوانه اش خوب است بارها و
بارها خدا را شکر کرد. ساعت از دوازده ظهر گذشته بود و ضعف امانم را بریده بود .
فهیمه خانم از روی تخت بلند شد .
سرمش تمام شده بود اما سرگیجه اجازه نمیداد سرپا بماند .
به کمک خدمه ای که آن جا بود او را به سوی اتاقی که ساسان در آن بود، بردیم .
با آن لباس های خانگی حسابی در چشم می زد .
روی صندلی نشست و دست ساسان را میان دستانش گرفت .
-خدایا شکرت، شکر !
مادر بود دیگر، اشک و خنده هایش در هم مخلوط شده بود. ساسان کاملاً به هوش
نیامده بود و ماسک اکسیژن برای تنفسش کمک می کرد .
آن مرد که قدم به قدم همراهمان بود، وارد اتاق شد. نایلونی در دستش بود. کیک و
آبمیوه ای را بیرون آورد و به طرف فهیمه خانم گرفت بفرمایید یکم بخورید حالتون بهتر بشه .
فهیمه خانم دو دستش جلو آمد و کیک و آبمیوه را گرفت .
-واقعا نمی دونم چجوری ازتون تشکر کنم، خیلی خیلی لطف کردید .
لبخند متواضع مرد روی صورتش جا خوش کرد .
-نفرمایید کاری نکردم.بلا دور باشه ... راستش من با اجازتون باید برگردم روستا اگه
میاید شما رو هم برسونم و این که پذیرش اورژانس مدارک آقا پسرتون رو می خوان
من حتی اسمشونم نمی دونستم بگم .
فهیمه خانم دست ساسان را رها کرد و بلند شد .
-ممنونم خدا خیرتون بده، بهشون میدم اطلاعات رو. فقط من نمیتونم بیام اگه
زحمتی نیست بهار جان رو ببرید .
یکه ای از حرفش خوردم، کجا می رفتم و او را با آن حالش تنها می گذاشتم. فرصتی
نداد اعتراض کنم .
-بهار جان تو با آقا برگرد خونه تا الان حتماً یکی برگشته خونه بگو به سامانم بگن
بیاد اینجا، الان نگران میشن...
مردد نگاهش کردم .
-ولی آخه فهیمه خانم خودتونم حالتون خوب نیست .
با اطمینان به حرف آمد.
-خوبم عزیزم این جا هم بیمارستان مشکلی باشه دکترا به داد می رسن تو برو به بقیه
به قلم پاک #حدیث
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃
#درخواست_راهنمایی❤️
سلام
لطفاً سوال منو بگذارید کانال درخواست راهنمایی دارم 🙏
از نظر شرعی عمل زیبایی مثل عمل بینی برای زیبایی چه حکمی داره؟
آیا دستکاری در خلقت خداوند به حساب میاد!؟
مرجع تقلیدم امام خامنه ای
🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱🕊🌱
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 نازنین جون میگه 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
تا به تو برسم روزهاے بد و خوب زیادے را پٌشت سَر گذاشتم، بعضے روزها آنقدر کودک میشدم و کودکانه هیاهو میکردم که خجالت میکشیدم به این زودی ها باتو رو به رو شَوَم بعضے روزها آنقدر بزرگ و عاقل بودم که از خودم میترسیدم و میخواستم قبل از اینکه موهایم غبار سپید به خودشان ببینند بیایے و مرا از دستِ کوچک بودن خلاص کنے...
چقدررررر اتفاق تویِ این سالها افتاد ، همه أش را دَه سال است توے دفتر خاطراتم مینویسم، مو به مو ... از همان روزهایی که برای بزرگ شدن دعا میکردم تا همین روزها که انگار همه ی حس های خوب و بد دنیارا توےِ یک لیوان حل کرده اند و ندانسته به خوردِ زندگے أم داده اند ، اصلا من فکر میکنم بزرگ شدن از همین جا شروع میشود، از همین حس های ناشناخته و تجربه هایے که آدم را لاےِ منگنه میگذارند و نتیجه ی منطقی مے خواهند ، حالا که تو آمدی نمے خواهم داد و هَوار راه بیندازم که با آمدنت پیرم کرده اے و فلان و بـسار، نمیخواهم حس حسادتت را تحریک کنم اما خب نمے شود نگویم و ندانی که چه روزهاے بامزه اے را تجربه کرده ام ، چه آرزوهاے ناشناخته اے را توے سَرم پرورانده ام و براے به تحقق پیوستنشان دعا کرده أم و بدست آوردمشان، نمے شود نگویم بیست سالگے گاهی آنقدر نامهربان بود که سیلے محکمے به گوشش زدم و آرامش کردم گاهے هم آنقدر مهربان و لطیف بود که برایش مٌردم و عاشقانه بوسیدمش....اینها را نمے شود نگویم و دستم را بگذارم توےِ دستت ، باید بدانے من هنوز هم میخواهم آنشرلے باشم و هرشب درونِ برکه ی کاشے قلبم ماه را تماشا کنم و رویا ببافم ، باید بدانے اگر گاهی لجبازے مے کنم و ادای آدم های جِدی و خـشک را درمیاورم دستت را روی سرم بکشے و از آن اتفاق های خوب دوست داشتنے که برایم کنار گذاشته اے نشانم دهے و حالم را عوض کنے، باید بدانے دلم نمے خواهد تصمیم هاے جدے سرراهم بگذارے و مجبورم کنے از کودکانه هایم دِل بِکَنَم....
بیست و یک سالگےِ عزیزم خیلے چيزها هست که باید بدانے پس دستت را به من بده و بگذار بقیه اش را توے راه برایت بگویم...
راستی به زندگی أم خوش آمدی..
#بیست_و_یک_سالگی
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 حرفهای مامان سیده... 🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
دوباره سلام گرم به همه عشقا خواهرای خوبم یاسی جون که نگم دیگه عشقه
عزیزان من اومدم با یه تجربه
من ۳۶ سالمه و خیلی بزرگ نیستم ولی بعد بیست سال زندگی مشترک با یه مرد سخت گیر وبچه ننه یکم راه وروش زندگی ویاد گرفتم .توکانال دیدم همه دارن از خرید بد وغر ونق شوهراشون موقع خرید میگن .شوهر من هم از اول همین بود من هم یه مدت تنها خرید کردم اشتباه کردم اون هم به خوش دونش افتاد کلا ولم کرده بود حتی خریدای معمولی هم زورش می اومد میگفت واجب نیست یا جون میدادم تا بهش بفهمونم جنسا گرون شده پول بیشتر بده .بعد دیگه کلا اون کار وگذاشتم کنار بهش گفتم عزیزم من از موارد ضروری که نیاز دارم لیست نوشتم هر وقت حال داشتی وپول فقط میخوام با خودت برم .بعد قبلش میرفتم کل بازار و زیر و رو میکردم ومغازه رو زیر نظر میکردم تا میگفت فلان روز بریم صاف میرفتیم توهمون مغازه خرید میکردیم دیگه غر نمیزد به خیال خودش من وآدم کرده بود 😅 گفتم که بگم اونایی که شوهرشون خوبه هیچ خوش به حال شون اونایی که شوهراشون تو این موارد اذیت میکنن اصلا خودتون واذیت نکنید فقط سیاست داشته باشید .بعد اولش که لیست میدادم میگفت خوب حالا که لازم نداری و دعوت نیستیم من هم میگفتم آره گفتم در جریان باشی عزیزم عجله ای خرید نکنیم بعد میزاشتم دقیقا وقتی مهمونی طرف خودش ودوست ورفیقاش بود یک دفعه به خودش می اومد که بریم و... میگفتم عزیزم من که گفتم خرید دارم .حالا واجب نیست فوقش خودت تنها برو .یعنی خودم وکاملا ریلکس میگرفتم اون هم میگفت نه واجبه باید بریم و...میگفتم باشه پس اگر میتونی بریم خرید
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 حرفهای مامان سیده... 🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
اونم تو اون موقعیت با جون ودل میبرد کم کم براش عادت شد که هیچ فهمید زن وبچش خرج دارن .بهم ماهیانه داد وقتی هم یه چیزی وخودم میخریدم منت وار بهش میگفتم تو که نبردی خسته شدم سرد بود گرم بود 😉 اونم با تشکر ومعذرت خواهی میگفت ببخشید قول میدم خودم ببرم تون این شد که تواین زمینه عادت کرد اون کوچولو نق وغر و ارزون گرون وهمه مردا میگن به قول روان شناس ها اینجوری میخوان بگن ما مرد هستیم من هم بهش میگم راست میگی حق داری ولی اگر مهربون بگی بهتر درکت میکنم 😉
در مورد خریدای خونه وتعمیرات خونه هم فقط یه لیست گنده بنویسید بدون ناراحتی بزنید جلوی چشمش اولش بیخیال رد میشه بعد تا حرف مهمون وخوش گذرونی و ولخرجی و...میاد لیست وگوشزد میکنم سعی میکنه همه رو انجام بده .مهم اینه که بالاخره انجام میده
سیاست خانمی تو اینه که اعتماد به نفس تون وببرید بالا وآرامش تون وحفظ کنید آقایون اگر امر ونهی ونق میخواستن توخونه مامان هاشون می موندن داماد نمیشدن .یکم لطیف باشید لوند باشید مثل چسب میچسبن بهتون چشم از دهن تون برنمیدارن .وقت اضافه تون وبه پوست ومو واندام وناخن تون برسید ول کنید خود خوری وکارهای اضافه رو شوهرتون مجذوب جذابیت ومحبت تون میشه نه دکوراسیون و غذا و...😉
من هم دارم سعی میکنم ۵۰ درصد موفق شدم برای بقیش هم با دعای شما درست میشه 😘
من و مامان سیده صدا بزنید 😍🥰
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88